زوج پزشکی که خدمت در مناطق محروم را به زندگی در کانادا ترجیح دادند
افراد زیادی هستند که بعد از تحصیل در خارج از کشور، زندگی در همان جا را به برگشتن ترجیح میدهند اما این زوج پزشک، کمک به هموطنان خودشان را در اولویت قرار دادند.
، افراد زیادی هستند که بعد از تحصیل در خارج از کشور، زندگی در همان جا را به برگشتن ترجیح میدهند اما این زوج پزشک، کمک به هموطنان خودشان را در اولویت قرار دادند. سارا محمد قاسم پزشک عمومی و همسرش سامان نورمحمدیان که پزشک خانواده و فارغالتحصیل از امریکاست، پس از ازدواج تصمیم گرفتند به جای زندگی در کانادا در روستاها به هموطنانشان خدمت کنند. این زوج حالا حدود دو سال است که در مناطق محروم بوشهر و در حال حاضر در روستاهای سیستان و بلوچستان طبابت میکنند. آنها علاوه بر طبابت با ایجاد صفحهای به نام «قلبهای مهربان» در اینستاگرام برای مردم محروم روستا کمکهای نقدی جمعآوری کردند و توانستند برای آنها مواد غذایی، عروسک، کفش و سایر اقلام زندگی تهیه کنند. مردمی که حالا دیگر تنها یک مراجعه کننده ساده برای بیماریهایشان نیستند، بلکه آنها این زوج را محرم اسرار و دردهای خود میدانند. در ادامه گفتگوی فردا را با خانم دکتر سارا محمدقاسم درباره تجربه زندگی و طبابت در مناطق محروم بخوانید.
اشتباه در تشابه اسمی باعث شد که سرنوشت من و همسرم به هم گره بخورد
خانم دکتر درباره ماجرای آشنایی با همسرش میگوید: «من و همسرم در یک بیمارستان آموزشی در تهران با هم آشنا شدیم. همسرم پس از فارغالتحصیلی از امریکا و زندگی در کانادا به ایران آمده بود و در یک کادر درمانی خیریه برای کمک به بیمارانی که مشکل مالی و ناتوانی جسمی داشتند، مشغول خدمت بود و جالب اینکه من هم به صورت اتفاقی در لیست آموزشی آن بیمارستان قرار گرفتم؛ یعنی در واقع من دوره آموزشی اینترنیم را میگذراندم و هر ماه در یک بیمارستان بودم. آن ماه قرار بود در بیمارستان دیگری مشغول به آموزش باشم ولی به اشتباه و به دلیل تشابه اسمی من در لیست آموزشی دانشجویان آن بیمارستان قرار گرفتم و فکر میکنم واقعا قسمت و تقدیر بود که ما با هم آشنا شویم. به این ترتیب، به صورت اتفاقی همسرم را در بیمارستانی که مشغول به کار بود، دیدم و با هم آشنا شدیم. حالا دقیقا دو سال و دو ماه است که با هم ازدواج کردیم.»
مادرم همیشه به من تاکید میکردند که از افراد بیبضاعت هزینه ویزیت دریافت نکنم
او درباره دغدغه خودش و همسرش برای کمک به هم نوعانشان میگوید: «هر دویمان دغدغه کمک به دیگران را داشتیم. مثلا مادرم به من تاکید میکرد که همیشه پزشک خوش رفتار و مهربانی باش و توصیهشان این بود که از افراد بیبضاعت هزینه ویزیت دریافت نکن، حتی اگر توانستی برای تامین داروهایشان کمکشان کن و میگفت این بالاترین خیراتی است که میتوانی برای ما بدهی. همسرم هم همینطور؛ اصلا یک علت خیلی مهمی که دوست داشتند؛ پزشک شوند، همین بود که بتواند به افراد مختلفی کمک کند. او اصلا به همین خاطر به ایران برگشت. آنجا تحصیل کرده بود ولی به ایران برگشت تا بتواند به هم نوعان خودش بیشتر خدمت کند.»
