درک نادرست زوجین از تفاهم
وقتی برای اولین بار به دادگاه حل اختلاف رفتم در آنجا متوجه شدم که تفاهم فقط یک عنوان کلیشهای است و به بزرگترین بهانه برای شانه خالی کردن از پذیرش حقیقت تبدیل شده است.
وقتی برای اولین بار به دادگاه حل اختلاف رفتم در آنجا متوجه شدم که تفاهم فقط یک عنوان کلیشهای است و به بزرگترین بهانه برای شانه خالی کردن از پذیرش حقیقت تبدیل شده است. برای قدیمیترها تفاهم یعنی فهمیدن تفاوتها اما برای ما به اصطلاح امروزیها، تفاهم یعنی اینکه چقدر رنگ مورد علاقه آقا شبیه به خانم است و هرچه بیشتر شباهت داشته باشند پس به طور حتم تفاهم هم دارند، اما غافل از اینکه اگر اصل جهان تو با همسرت فرق داشته باشد، زمین و زمان هم اگر آسمان را به زمین ببافند هیچ هماهنگی بین تو و او به وجود نخواهد آمد. اینکه طرفین یک ازدواج در تمامی موارد به یکدیگر شباهت داشته باشند باعث شیرینتر شدن زندگی نمیشود. وقتی دو نفر شبیه هم باشند پس دیگر چیزی برای اضافه کردن به هم ندارند و مهمترین اصل ازدواج یعنی تکامل ناقص میماند. انسانها متفاوت آفریده شدهاند پس هیچ دو نفری به هم شبیه نخواهند بود اما خداوند چیز دیگری هم خلق کرده است که قوه ادراک نام دارد. زوجین باید از این قدرت استفاده کنند و تفاوتهای یکدیگر را درک کنند. تمامی رنگها کنار هم زیبا هستند و یک رنگ به تنهایی کسلکننده میشود و تفاوت ویژگیهای طرفین یک ازدواج هم مانند رنگهای گوناگون است که در کنار هم زیباترین نقاشی را خلق میکنند و به این ترتیب، شباهت مطلق خستهکننده است. وقتی نگرش زوجهای امروز را با دیروزی مقایسه میکنیم تازه متوجه دلیل بالا بودن میزان طلاق میشویم.
هم سر که باشید به طلاق فکر نمیکنید
بعضی از زوجها هستند که با یک فهم متقابل کوچک میتوانند زمین را به آسمان برسانند. مسئله این است که بتوانی برای شریک زندگیات همسر باشی و این همسر بودن در هم بالین بودن خلاصه نشود بلکه فکر درون سر تو با او یکی باشد. اگر با شریک زندگی خود هم سر باشی دیگر دغدغه تنها ماندن در طوفان زندگی را نخواهی داشت. همسر بودن یعنی با هم به یک نقطه خیره شوید. یعنی خواسته او، خواسته تو باشد و حرفهای تو در فکر او باشد.
همسر بودن یعنی وقتی سر بر یک بالین میگذارید حتی رؤیای درون فکر شما هم مشترک باشد و نه اینکه او در فکر فرار از تو باشد و تو در فکر پایبند کردن او. طلاق هم مانند دیگر مسائل دارای ابعاد مثبت و منفی است، اما جنبههای منفی آن بیشتر است. طلاق مانند آفتی است که مزرعه زندگی آدم را نابود میکند. طلاق راهی است طبق میل ما و نه راهی که با آن مسئله را حل کنیم. اگر هم سر باشید به طلاق فکر نمیکنید.
ابتدای طلاق رهایی است و ادامهاش هزار مشکل
طلاق یعنی صورتمسئله را پاک کردن. طلاق باعث ریزش سقف خانه است و خانهای که سقف ندارد دیگر امن نیست و عمارت کردن آن بسیار دشوار میشود. طلاق از ریشه اطلاق به معنای گشودن گرهها است یا یعنی رها کردن. در ابتدا همه فکر میکنند که طلاق یعنی رها شدن از سختیها ولی نمیدانند که همه چیز از بعد آن به وجود میآید. اما تمامی این حرفها فقط یک سو از ماجرا را شامل میشود و دیگر جهت طلاق را میتوان بعد مثبت آن در نظر گرفت. این به معنای صحیح دانستن طلاق نیست و مجوزی به اشاعه این امر نمیدهد اما در بعضی از موارد، طلاق یعنی جلوگیری از نابودی و مرگ تدریجی یک انسان. خیلی وقتها طرفین بسیار تلاش میکنند اما نمیشود که نمیشود. خیلی وقتها انتخابهای یک طرفهای صورت میگیرد که طرف دیگر را نابود میکند و راهی جز تمام کردن ماجرا باقی نمیماند. ازدواج یک رابطه دوسویه است، برای همین است که به آن زندگی مشترک میگویند و اگر بخواهیم منصفانه به موضوع نگاه کنیم باید توجه داشته باشیم که سازش همیشه راهحل نیست و سازش نباید به قیمت ویرانی یک انسان تمام شود. اما چه بجا و چه نابجا، حس رهایی بعد از طلاق مانند آرامش قبل طوفان است که بعد آن تازه طوفان مشکلات به آدم تنها مانده و ناچار هجوم میآورد. اگر میگویم طلاق یعنی پاک کردن صورتمسئله به این دلیل است که شاید با دیدی وسیعتر و کمی مهارت حل مسئله بتوان خیلی از مسائل کوچک را حل و از کوهسازی کاه جلوگیری کرد.
برای اینکه یک زندگی به بنبست نرسد و در انتهای کوچه به فکر تغییر مسیر نباشی، پس باید از همان ابتدا راه را مشخص کنی. از همان ابتدا تکلیف خودت را مشخص کن و ببین در این رابطه دوسویه چند چند هستید. اگر نمیتوانی بالا و پایین را تاب بیاوری پس دیگری را معطل و وابسته خودت نکن. ما برای وصل ماندن آمدیم و تمامی تلاشها برای حفظ این اتصال است. همیشه میگویند که پیشگیری بهتر از درمان است پس قبل از به وجود آمدن سونامی طلاق باید به فکر زندگی مشترک بود. طلاق یعنی رها کردن، اما بسیار با معنای خود در تضاد است. شاید طرفین از یکدیگر رها شوند اما مشکل هنوز باقی است و حل نشده باقی میماند. اما در بعضی از موارد بسیاری از مشکلات را یک نفر نمیتواند به دوش بکشد و راهی جز حفظ جان برای او باقی نمیماند. مسئله عشق و حفظ آن بسیار حساس و پراهمیت است، در نتیجه قبل از سرآغاز باید به فکر سرانجام بود.
عاطفه را طلاق ندهید
جدایی عاطفی یکی از خطرناکترین عوامل طلاق است. وقتی که دیگر همسری حاضر نمیشود به شریک زندگی خود اعتماد کند نخستین گام را در جهت طلاق عاطفی برداشته است. وقتی زوجها در حل مسئله با یکدیگر دو دو تا چهارتایی ندارند دومین گام در مشاجره و سردی عاطفه را برداشتهاند. سومین گام آن میشود به رخ کشیدن خطاهای یکدیگر در حل مسئله و به تمسخر گرفتن امروز و فردای همسر خود و چهارمین گام هم نپذیرفتن مشکلات است و سکوت پیشه کردن. این عشق گناه دارد اگر به جای باهم بودن بیهم بشویم. این عشق گناه دارد اگر دوست و شبکه ماهوارهای و تلگرامی جای آن را بگیرد.
منبع: روزنامه جوان
ارسال نظر