به گزارش پارس به نقل از مشرق، به طور حتم جنایت هایی که منافقین در این کشور انجام داده اند هیچ گاه از ذهن مردم حذف نخواهد شد. اما هدف ما از انتشار این مطالب این است تا جوانانی که اثرات این کارها را ندیده اند و درک نکرده اند به عمق این ماجرا پی ببرند. آنچه پیش روی شماست گوشه های از اعترافات مهران اصدقی با نام مستعار بهرام است که پیرامون شکنجه مردم بی گناه صورت گرفته است:

* جلسه پنجم/ تاریخ ۲۰ اسفند ۱۳۶۱

بازپرس خطاب به مهران اصدقی: طبق اظهارات خسرو زندی شما در ربودن و شکنجه و به شهادت رسانیدن برادران پاسدار دست داشته اید، در این خصوص توضیح دهید؟

سال ۶۰ که در بخش کارگری سازمان بودم، فردی به نام رضا زندی تحت مسئولیت من بود. من در خانه این فرد نشست می گذاشتم. در خانه شان با خسرو زندی آشنا شدم. وی آن موقع سرباز بود و رضا به من گفته بود که خسرو در تشکیلات ارتش فعالیت می کند. بعد از ۳۰ خرداد، خسرو زندی از خانه فراری می شود و به محل کارش نیز مراجع نمی کند. اواخر سال ۶۰ مجددا ارتباطم با وی وصل شد ولی این ارتباط فعال نبود تا اینکه در سال ۶۱ وی مستقیما به قسمت ما وصل شد و ابتدا خانه ای اجاره کرد و در آن به سر می برد. تا اینکه کم کم وی تحت مسئولیت مصطفی معدن پیشه از فرماندهان نظامی قسمت ما قرار گرفت.

مسئولیت وی ابتدا کارهای صنفی را انجام می داد و کارهای فرهنگی داخل خانه تیمی نیز به عهده خسرو بوده است. سال ۶۱ برای اولین بار مصطفی، خسرو زندی را جهت سرقت اتومبیل با فردی به نام بهزاد، می فرستد و به این ترتیب او برای اولین بار وارد کارهای نظامی می شود. بعد از این سرقت وی کار حمل و نقل تسلحیات و تدارکات را انجام می داد و بالاخره به عضویت واحد عملیاتی در آمد و در اولین عملیاتی که شرکت کرد ترور حجت الاسلام موسوی خوئینی ها بود که به همراه خود من و مصطفی معدن پیشه و ۷ نفر دیگر بود. عملیات نظامی را که وی مطرح می کند. ما در سازمان داشته ایم ولی جریانی به نام شکنجه اصلا نداشته ایم. ما خودمان را مخالف شکنجه می دانیم، چطور ممکن است دست به این کار که مخالف اهدافمان بوده است بزنیم. بهرحال مطالبی را که او در مورد ربودن و شکنجه و در مورد شرکت من در این جریان بیان میکند دروغی بیش نمیدانم (امضاء و اثر انگشت) .

* جلسه دهم/ تاریخ ۵ فروردی

ن ۱۳۶۲

بازپرس خطاب به مهران اصدقی: بنا به مدارک مستند و غیر قابل انکار شما یکی از عاملین اصلی جریان شکنجه و به شهادت رسانیدن پاسداران کمیته انقلاب اسلامی می باشید، مقتضی است در رابطه با این جنایت فجیع توضیحات کافی مرقوم دارید؟

بعد از ضربه ۱۲ اردیبهشت تعداد زیادی از خانه های تیمی ما ضربه خورده بود و افراد زیادی از مرکزیت سازمان در این درگیری ها کشته شده بودند. بعد از این ضربه از طرف مسئولین بالا به ما گفته شد که کارهایتان را متوقف کنید چون الان هر اقدامی بک