همسرم به ایران برگشت که به مردم بیبضاعت کشورش کمک کند
خانم محمدقاسم درباره ایده خدمت در روستا میگوید: «در واقع ایده شروع این کار از همسرم بود. ایشان بعد از فارغالتحصیلی قصدشان از سفر به ایران، کمک به هم نوعان و خدمت به مردم بیبضاعت بود و وقتی دوره آموزشی من تکمیل شد و فارغالتحصیل شدم، همسرم پیشنهاد دادند که به جهت طبابت در مناطق محروم کار کنیم.»
خانواده من و همسرم با ارسال کمکهای نقدی و غیرنقدی برای روستاهای محروم از کار ما حمایت کردند
او درباره نظر خانوادههایشان پس از گرفتن این تصمیم میگوید: «خانوادهها از لحاظ اینکه قصد کمک و خیرخواهی داشتیم، خوشحال و موافق بودند. اما در این میان نگرانیهایی هم داشتند؛ گرچه دلتنگی و دوری از ما برایشان سخت بود ولی به دلیل اینکه از نیتمان آگاه بودند، خیلی تشویقمان میکردند. حتی وسایلی فرستادند که ما در مناطق محروم توزیع کنیم. ما هم کمکهای نقدی و غیرنقدی خانوادههایمان را در روستاهای مختلف پخش میکردیم. در همین جا لازم است که از زحمات پدر و مادر عزیزم تشکر کنم و دستشان را ببوسم.»
همسرم معتقد بود که زکات پزشکی خدمت به مردم محروم است
خانم دکتر درباره چرایی خدمت در مناطق محروم میگوید: «در واقع احساس انسان دوستی و کمک به مردم بیبضاعت باعث شد که تصمیم بگیریم اول به مردم محروم خدمت کنیم. چون همسرم معتقد بود که آدم وقتی چیزی را به دست میآورد؛ حالا چه مادی و چه معنوی باید زکاتش را پرداخت کند و مهمترین زکات برای یک پزشک خدمت به مردم، به ویژه در مناطق محروم است. چون واقعا باید حس درمانگی را در این مردمی که از همه چیز محروم هستند، از نزدیک ببینیم تا بتوانیم با کمک به آنها لبخندی روی لبشان بنشانیم. این ثواب و اجر زیادی دارد.»
خوشحالی بیماران خستگی را از تنمان در میکند
او در پاسخ به این سوال که زندگی در مناطق محروم برایشان سخت است یا آسان میگوید: «بله، مسلما هر تغییری برای آدم سخت است به خصوص وقتی در جایی زندگی کنید که امکانات قبلی را نداشته باشید؛ عدم دسترسی، دلتنگی و سختیهای زیادی وجود دارد. علاوه بر این؛ سختیهای شغل پزشکی، مسئولیت و دوری از خانواده هم هست. بعضی وقتها که خسته میشویم، شرایط برایمان خیلی سختتر میشود ولی وقتی خوشحالی یک بیمار را میبینیم، خستگی از تنمان در میرود.»
وجود مار، عقرب و رتیل یکی از ترسناکترین بخشهای زندگی در مناطق محروم است
این پزشک عمومی درباره نوع زندگی در مناطق محروم میگوید: «در رابطه با وضعیت زندگی خیلی قابل مقایسه با اسکان در شهر به خصوص تهران نیست. جایی که برای اسکان پزشک به ما دادند، امکانات و وسایل اولیه زندگی را دارد ولی قطعا مشابه منزل خودمان نیست. از آن مهمتر ما امکانات تفریحی و هیچ دسترسیای نداریم. از خیلی امکانات اولیه زندگی مثل آب آشامیدنی محروم هستیم و مجبور به خرید آب معدنی هستیم. از آن مهمتر با توجه به گرم و خشک بودن این منطقه؛ وجود حشرات و موجودات مختلف از جمله عقرب، مار، رتیل و... واقعا ترسناک است. قطعی برق هم در روستا داریم و چون گرمای اینجا خیلی وحشتناک است، گاهی فضا غیر قابل تحمل میشود.»
