به گزارش پ ارس به نقل ازایسنا، در ادامه یادداشت دیوسالار آمده است: سایر آمار زیست محیطی و اخباری که از گوشه و کنار به گوش می رسند نیز حکایت از این دارند که ایران در آستانه یک بحران زیست محیطی جدی قرار دارد. شکی نیست که این بحران ریشه در نگرش و تفکر حاکم بر اندیشه توسعه ایران و به ویژه روح مدرنیسم کلاسیک آن دارد.

با وجود تمام ژست های روشنفکرانه، تفکر توسعه ایرانی همچنان در نسل اول نظریات توسعه غوطه ور است و نتوانسته انتقادات جدی وارد بر نظریات مدرنیستی توسعه را در خود جذب کند و برای آسیب های مهلکی که نوسازی در پی دارد چاره ای بیندیشد. تا زمانی که سیاست ها و برنامه های توسعه ای کشور طبق سیاق برنامه های اروپایی و آمریکایی دهه ۶۰ میلادی با تمرکز بر انسان طراحی شده و تنها برای انسان حق وجودی قائل شوند و حقوق طبیعت را به رسمیت نشناسند، این روند ادامه خواهد یافت.

بنابراین مسئله اصلی شکل دهنده بحران محیط زیست در ایران به رسمیت شناخته نشدن حقوق طبیعت در سیاست های توسعه ملی است. به این ترتیب دولت که اصلی ترین و مهم ترین بازیگر توسعه است، به بزرگ ترین مخرب محیط زیست ایران تبدیل می شود. تنها راهکار برای اصلاح این روند، به رسمیت شناختن حقوق طبیعت در سیاست های توسعه ملی و در نظر گرفتن طبیعت به عنوان یک بازیگر مهم است.

فهم این نکته که طبیعت همچون بازیگری فعال می تواند، بازی توسعه را به هم بزند بسیار کلیدی است. به بیان دیگر در نظر نگرفتن شیوه نقش آفرینی طبیعت در توسعه، به طور حتم به ناکارآمدی یا همان ناپایداری برنامه های توسعه انجامیده و اثربخشی اقدامات توسعه ای را مخدوش می کند.

اکنون در ایران می توان مثال های بسیاری را دید که چگونه عدم رعایت حقوق طبیعت، سبب شده است طبیعت بازی توسعه را بر هم بزند. پدیده ریزگردها در سال های اخیر مثالی از بازی ضدتوسعه ای طبیعت است، به طوری که ریزگرد بسیاری از شاخص های توسعه در مناطق جنوبی و غربی ایران را تنزل داده است. به وجود آمدن مناطقی در جنوب ایران که منشاء ریزگرد هستند، ناشی از اجراهای پروژه های به ظاهر توسعه ای همچون سدسازی، راهسازی، استخراج نفت و غیره بوده است، درصورتی که چنین پروژه هایی با به دنبال داشتن اثرات جانبی مهلک نتوانسته اند به رسالت نهایی خود که همانا بهبود زندگی مردم بوده است دست یابند. نکته اساسی اینجاست که تغییر نگاه برنامه ریزان توسعه به محیط زیست و طبیعت در ایران در صورتی امکان پذیر است که مردم چنین خواسته ای را از مسئولان و نظام سیاسی مطالبه کنند.

امکان تغییر رابطه انسان و محیط از رابطه ای امپریالیستی و بهره کشانه به رابطه ای همگرایانه منوط به شدت و سطح مطالبه مردم از نظام سیاسی است. شاید رویکرد عقل گرایانه حاکم بر دولت آینده بتواند زمینه تغییر نگرش در سیاست های توسعه ای ایران در جهت همسو کردن بیشتر آن با حقوق طبیعت را فراهم کند ولی تا زمانی که مردم مسائل مرتبط با طبیعت را همچون دیگر مطالبات گوناگونی که از دولت ها درخواست می کنند، در کانون توجه خود قرار ندهند، اصلاح این روند بعید به نظر می رسد. تبدیل شدن مسئله حقوق طبیعت به یک مطالبه و خواست اجتماعی از نظام سیاسی، تنها راهکار عبور از بحران زیست محیطی مخاطره آمیز در کشور است.