نیم ممکن است به موجودیت سازمان ضربه بخورد، چرا که الان موجودیت سازمان زیر علامت سوال است. ما میدانیم که ضربات فوق از طریق شبکه های اطلاعاتی بوده ولی برای اینکه بهتر بفهمیم که چگونه اصلا این خانه ها لو رفته به بنگاه ها مراجعه می کنیم و با تهدید از آنها اطلاعات می گیریم. به دنبال این خط، یک واحد از بخش ما به این کار اختصاص یافت. افراد این واحد: مصطفی معدن پیشه، محمدجعفر هادیان و خسرو زندی بودند که به تعداد زیادی بنگاه برای کسب اطلاعات مراجعه کردند و گزارش مراجعه به بنگاه ها را به مرکزیت بخش ویژه منتقل کردند. چون ضربه ۱۲ اردیبهشت مستقیماً به مرکزیت سازمان ضربه زده بود، گزارشات فوق به وسیله مرکزیت سازمان بررسی می شد. بعد از مدتی به ما گفتند که مراجعه به بنگاه ها کار اشتباهی بود زیرا ما خواسته ایم به طور غیر مستقیم اطلاعات کسب کنیم. ما به جای این کار افرادی که مستقیماً در این ضربات شرکت دارند می دزدیم و با شکنجه از آنان اطلاعات می گیریم. البته ممکن است برای شما این سئوال پیش بیاید که ما با شکنجه مخالفیم چطور خودمان دست به ا

ین کار می زنیم ولی باید بدانید که بر اساس اطلاعاتی که سازمان دارد یک شبکه ۳۰ نفره ساواکی دارند با رژیم همکاری می کنند. اینها تخصصشان در مسائل اطلاعاتی و کشف خانه ها تیمی است و یک باره ضربه ای مثل ۱۲ اردیبهشت را به ما می زنند که یک بخش سازمان به طور کلی متلاشی می شود. ما حاضریم که به یک خانه با دو خانه از ما حمله شود ولی حاضر نیستیم ضربه ای مثل ۱۲ اردیبهشت بخوریم و حاضر نیستیم این افراد را به حال خود واگذاریم تا به ما که نماینده مردم هستیم ضربه بزنند. اگر ما ضربه بخوریم دیگر چه کسی می خواهد این انقلاب را پیش ببرد. شما همه می دانید که ما اصلا برای از بین رفتن شکنجه مبارزه می کنیم، بنابراین وقتی به حکومت رسیدیم دست از شکنجه برمی داریم. ما اگر یکی از افراد فوق را بگیریم و بتوانیم به هر ترتیب اطلاعات او را به دست آوریم حتما جلوی این گونه ضربات گرفته می شود. بنابراین از امروز به کلیه خانه های تیمی این خط را بدهید که اگر در اطراف خانه، افراد م

شکوکی را دیدید آنها را بگیرید و سریع اقدام کنید. آنها را بدزدید و به خانه تیمی ببرید و شکنجه کنید و اطلاعات بگیرید. بعد از اینکه این خط به ما داده شد، تعداد زیادی حکم ها جعلی کمیته و سپاه به ما داده شد و از طرف مسئولم مسعود قربانی با نام مستعار تقی به ما گفته شد که حسین ابریشمچی با نام مستعار رحمت، خانه اش را برای این کار اختصاص داده و این مسئله آنقدر مهم است که او خانه خودش را در اختیار گذاشته. آدرس خانه به مصطفی معدن پیشه (رحمان) داده شد و او به همراه دو نفر دیگر به نام های: شهرام روشن پناه و محمد رضا به خانه فوق رفتند. قرار بود آنها بر طبق دستور العملهایی که از بالا به ما گفته بودند خانه را آماده کنند و وسائل لازم برای شکنجه را تهیه کنند.

 

 

بعد از چند وقت جریان دزدیدن پاسداران کمیته مرکزی پیش آمد و این جریان این طور بود که در خانه تیمی دیگری در خیابان کارون داشتیم افراد مرکزیت بخش ویژه که مهدی کتیرائی و حسین ابریشمچی بودند جمع شده بودند. فردی که مسئول حفاظت این خانه بود، جواد محمدی با نام مستعار طاهر بود که فکر می کنم معدوم شده باشد.

