به گزارش پارس به نقل از کیهان، اگر این شعر بود، آدم می توانست بگوید تشبیه و مبالغه و تمثیل است و اینها. امّا کلام معصوم است، کلام معصوم که شاعرانه نیست: وَ مَاعَلَّمناهُ الشِّعر (۲) . خیال نیست، تمثیل نیست، تشبیه نیست؛ واقعاً بد بوست. اگر کسی به آنجا رسید، آنوقت وارد قلعه الهی شد، بوی بد گناه را استشمام می کند؛ آنوقت به آسانی خدمت می کند به نظام. نظامی از این بهتر؟ ! مردم آقای خودشانند، مستقلند، منابع، مال خودشان است، زمین، مال خودشان است، مملکت، مال خودشان است؛ نه به کسی ظلم می کنند، نه زیر ظلم کسی می روند؛ از این بهتر؟ ! آنوقت در این نظام خدای ناکرده کسی مشکل ایجاد بکند، این ناراضی بتراشد؛ این جور در نمی آید! پس ما دشمنی داریم از درون و بیرون که نمی خوابد و دوستی هم داریم که: لا تَأخُذُهُ سِنَهٌ وَ لا نُوم (۳) . آن دوست به ما فرمود: بیا پیش من، بگو یا الله! من تو را حفظ می کنم، دشمنت را طرد می کنم، رَجم می کنم، او را از تو دور می کنم. از این بهتر نمی شود!

مراد از تنبیه موجودات توسط پروردگار و نتیجه آن

ما گاهی کم و بیش آلوده می شویم، چه کنیم؟ ذات اقدس اله فرمود: اگر یک وقتی شما آلوده شدید، من یک دو تا تنبیه می کنم؛ ولی شما نرنجید. این تنبیه برای این است که آن آلودگی ها بر طرف بشود. جمادات را تنبیه می کنم، نباتات را تنبیه می کنم، حیوان ها را تنبیه می کنم، شما انسانها را هم تنبیه می کنم؛ امّا تنبیه می کنم، در حقیقت کاری به شما ندارم. آن مشکلی که در شما پیدا شد، آن را می خواهم بر طرف کنم. این را به زبان ائمه (علیهم السَّلام) به لسان روایات فرموده، آنوقت این بزرگان اهل معرفت در فارسی، در شعر ونثر برای ما تبیین کردند، توضیح دادند. در حیوانات که می بینیم، اگر یک اسبی کندرو بود، بالأخره چهار تا تازیانه می زنند که تند رو بشود؛ این حیوانات. درخت برای اینکه بارورتر بشود، چهار تا شاخه بی ثمرش را هَرَس می کنند تا بیشتر میوه بدهد. آن در حیوانات که معروف است، این در نباتات که معروف است.

امّا برسیم به جمادات؛ آن حرف هائی که زدند، شعری که گفتند درباره همین جمادات است. سابقاً نَمد بود، فرش نبود! الآن هم همین طور است؛ الآن این قالیشوها فرش را که آب زدند، چوب می زنند. این چوب را به فرش می زنند یا به آن گرد و خاک می زنند؟ ! آیا چوب را به فرش می زنند که چرا فرشی یا به گرد و خاکش می زنند که گرد و خاکش بیرون برود؟ گفتند: بر نَمد اگر چوبی را آن مرد زد؛ بر نمد نزد، بر گرد زد. می خواهد خاک ها بیرون برود. مگر هیچ کسی با نمد دشمن است؟ هیچ کسی نمد نو را چوب می زند؟ فرش نو را کسی چوب می زند؟ فرش نو که گرد ندارد!

ما هم اگر وقتی گرد نگرفتیم، غبار نگرفتیم؛ کسی کاری با ما ندارد، تنبیه مان نمی کنند! نه در دنیا، نه در آخرت؛ آبروی ما را خدا حفظ می کند. شرق و غرب عالم جمع بشوند، بخواهند آبروی یک مؤمن را ببرند، ممکن نیست؛ چون فرمود: تأمین کردم. امّا اگر کسی خدای ناکرده دستش نا پاک بود، این گرد است؛ این باید چوب بخورد. حالا یا دردنیا یا دربرزخ یا درقیامت، بالأخره آدم گرد آلود را آنجا نمی برند! اگر آدم گرد آلود را به دست کسی و به بهشت و پیش انبیا می برند باید شستشو بشود! آدم گرد آلود را تنبیه می کنند. اگر یک وقتی یک چهار تا فشاری آمده، یک بیماری ای آمده یا حوادث دیگر آمده؛ این چوبی است که می خواهد آن گردها برود کنار. منتها ما باید بدانیم که این چوب ها را برای چه داریم می خوریم.