کسانی که هزینه ویزیت نداشتند برایمان رطب، گوجه، پیاز یا غذاهای محلی میآوردند
خانم محمدقاسم درباره پرداخت هزینه ویزیت توسط مردم مناطق محروم میگوید: «این مردم با اینکه در مناطق محروم زندگی میکنند و بیبضاعت هستند، ولی واقعا آدمهای آبرومندی هستند و حتی خجالت میکشیدند که بگویند ما مبلغ ویزیت را نداریم. از این نوع خاطرات زیاد دارم ولی مثلا در روستاهای بوشهر خیلی برایمان رطب و خرما میآورند، در فصل زمستان که هنگام کشاورزی بود؛ وقتی از در پانسیونمان بیرون میآمدیم، میدیدم سه جعبه گوجه فرنگی یا پیاز برایمان گذاشتهاند. خیلیها برایمان غذاهای محلی میپختند. غذاهایی به اسم گمنه یا رنگینک را به عنوان هزینه ویزیت و تشکر برای ما میآوردند.»
تجربه خدمت در روستاهای استان بوشهر و سیستان و بلوچستان را داریم
او درباره روستاهایی که تا به حال تجربه خدمت در آنها را داشته میگوید: «قبلا همسرم در تعدادی از روستاهای اطراف تهران و قزوین خدمت کرده بودند ولی به صورت مشترک در روستاهای استان بوشهر و سیستان و بلوچستان بودیم. در استان بوشهر که حدود یک سال و دو ماه در آنجا ساکن بودیم؛ در بخشی به اسم دشتی و کاک منیر و دهگان و چند روستای دیگر بودیم. در حال حاضر هم در جنوبیترین قسمت سیستان و بلوچستان یعنی در شهر سرباز روی جکیگور هستیم که تقریبا در مرز ایران و پاکستان قرار دارد.»
محرومترین روستاهای بوشهر هم وضعیتش از روستاهای سیستان و بلوچستان بهتر است
خانم دکتر درباره وضعیت روستاهایی که در آنها طبابت کرده، میگوید: «وضعیت روستاها در استانهای مختلف قطعا متفاوت است. در بوشهر روستاها از نظر وضعیت بهداشتی سطح قابل قبولی داشتند و مقداری رسیدگی شده بود. البته بعضی روستاها بودند که اصطلاحا به آنها «سیاری» گفته میشد که امکانات اولیه را هم نداشتند. این روستاها مربوط به عشایر بودند که آنجا به صورت کوچ نشینی میآمدند و امکانات اولیه مثل آب آشامیدنی را نداشتند. از نظر وضعیت بهداشتی و مدارس، اوضاع قابل قبول بود. وقتی ما ویزیت مدارس و دانش آموزان را انجام میدادیم، سعی میکردیم آموزش و فرهنگسازی انجام دهیم. ولی اوضاع در استان سیستان و بلوچستان واقعا قابل مقایسه با هیچ استانی در ایران نیست. حتی محرومترین روستای بوشهر هم از اینجا وضعیتش خیلی بهتر است. بعضی روستاها حتی آب آشامیدنی و خیلی امکانات اولیه را ندارند. واقعا باید دید تا باور کرد که اصلا انسان میتواند در چنین شرایطی زندگی کند! کودکان یتیم زیادی هستند که توانایی تحصیل را ندارند. خیلی روستاها برق و وسایل گرمایشی ندارند. روستاهای اینجا در مناطق بیابانی هستند و بدون آب، برق، گاز و هیچ امکانات دیگری، گاهی وضعیت خیلی خوفناک میشود.»