طاهر حین مراقبت از خانه و دیده بانی از داخل خانه مشاهده می کند که فردی بیرون از خانه ایستاده است به او مشکوک می شود و طبق خط

داده شده اقدام به شناسائی وی می کند. طاهر به خیابان می رود و از این فرد سئوال می کند که مغازه ای که لوازم یدکی را می دهد و طاهر فکر می کند وی بچه همین محل است و مشکوکیتش بر طرف شده و به خانه برمی گردد ولی روز بعد مشاهده می کند که همان فرد دیروزی به همراه یک جوان دیگر در خیابان ایستاده اند. طاهر کاملا به آنها مشکوک می شود و به افراد بالا که در خانه بودند اطلاع می دهد. آنها بعد از اینکه این جوان ها را مشاهده می کنند به طاهر می گویند این دو نفر را باید بدزدید. طاهر به همراه دو نفر دیگر که در آن خانه بودند اقدام به دزدیدن این دو جوان می کنند و به خیابان می آیند و با ماشین جلوی آنها می پیچند و به آنها می گویند که ما کمیته ای هستیم که به شما مشکوک شده ایم و با زور و تهدید این دو نفر را به داخل ماشین می اندازند و به ساختمانی که از قبل آماده شده بود می برند و به همراه افراد دیگر که در خانه بودند شروع به شکنجه آنها می کنند (امضاء و اثر انگشت) .

* توضیح مختصری پیرامو

ن عملیات ۱۲ اردیبهشت و

تحلیل منافقین را در رابطه با این ضربه، مرقوم دارید؟

در روز ۱۲ اردیبهشت تعداد زیادی از خانه های تیمی افراد مرکزیت سازمان در یک روز لو رفته بود و تعداد زیادی از آنها کشته شدند و بقیه که زنده مانده بودند مجبور شدند خانه ای تیمی را تخلیه کنند. در این روز بخش اجتماعی اکثر ترورها به وسیله این بخش انجام می شد به کلی متلاشی شد و قسمت ما چون از بخش اجتماعی جدا بود، ضربه نخورده بود و ما از این ضربات اطلاعی نداشتیم و وقتی متوجه شدم که چند روز بعد از این ضربه با حسین ابریشمچی نشست داشتم که با ورود به خانه ابتدا پرسید عملیات داشته اید؟ گفتم: نه. خیلی ناراحت شد و گفت: فقط منتظرید رحیم (منظور مهدی کتیرائی) ضربه بخورد. همه ضربه خوردند و رفتند و شما عملیاتی انجام نداده اید. از برخورد های مسئولم معلوم بود که ضربه خیلی وسیع بوده و حتی کانال آنها برای مسئولین بالاتری مشخص نبود. به ما گفتند رژیم نمی تواند چنین پیچیدگی را داشته باشد که چنین ضربه بزرگی را به ما بزند. یعنی خود مسئولین سازمان در اثر بزرگ بودن این ضربه گیج شده بودند و نمی دانستند این جریان را که بزرگترین ضربه سازمان بود تحلیل کنند (امضاء و اثر انگشت) .

* جلسه پانزدهم/ تاریخ ۷ فروردین ۱۳۶۲

بنا به مدارک و عکس های موجود، با انواع و اقسام وسایل برادران پاسدار را شکنجه کرده اید. در خصوص چگونگی شکنجه و شیوه های آن در مورد این برادران توضیح دهید؟

دو نفری که به وسیله طاهر دزدیده شده بودند به خانه ای که از قبل برای شکنجه آماده شده بود برده می شوند. ابتدا به همراه مصطفی و شهرام، محمد رضا، اقدام به شکنجه آنها می کنند. هدف طاهر که اینقدر سریع دست به کار شده بود این بود که می خواست بفهمد که آیا آنها خانه خیابان کارون که افراد مرکزیت در آن بودند را زیر نظر داشته اند یا نه.