چگونگی برخورد مؤمن و غیر مؤمن با مشکلات

در تفسیر طنطاوی این مطلب است، البته دیگران هم نقل کردند که وجود مبارک رسول گرامی (ص) ، در یک مسافرتی زیر درخت چند دقیقه نشستند. طنطاوی نقل می کند که یک کسی از دور مثلاً داشت کشاورزی می کرد، دید وجود مبارک حضرت زیر درخت نشسته، اصحاب هم دور او نشسته اند؛ گفت: این مجلس حتماً مجلس علمی است. برای اینکه نه آن حضرت حرف عادی می زند، نه کسانی که با آن حضرتند وقت را هدر می دهند. من بروم، ببینم چه می گویند. او آمد آنجا خدمت حضرت نشست، دید وجود مبارک حضرت این بیان را می کند که این بیماری به سراغ همه می آید. مؤمن هم مریض می شود، غیر مؤمن هم مریض می شود. غیر مؤمن که مریض شد، اصلاً نمی فهمد؛ خیال می کند مثل یک شتری است که یک هفته او را بستند و بعد رها کردند. او اصلاً نمی فهمد کی او را بست، کی او را رها کرد، چرا بستند، چرا رها کردند. امّا مؤمن که مریض می شود، می بیند که این بیماری چوب آن گرد است، دارند گرد گیری می کنند تا بداند این سلامت مال او نیست؛ یک وقت می آید، یک وقت می رود، یک وقت کم می شود، یک وقت زیاد می شود. آنوقتی که هست، قدرش را بداند؛ آنوقتی که کم شد، صابر باشد، جزع نکند. همین چند جمله را حضرت فرمود و بعد حرکت کردند. اگر یک وقتی یک فشاری آمده، این فشار برای گرد گیری ماست، ما باید مغتنم بدانیم؛ یا امتحان است یا گردگیری.

یک وقت است که فرش نو را هم گاهی انسان می آزماید. شما ببینید این ظرف های چینی و اینها را وقتی می خریدند، یک تلنگر می زدند. این تلنگر امتحان بود تا ببینند که این سالم است یا نه، شکسته است؛ اگرشکسته باشد، صدای ظرف شکسته معلوم است. این بیان نورانی حضرت امیر و ائمه دیگر (علیهم السَّلام) که فرمودند: اَلمَرءُ مَخبُوءٌ تَحتَ لِسانِه (۴) ، ناظر به همین بخش است. بالأخره کسی که حرف می زند، مثل صدای این ظرف و کوزه است و یک صنعتگر می فهمد که این کوزه پخته است یا نه؛ اگر پخته است، پختگی اش کامل است یا نه، اگر خام است چه جوری، خامی اش چقدر است؛ سالم است یا نه، تَرک دارد یا نه؛ اگر ترک است، ترکش از بیرون است یا درون است، چهار تا تلنگر می زند که از صدای این صنایع دستی و سرامیک و اینها همه این عیوب مشخص می شود. حرف آدم هم همین طور است؛ کسی که حرف می زند، معلوم می شود شکسته است، سالم است، پخته است، نپخته است، تَرک دارد، درون است، بیرون است؛ اینها معلوم است. فرمود: شما وقتی که بگوئید یا الله، وارد این قلعه بشوید؛ خدا که دوست و حافظ و حامی شماست، دشمن شما را می بیند؛ آن دشمن شما خدا بین نیست و خود بین است! کسی که می گوید: اَنَا خِیرٌ مِنه (۵) ، دیگر حرف خدا را نمی بیند. اینها راههاست، این حرف ها مال این خاندان است.

مراد از دوستی با اهل بیت (ع)

اهل بیت (ع) فرمودند: محبت ما را در دلهای مردم زنده کنید. برای اینکه مردم بدهکارند، باید اجر رسالت را بدهند و خدای سبحان هم فرمود: لا اَسئَلُکُمْ عَلَیهِ اَجراً اِلا المَوَدَّهَ فِی القُربی (۶) ، دوستی این خاندان اجر رسالت است. دوستی یک امر قلبی است، امر قلبی بدون مبادی علمی حاصل نمی شود. چه جوری ما دوست کسی بشویم؟ ما تا نشناسیم، معارفش را ندانیم، کلماتش را ندانیم، آدابشان را ندانیم، سننشان را ندانیم؛ دوستشان نمی شویم! امّا وقتی که بشناسیم، بفهمیم اینها چه حرف های نابی دارند و چه کارهای طیّب و طاهر دارند، به اینها علاقه پیدا می کنیم.

این است که وظیفه رهبران الهی، گوینده ها، نویسنده ها، رسانه ها این است که این محبت را در دلهای مردم زنده کنند. بر همه ما واجب است که محبّ این خاندان باشیم. مثل اینکه بر همه ما واجب است به احکام الهی عمل بکنیم، امّا احکام الهی در دست همه نیست، یک عدّه باید عالم باشند، یک عدّه باید حرف علماء را گوش بدهند. مگر محبت، آسان پیدا می شود؟ این یک کارعالمانه است؛ به چه دلیل باید دوست اینها باشیم؟

باید تحقیق علمی بکنیم! ببینیم اینها گوهرهای ناب دارند، حرف هائی دارند دلپذیر، به درد دنیایمان می خورد، به درد برزخ ما می خورد، به درد آخرت ما می خورد، به درد نظام ما می خورد، به درد شهروندان ما می خورد؛ وقتی فهمیدیم، دوست اینها می شویم. همه ما باید دوست این خاندان باشیم؛ این صریح قرآن کریم است، مزد رسالت است. همه ما باید علی بن أبیطالب را دوست داشته باشیم تا وجود مبارک ولی عصر؛ این ۱۴ نفر را باید دوست داشته باشیم. امّا دوستی آنان کار ساده ای نیست!

بر علماء لازم است که حرف های اینها را به ما برسانند، بگویند، ما بفهمیم؛ وقتی فهمیدیم، به اینها علاقه پیدا می کنیم! اینکه وجود مبارک امام هشتم فرمود: رَحِمَ اللهْ امْرَأً اَحیا اَمرَنَا، حَبَّبَنَا اِلَی النّاس (۷) ؛ همین است. تعبیرات گوناگون در این روایات است و گرنه ما شعر بخوانیم و مدح اینها رابکنیم؛ آن هم یک مرحله است، امّا وقتی عالمانه باشد، به دنبالش آن مدح و نوحه اثر خاص خودش را دارد.