مردم روستا بعد از یک مدت دیگر فقط برای درددل پیش ما میآمدند
او درباره رفتار مردم روستا و واکنش آنها به یک زوج پزشک میگوید: «مردم روستا خیلی مهربان، مهمان نواز و با محبت هستند. وقتی میفهمیدند ما زن و شوهر هستیم، موضوع برایشان خیلی جالبتر میشد و زمان حرف زدن یک شیطنتهایی میکردند؛ مثلا با خوشحالی میگفتند، این خانم دکتر یا این آقای دکتر همسر شماست. خوششان میآمد که با هم هستیم و میگفتند اینکه با هم هستید، اینجا بودن را برایتان راحتتر میکند. خیلیها میآمدند و از مشکلات زندگیشان برایمان میگفتند و وقتی به داستان زندگی آنها گوش میکردم، نه اینکه بخواهم بگویم خدا را شکر من این وضعیت را ندارم؛ ولی واقعا میفهمیدم که چقدر باید شکرگزار داشتههای خودمان باشم. مثلا وقتی میدیدم یک آدمی در چنین وضعیت سختی زندگی میکند و باز هم میگوید خدا را شکر و امید به زندگی دارد، آن وقت به این فکر میکردم که خیلی از ماها قدر داشتههایمان را نمیدانیم. درددلهایشان برای ما زیاد بود؛ در رابطه با مشکلات خانوادگی شغلی یا از دست دادن سلامتی و بچههایشان حرف میزدند. بعد از یک مدت، دوست داشتند که همیشه با پزشکان به خصوص من و همسرم درددل کنند. در واقع حس میکردیم اینها بیماری خاصی ندارند و فقط میخواهند بیایند که با یک نفر درد دل کنند و حرف بزنند. چون میدانستند من به عنوان یک پزشک محرم رازشان هستم و خیلی راحت حرفهایشان را برایمان میگفتند.»
آموزش مسائل بهداشتی بزرگترین نیاز مناطق محروم است
خانم دکتر درباره بیشترین مشکلات درمانی مردم در روستاها میگوید: «در واقع بیشتر از مشکلات درمانی، در روستاها مشکلات بهداشتی وجود دارد. یعنی نیاز به آموزش داریم تا فرهنگ سازی صورت بگیرد. چون اگر به مردم آموزش داده شود و بعضی موارد را رعایت کنند، گرفتار یک سری بیماریها نمیشوند. مثلا در منطقهای که الان هستیم به دلیل عدم رعایت مسائل بهداشتی، شیوع اسهال خیلی بالاست یا مراقبت از مادران باردار یکی از مشکلاتی است که ما با آن دست به گریبانیم. به مسائلی همچون مصرف مکمل، انجام ویزیتهای مرتب و غیره برای مادران باردار خیلی توجه نمیشود. مشکلات دیگری از قبیل مصرف بیرویه دارو و آمپول زدن هم هست که خیلی به آن علاقه دارند. مشکلاتی که تنها راه حل آنها فرهنگ سازی است، چون وقتی برایشان توضیح میدهیم، بعد از یک مدت واقعا رویهشان عوض میشود.»
مردم روستاهای محروم بوشهر گریه میکردند و میگفتند از روستای ما نروید
او درباره خاطرات فراموش نشدنی روزهای طبابتش در مناطق محروم میگوید: «خاطرههای خوب و شیرین زیاد دارم. مهمترین خاطرهام از بوشهر این بود؛ زمانی که قرار بود از بوشهر برگردیم و در هفته آخر مردم از این موضوع مطلع شده بودند، جنب و جوش زیادی پیدا کرده بودند. هر روز تعداد زیادی از مردم میآمدند و ابراز ناراحتی میکردند. یک خانمی بود که خیلی به من محبت داشت و من همیشه به یادش هستم؛ او خیلی گریه میکرد و به من میگفت: «تو رو خدا نرو» از همه مهمتر در روزهای آخر و در فصل گرما که آنجا اول رطب به بار میآید و بعد در مرداد ماه که اصطلاحا به آن «تموزه» میگویند، رطبها خرما میشوند. در واقع رطب به اصطلاح نوبر خرماست که مقدارش خیلی کم است؛ آن زمانی که ما میخواستیم برگردیم زمان رطب بود و خیلی جالب بود که هر بیماری در آن روزها برای ما رطب میآورد؛ حتی به اندازه یک بشقاب یا چند دانه که با خودمان به تهران ببریم. پرسنل درمانگاه در هفته آخر، هر روز برای ما غذا درست میکردند و از آن مهمتر احساسی بود که در چهرهشان نشان میدادند. انگار واقعا قرار است یک عزیزشان از آن منطقه برود؛ ابراز دلتنگی و گریه میکردند. جالب است که بعد از این مدت هنوز هم با ما تماس میگیرند و دوست دارند که ما دوباره به آنجا برگردیم. در سیستان و بلوچستان هم با اینکه مدت طولانی نیست که اینجا هستیم ولی خاطره خوب زیادی داریم. یکی از مهمترین مواردش این بود که خانم بارداری به من مراجعه میکرد که 15 ساله بود. سن پایینی داشت و دچار فشار خون بالا در دوران بارداری و تشنج شد. من تازه به این منطقه آمده بودم و آن روز تنها پزشک منطقه من بودم و خدا را شکر توانستم سریع وضعیتش را روبه راه کنم. حدود یکی دو هفته بعد که به دیدنم آمد؛ دیدم حالش خیلی خوب است و وقتی نوزادش را دیدم و هنگامی که گفت: «ممنون که جانم را نجات دادی» و پدر و مادرش از من تشکر کردند. واقعا احساس خوبی داشتم که با حضورم باعث کمک به یک مادر باردار شدم که در نهایت توانست فرزندش را سالم در آغوش بگیرد.»