ابتدا از جیب آنها کارت ها و مدارکی که نشان می داد پاسدار هستند در می آورند. اسم یکی از آنا طالب طاهری و دیگری محسن میرجلیلی بود. اول پاسداران را روی صندلی با طناب محکم می بندند و در حالی که سایر افراد خانه غیر از طاهر که آنها را دزدیده بود نقاب داشتند. صندلی را روی زمین می خوابانند و با کابل های کلفت چند لایه به کف پا و سایر نقاط بدن آنها می زنند و برای آنکه صدای آنها از خانه بیرون نرود دهان آنها را با پارچه می گیرند. همان روز از طریق مسئولم مسعود قربانی (تقی) به من اطلاع داده شد که دو نفر از افراد همان شبکه اطلاعاتی ها را پیدا کرده ایم، دزدیده ام و الان در خانه ای که مصطفی در آن است به سر می برند. من قبلا چشم بسته به این خانه رفته بودم و در آنجا با حسین ابریشمچی نشست گذاشته بودم. آدرس خانه را تقی به من داد و گفت تو باید به اینجا بروی و مسئولیت بازجوئی به عهده توست و همین امشب با هم سئوال تهیه می کنیم که با این سئوالات برای ما مشخص شود که خانه های تیمی چگونه لو می رود. از اینجا بود که من در راس این جریان قرار گرفتم و به عنوان فردی که خطوط مرکزیت را عملی می کردم قرار گرفتم. صبح روز بعد به خانه فوق الذکر رفتم و با ورود من به خانه، مصطفی درب را باز کرد و وارد خانه شدم و ابتدا سراغ دو نفر دزدیده شده را گرفتم. مصطفی گفت یکی داخل حمام است و دیگری داخل اطاق. من نقاب پارچه ای به صورتم زدم. گفته بودند وقتی نقاب بزنید آنها از شما خواهند ترسید و دچار رعب وحشت خواهند شد. من وارد حمام شدم، دیدم یک پسر ۱۷ ساله در گوشه حمام در حالی که دستها و پاهایش با زنجیر بسته شده بود، افتاد بود. اسم او طالب طاهری بود. با ورود من متوجه شد که فرد جدیدی هستم. پاهایش کبود و باد کرده بود و بدنش و کف پاهایش تاول زده بود. سپس به اطاق رفتم تا فرد دیگر که محسن میرجلیلی نام داشت را ببینیم. در اطاق فردی حدود ۲۴-۲۵ ساله در حالی که دست ها و پاهایش با زنجیر بسته شده بود گوشه اطاق نشسته بود. بدن او نیز مانند بدن طالب بود و خیلی با کابل شکنجه شده بود. من از اطاق بیرون آمدم و سراغ مصطفی رفتم. مصطفی گفت اینها را دیروز طاهر اینجا آورد و می گفت خانه شان را زیر نظر داشته اند و به دستور رحمت (حسین ابریشمچی) آنها را دزدیده اند. دیروز ما اینها را خیلی شکنجه کردیم تا معلوم شود آیا خانه رحمت را زیر نظر داشته اند یا نه اما اینها انکار کردند و جوابی ندادند و ظاهرا خانه ای را زیر نظر نداشته اند ولی از جیب آنها کارت های پاسداری در آوردیم و این کارت ها را طاهر برده تا به بچه های بالا نشان دهد.

بعد از گفته مصطفی، من سئوالات را آماده کردم و کار شکنجه را شروع کردم. برادران پاسدار را به نوبت داخل حمام می بردیم و در حالی که پاهایشان تاول زده بود و حال نداشتند آنها را روی صندلی می بستیم و صندلی را خواباندیم من با کابل می زدم و آنها که از درد ناله می کردند و فریاد می زدند مصطفی دهان آنها را با پارچه گرفته بود. آنقدر آنها را زدم که تاول های پاهای آنها ترکید و خونریزی کرد. علیرغم تمام این کارها اطلاعاتی به دست نیاوردیم ولی چون به ما گفته شده بود که به هر شکل شده باید اطلاعات لازم را بدست آورید ما شکنجه را ادامه دادیم. وقتی پاهای آنها خونریزی کرد مصطفی پاهای آنها را باندپیچی کرد و آنها را برای شکنجه مجدد آماده می کردیم. من مرتب از آنها سئوالاتی را می پرسیدم که از آنها اطلاعی نداشتند. لذا همه چیز را انکار می کردند و جوابی نمی دادند. تا عصر همین وضعیت ادامه داشت و بالاخره آن روز عصر به خانه تیمی خودمان آمدم تا گزارش کارم را به مسئولم مسعود قربانی (تقی) بدهم. به تقی گفتم که نتوانسته ایم اطلاعاتی به دست بیاوریم ولی او به من گفت فردا نیز برو و کارت را ادامه بده. مراقب باش آنها حتما اطلاعات دارند. روز بعد جهت پرسیدن ادامه سئوالات به خانه ای که برادران پاسدار در آن بودند مراجعه کردم و ابتدا از مصطفی گزارش وضعیت خانه و پاسداران را گرفتم. او گفت خبری نیست. گفتم امروز کار زیادی داریم، هر طور شده باید اطلاعات لازم را بدست بیاوریم. بچه های بالا گفته اند اینها حتما اطلاعات زیادی دارند.

کار را طبق روال روز گذشته شروع کردیم. در همین موقع طاهر وارد خانه شد و با ورود به خانه به جان پاسداران افتاد و بعد از محلی که آنها در آن بودند بیرون آمد و گفت اینطوری نمیشود از اینها اطلاعات گرفت. اولا باید اینها را بترسانید و با شدیدترین و جه از آنها اطلاعات بگیریم. ابتدا آنها را مثل دفعه های قبل روی صندلی بستیم و سپس روی پاهای متورم و خون آلود آنها آبجوش ریختیم، طوری که پوست بدن آنها ترک خورد بود و تاول ها می ترکید. دندانهای آنها را در حالی که با مشت دهانشان را خون آلود کرده بودیم و شکسته بود با انبردست کشیدیم. اینها در حالی بود که دیگر رمقی در بدن نداشتند و در حالی که ناله می کردند. ما به این هم اکتفا نکرده و گوش آنها را با چاقو بریدیم. در این حین که ما این کارها را انجام می دادیم آنها بارها بیهوش می شدند و مجددا به هوش می آمدند و هر بار که به هوش می آمدند تقی اتو را به کمر او گذاشت و در حالی که اتو داغ شده بود بدن آنها را سوزاند و مجددا بیهوش شد و پس از به هوش آمدن مجددا آب داغ روی سر آنها ریختیم و سر و صورت آنها تاول زد و سپس موهای آنها را به همراه پوست سرشان که سوخته بود کندیم و با میله های سربی که داشتیم به سر و صورت آنها زدیم. طوری که فک یکی از آنها شکست. روی جاهایی که تاول های ترکیده بود ما کابل می زدیم و به همین خاطر خون از همه جای بدن آنها به راه افتاده بود و خون زیادی از بدنشان رفته بود. در آن موقع پاسداران هر لحظه هزار بار آرزوی مردن می کردند چون دیگر کاری نبود که روی آنها انجام نداده باشیم. طاهر با نوک چاقو به جاهای مختلف بدنشان می کشید، طوری که عضوی از بدن آنها نبود که خون آلود نباشد و حتی در آخر کار که مایوس شده بودیم و چیزی بدست نیاورده بودیم، چشم یکی از آنها را در آوردیم و سپس تصمیم گرفتیم آنها را بکشیم.

ما به علت اینکه آنها اطلاعاتی نداشتند از آنها می خواستیم که آدرس دوستانش را به ما بدهند تا آنها را ترور کنیم. البته آنها چون از نقشه ما آگاه بودند جواب نمی دادند و الله اکبر می گفتند و ما به خاطر اینکه فریادشان بیرون نرود دهنشان با پارچه گرفته بودیم. (امضاء و اثر انگشت)

* با توجه به اینکه اجساد شکنجه شده توسط شما، سه تن از برادران پاسدار بوده اند و شما در رابطه با جزئیات شکنجه به دو نفر از آنان اشاره نموده اید، در مورد سومین پاسدار شکنجه شده توضیح کافی دهید؟

پاسدار سوم که شاهرخ طهماسبی نام دارد. وسیله واحدهای دیگر بخش ویژه که تحت مسئولیت فردی به نام محمد شعبانی با نام مستعار نادر و حمید از مسئولین نظامی بخش ویژه بوده اند، ربوده می شود.