پزشکان زیادی در مناطق محروم با جان و دل در حال تلاش هستند
خانم دکتر درباره همراهی دیگر پزشکان با خودشان میگوید: «همکاران ما اکثر قریب به اتفاقشان همین طور هستند و خیلی به فکر هم نوع و کمک به افراد بیبضاعت هستند. زمانی که ما به این منطقه آمدیم؛ دوستان زیادی همراه ما شدند از جمله یکی از دوستان خوبم که دندانپزشک بود و ایشان هم واقعا خیلی مهربان و خوش قلب بودند. ما مدتی که در بوشهر بودیم، ایشان خیلی کمک حال ما بودند و حضور ایشان جزو قسمت مهمی از خاطرههای خوب من است. پزشکان دیگری هم در بوشهر و در سیستان و بلوچستان هستند که واقعا با جان و دل در حال تلاشند.»
برای کمک به مردم روستاهای محروم صفحه «قلبهای مهربان» را در اینستاگرام ایجاد کردیم
او درباره فعالیت صفحه «قلبهای مهربان» در اینستاگرام میگوید: «به دلیل اینکه مشکلات این منطقه زیاد بود و ما به تنهایی از پس این مشکلات بر نمیآمدیم و میدانستیم مردم ایران خیلی مهربان و نوع دوست هستند؛ تصمیم گرفتیم که از مردم کمک بخواهیم. بازخورد این صفحه خیلی خوب بود، در ابتدا چون خیلی صفحهمان شناخته شده نبود و کسی با ما آشنایی نداشت، کمکها زیاد نبود ولی به تدریج میزان کمکها بیشتر شد. از همه مهمتر اینکه مردم واقعا واکنش نشان میدادند و برایشان مهم بود. مثلا وقتی عکس کودک فقیری را میدیدند که مشکلات مالی و تحصیلی دارد، تمام سعیشان را برای کمک میکردند. ما امیدواریم که افراد بیشتری به منطقه محروم سیستان و بلوچستان بیایند. چون واقعا اینجا شناخته شده نیست و خیلیها نمیدانند، اینجا چه مشکلات بزرگی وجود دارد و اگر واقعا مردم شناخت بیشتری پیدا کنند و بدانند که همین کمکهای کوچکشان چه تغییرات بزرگی در اینجا ایجاد میکند، میتوان به آینده روستاها بیشتر امیدوار شد.»