شاهرخ طهماسبی در یکی از خانه های تیمی بخش ویژه مورد شکنجه قرار می گیرد و پس از مقاومت زیادی که در قبال شکنجه ها می کند به شهادت می رسد و سپس وی را در محلی دفن می کنند. اما فرد سومی که وسیله ما ربوده شد فرد کفاشی بود که شناسائی وی از طرف مسئول من مسعود قربانی آورده شد. این شناسائی از طرف مرکزیت بخش ویژه داده شده بود و در آن گفته شده بود که باید فرد کفاشی که زن وی هوادار جمهوری اسلامی است را بدزدیم و اطلاعات بگیریم.

شناسائی این فرد به مصطفی معدن پیشه داده شد و او به همراه افراد واحدش که خسرو زندی و محمدجعفر هادیان بودند تا ساعت ۱۰ شب به خانه کفاش مراجعه می کنند و سراغ وی را می گیرند. فرد کفاش خانه نبوده، به همین خاطر مصطفی و واحدش به درب مغازه وی که حوالی خانه اش بوده مراجعه می کنند و از او می خواهند که برای پاسخ به چند سئوال با آنها به کمیته بیاید. فرد کفاش که از همه چیز بی اطلاع بود قبول می کند و واحد عملیاتی وی را با ماشین به همان ساختمانی که از قبل آماده شده بود می برند. با ورود فرد کفاش به خانه، وی مورد شکنجه قرار گرفت و با شکنجه بسیاری که روی او انجام شد همان روز اول مشخص شد که وی از همه چیز بی اطلاع است و آنچه که افراد بالا گفته بودند حقیقت نداشت و علیرغم اینکه کفاش التماس می کرد که من نمی دانم شما چه چیزی از من می خواهید، شکنجه وی به خاطر اینکه افراد بالا گفته بودند وی اطلاعات دارد ادامه می یافت. (امضاء و اثر انگشت)

* هدف شما از اعمال اینگونه شکنجه های وحشیانه چه بود

این خط جدای از سایر خطوط ما نبود. چون بعد از ضربه ۱۲اردیبهشت خط شکنجه داده شد و در تحلیل سازمان نسبت به شکنجه گفته می شد که ما ضربه نظامی به رژیم زیاد زده ایم ولی تا به حال کار اطلاعاتی نکرده ایم. کار اطلاعاتی موفقیتش خیلی بالاست و از طرفی ما هر نوع شیوه ای اعم از ترور، به آتش کشیدن منازل و… را انجام داده ایم ولی نتیجه ای نداده. بنابر این باید به کار اطلاعاتی رو بیاوریم و با شکنجه افرادی که عضو شبکه های اطلاعاتی رژیم هستند، می توانیم به راحتی خط مان را جلو ببریم و جلوی ضرباتی که به خودمان وارد می شود بگیریم و به عبارتی حیات و موجودیت سازمان تنها و تنها با ادامه شکنجه امکان پذیر است (امضاء و اثر انگشت) .

* علت ربودن و به شهادت رساندن فرد کفاش را توضیح دهید؟

همان طور که توضیح دادم این فرد کفاش به این علت دزدیده شد که گفته شده بود او و زنش اطلاعاتی هستند. ما طبق شناسائی فرد کفاش که از طرف مسئولین بالا به ما داده شده بود او را دزدیدیم و پس از شکنجه وی متوجه شدیم که از قضیه اطلاعات و چیزهائی که مسئولین ما گفته بودند کاملا بی اطلاع است و چون خودش و خانمش حزب اللهی بودند او را به شهادت رساندیم. (امضاء و اثر انگشت)

* این جنایات فجیع توسط چه کسانی طراحی و هدایت می شد؟

ضربه ۱۲ اردیبهشت که به مرکزیت سازمان وارد شده بود کیفی ترین و بالاترین نیروهای سازمان را پشت جریان شکنجه کشاند. چون مسئله مهم بود و خط سیر عملیاتی سازمان روی شکنجه قرار گرفته بود. لذا مرکزیت سازمان در راس این جریان قرار داشت و به طور خاص افرادی از مرکزیت که در هدایت این جریان نقش داشتند عبارتند از مسعود رجوی، علی زرکش، محمود عطائی، مهدی افتخاری و افرادی که در داخل کشور مسئول اجرای آن بودند. مهدی کتیرائی و حسین ابریشمچی… می باشند و ما نیز عاملین اجرائی جریان فوق بودیم. (امضاء و اثر انگشت)