با کمکهای مردمی توانستیم به 200 خانوار عروسک و موادغذایی بدهیم و برای 500 کودک کفش بخریم
خانم دکتر محمدقاسم درباره کمکهای جمع آوری شده برای مردم مناطق محروم روستایی میگوید: «حرکت ما در ابتدا برای تامین مقداری مواد غذایی خانوادههای بیبضاعت بود که با کمک مردم مبلغ بیشتری جمع آوری شد و ما توانستیم تعدادی اسباب بازی و عروسک هم برای بچهها بخریم. چون اینجا فقر بالایی دارد و خانوادهها برای تامین مواد غذایی مشکل دارند، چه برسد به خرید وسایل بازی. به همین جهت ما مبلغ اولیه را برای تامین مواد غذایی و عروسک گذاشتیم و توانستیم حدود 200 خانوار را پوشش دهیم. به تدریج کمک مردم بیشتر شد و ما برای بچهها کفش هم تهیه کردیم. چون اینجا خیلی از بچهها به دلیل فقر مالی کفش ندارند و زمین اینجا هم که سنگ و کلوخ است و در این گرما و آفتاب من بچهها را میدیدم که با پای برهنه روی زمین راه میرفتند؛ این واقعا دردناک بود. حدود 500 جفت کفش خریدیم و به بچهها هدیه دادیم. بعد وضعیت تحصیلی اینجا را بررسی کردیم و دیدیم که خیلی از بچهها به دلیل فقر مالی و عدم تامین لوازم التحریر از تحصیل باز میمانند و به همین دلیل ترک تحصیل میکنند. تعداد زیادی لوازم التحریر از جمله دفتر، تراش و وسایل اولیه تحصیل برایشان تهیه کردیم. در قدم بعدی دیدیم که وضعیت مدارس بسیار مشکل زاست؛ مدرسهای با 1500 نفر جمعیت آب آشامیدنی نداشت. ما با کمک مردم توانستیم یک آبخوری برای مدرسه تامین کنیم. البته به دلیل اینکه مدرسه قدمتش خیلی بالاست و کاملا تخریب شده بود، سرویس بهداشتی هم ندارد؛ یعنی بچهها در این چند ساعتی که در مدرسه هستند، نمیتوانند به دستشویی بروند. چون جایی به عنوان سرویس بهداشتی وجود ندارد. در حال حاضر از مردم کمک خواستیم تا بتوانیم برای این 1500 دانش آموز سرویس بهداشتی تهیه کنیم. چون واقعا نیاز مهمی است و به دلیل عدم رعایت مسائل بهداشتی عفونت در این منطقه خیلی بالاست. علاوه بر این یک مقدار هم کمک توسط دوستان عزیزمان که از اصفهان تشریف آوردند، داشتیم. ایشان در اصفهان کمپینی را تشکیل دادند و کمکهای مردمی را که شامل لباس، فرش، پتو و وسایل اولیه زندگی است را جمع آوری کردند و ما بین خانوادههای بیبضاعت توزیع کردیم.»
من و همسرم بیشتر ساعتهای روزمان را به درمان بیماران اختصاص دادیم
او درباره سبک زندگی خودش و همسرش در روستا میگوید: «در رابطه با وضعیت زندگیمان باید بگویم که هر دو از صبح تا ظهر در مطب مشغول به کار هستیم. من در مطب هستم و همسرم برای مراقبت از دانش آموزان و مادرهای باردار ده گردشی میکند؛ او به روستاهای اطراف میرود و وضع آب منطقه و سلامتی مردم روستا را بررسی میکند. بعدازظهر، پس از مقداری استراحت و صرف نهار مشغول به مطالعه هستیم؛ چون من شخصا دوست دارم به روز باشم یا با هم حرف میزنیم و تلویزیون تماشا میکنیم. در واقع اینجا امکانات تفریحی اصلا وجود ندارد و ما تمام مدت باید داخل پانسیونمان در درمانگاه باشیم و به دلیل اینکه ممکن است، بیمار اوراژنسی بیاید. معمولا هم از بعدازظهر تا عصر موردهای زیادی داریم. این برنامه هر روزه ماست.»
تامین امکانات اولیه زندگی و آموزش بهداشت از از اولویتهای مردم روستاهای سیستان و بلوچستان است
وقتی از خانم دکتر پرسیدم که اگر مسئول بود؛ کدام مشکل مردم روستا را در اولویت قرار میداد، گفت: «پاسخ به این سوال واقعا سخت است؛ چرا که هر کس از جنبه شغلی خودش، مشکلات را حل میکند. به هر حال مسئولین درایت و بینش کافی را دارند و آنها بهتر میدانند که مشکل هر منطقه را در چطور در اولویت قرار دهند و حل کنند. ولی به نوبه خودم و در جایگاهی که دارم؛ فکر میکنم، حل مسائل اولیه یعنی تامین امکانات اولیه برای زندگی انسانهای این منطقه واقعا در اولویت است. تامین آب آشامیدنی و امکانات اولیه زندگی حداقل چیزی است که برای یک انسان باید وجود داشته باشد. در درجه دوم مسائل بهداشتی را مدنظر قرار میدهم. باید اصول رعایت مسائل بهداشتی به آنها آموزش داده شود. چون این باعث میشود که از بسیاری بیماریها جلوگیری شود و به این ترتیب هزینههایشان کاهش پیدا میکند. این هزینهای که برای درمان یک بیماری ساده در شهرهای دیگر خیلی کم به نظر میآید، برای مردم اینجا خیلی سنگین است. وقتی مسائل بهداشتی رعایت شود، آن هزینه هم نیست و به جایش آن هزینه صرف زندگی خودشان میشود و زندگیشان بهتر میشود. در کل من فکر میکنم؛ مهمترین مسئله تامین آب آشامیدنی، امکانات اولیه زندگی، فضای مناسب زندگی یعنی خانه قابل قبولی که دچار عقرب زدگی، گرما زدگی و هزاران مشکل دیگر نشوند و در درجه دوم هم آموزش بهداشت از اولویتهای مردم اینجاست.»
تا زمانی که کمکهای مردمی به روستاهای محروم ادامه پیدا کند در اینجا میمانیم
او درباره اینکه تا چه زمانی تصمیم دارند در روستاها خدمت کنند، گفت: «خودمان یک مدتی را در نظر گرفته بودیم ولی باتوجه به اینکه در برنامه زندگیمان تغییراتی ایجاد شده و وضعیت زندگی اینجا کمی سخت است، نمیتوانیم بگوییم دقیقا تا چه زمانی اینجا هستیم. ولی این خیلی بستگی به کمک و همیاری مردم و مسئولین دارد؛ چرا که ما هم تا یک حدی میتوانیم به مردم کمک کنیم و تامین نیازهای اولیه مردم روستا و کمک به آنها نیاز به حمایت مالی بالایی دارد و اگر حمایت مسئولین و مردم باشد ما میتوانیم قدمهای بزرگی در این راه برداریم؛ تا زمانی که این کمکها ادامه پیدا کند، ما اینجا هستیم و سعی میکنیم به مردم کمک کنیم.»
همسرم معنای واقعی زندگی را به من یاد داد
خانم دکتر در پایان ضمن تشکر از مردم و به خصوص همسرشان گفتند: «خدا را شاکر هستم؛ از اینکه ما را یاریرسان مردم مستمند در مناطق محروم ایران قرار داده است. از همسر عزیزم تشکر ویژهای دارم به دلیل اینکه همیشه و در هر شرایطی مونس و همدرد من است و در سختیهای زندگی با قوت قلبی که من میدهد، همیشه تکیه گاه محکمی است. از اینکه او را در کنار خودم دارم، افتخار میکنم. چون باعث میشود که بهتر از قبل بتوانم به مردم خدمت کنم. همسرم باعث شد که بینش بهتری نسبت به دنیا و زندگی داشته باشم، چون همیشه تشویقم میکرد که زندگی با مهربانی زیباست و وقتی دست کسی را بگیریم و لبخندی به لب کسی بیاوریم، تازه معنای واقعی زندگی را درک میکنیم. در پایان امیدوارم خدا همچنان این قدرت و صبر را به ما بدهد تا بتوانیم با توان بیشتری به این مردم خدمت کنیم و از تمامی مردمی که در این راه ما را با کمکهای نقدی و غیرنقدیشان همراهی کردند و باعث شدند که ما بتوانیم بیشتر و بهتر خدمت کنیم، بینهایت ممنونم و امیدوارم که برکت این کمکها بیش از پیش در زندگیشان جاری شود.»
*فردا
مطلب فوق مربوط به سایر رسانهها میباشد و خبرگزاری فارس صرفا آن را بازنشر کرده است.
ارسال نظر