فرزین پورمحبی نوشت: قوانین عجیبی که کسی جرات نقض شان را ندارد.

دلیل استقبال از فیلم نهنگ عنبر چیست؟ اگر کمی دقت کنیم، ما در این فیلم به سوژه هایی می خندیم که در زمان خودشان برای مان نوعی مکافات بودند...

اینکه به عجیب ترین شکل ممکن جوانی کردیم؛ اینکه مجبور بودیم ساده ترین تفریحات مان را لای بقچه بپیچیم؛ اینکه عشق نوعی گناه محسوب می شد و می بایست هر لحظه آماده توضیح دادن شخصی ترین مسائل زندگی مان به یک مامور ساده باشیم؛ اینکه پیش پا افتاده ترین آزادی ها را تجربه نکردیم و تا دلتان بخواهد تظاهر را با یقه ای بسته پرچم کردیم ...
حال این سوال پیش می آید که چرا این مشقات در حال حاضر برای مان خنده دارند؟ جوابش این است که ما در اصل به این مصائب نمی خندیم ما به زیر خط فهم بودن خود در تطبیق با شرائط وقت می خندیم. اصولا مبتلا شدن به بلایا هیچ گاه خنده دار نیست همانطور که به فاجعه بم کرمان نمی خندیم چیزی که باعث می شود فاجعه ای مضحک جلوه کند واکنش غریب و تمکین عجیب به یک فاجعه است.

هم نسلان ما در دهه شصت، سن جوانی را پشت سر گذاشتند اما جوانی را آنقدر غیرعادی گذراندند که در تاریخ فقط به درد فیلم های کمدی همچون «تهنگ عنبر» خورد و بس! اصولا در آن زمان ها، وقتی یک مسئول فرهنگی بی تجربه از روی احساسات و سلیقه های شخصی خود، قانون های عجولانه ای را وضع می کرد؛بعد از آن، دل شیر و پدر رستم می خواست که آن قانون محیرالعقول را ملغی کند. قوانینی همچون: ممنوعیت استفاده از ویدئو و یا انجام بازی هایی مانند: شطرنج؛ تخته نرد ، بیلیارد، بولینگ ، گلف و حتی رشته ای مانند کونگ فو! در تلویزیون اوضاع از این هم عجیب تر بود بعنوان مثال مسابقات کشتی در کادری به اندازه یک ششم صفحه تلویزیون پخش می شدند نا لباس دو بنده کشتی گیران کسی را تحریک نکند! پخش برخی از مسابقات ورزشی همچون: بوکس ، بیلیارد ، زیبایی اندام ، اتومبیل رانی و... بدون هیج دلیل خاصی ممنوع بود.(البته تعدای از آنها همچنان هم ممنوع الپخش اند) .

از همه جالب تر اینکه پخش هر گونه تبلیغاتی (چه کالاهای داخلی و چه خارجی) از تلویزیون ممنوع بود! برنامه های تلویزیون هم برای جلوگیری از بیداری های فاسد شبانه، ساعت 11 به اتمام می رسید تا ملت بجای منحرف شدن ، بخوابند! اوضاع در ماه مبارک رمضان هم از این بدتر می شد یعنی برنامه های تلویزیون آنقدر مزخرف می شدند تا مردم ناچارا به سوی عبادت سوق پیدا کنند! بعبارتی وظیفه تلویزیون هدایت ملت به شکل شعاری و نصایح اخلاقی بود و در همین راستا، برنامه هایی ساخته و پخش شد که جنبه سرگرم کنندگی سایر تلویزیون های جهان را مورد انتقاد قرار می داد! قوانینی هم برای جلوگیری از ستاره سازی در سینما و تلویزیون وضع شدند یعنی مردم نباید بخاطر بازیگران، فیلمی را ببینند بلکه یک فیلم فقط بخاطر محتوای کاملا ارزشی خود مورد توجه واقع شود.

هیچ قیلمی هم اجازه نداشت در سردر سینماها از تصویر درشت قهرمان فیلم و یا هر گونه تصویری از زن های هنرپیشه استفاده کند چون تصویر درشت مرد یعنی قهرمان سازی و معرفی بازیگر زن فیلم، نوعی استفاده ابزاری از زن تلقی می شد و بر همین اساس، هنرپیشه ها و مجریان از زشت ترین افراد انتخاب می شدند! ... در ورزش هم، سال های سال کلمه «قهرمان» نوعی ضد ارزش بود و باید همه پهلوانی می کردند. در مورد موسیقی، وخامت اوضاع فعلی را چندین برابر کنید حساب کار دستتان می آید. کنسرت های پاپ محلی از اعراب نداشتند و کنسرت های سنتی هم کلی اما و اگر داشتند. حمل یک ویالون در سطح شهر از حمل مواد مخدر سخت تر بود. تاکسی ها اجازه نصب ضبط صوت را نداشتند و سایر ماشین ها هم اجازه حمل نوارهای غیر مجاز را نداشتند.(نوارهای مجاز هم یعنی چند سرود انقلابی که هر ساله در دهه فجر آنها را می شنویم) و صدها چیز دیگر از همین دست.
 

بگذریم؛ گذشته ها به هر طریقی گذشت... اما سوال اینجاست که آیا در شرائط فعلی هم مشغول کاشتن چنین سوژه هایی برای خنداندن نسل های بعدی هستیم؟ متاسفانه جواب بشدت مثبت است. بعنوان مثال، در حال حاضر هم، رسانه ملی دارای محدودیت هایی است که هر کدام شان بعدها این قابلیت را دارند که سوژه خنده عالم و آدم شوند. حتی در شرائط فعلی هم سوژه خنده اند؛ شما را ارجاع می دهیم به قرعه کشی جام جهانی و نگرانی هایی که فردوسی پور در قالب طنز و مزاح به محدودیت خاص صدا و سیما برای پخش مستقیم این مراسم از خود بروز می داد و یا مثلا پخش اجرای سرودهایی توسط ناشنوایان و حرکات دست آنها برای پر کردن خلا حرکات موزون در تلویزیون! لحظه ای فکر کنید که آیندگان چقدر به این موضوع خواهند خندید که مثلا پخش تصویر سازهایی همچون تار و کمانچه (علی رغم پخش صدای شان از همان رسانه یا نواختن زنده آنها در کنسرت ها) از تلویزیون ممنوع است!
در قوانین فعلی کشور هم، چنین مواردی فراوانند چه در ورزش، چه در هنر، چه در ارتباطات اجتماعی، چه در سانسورها ، چه در فیلتر گذاری های فضای مجازی، چه در تولید پارازیت های سرطان زای ماهواره ای(در حالی که خود تلویزیون تولید برنامه های ماهواره ای دارد) و یا از همه جالب تر، حملات هوایی به دیش های ماهواره ای و حملات زمینی به کنسرت ها و سفارت خانه ها و حملات مجازی به سایت های مختلف و حملات زیرزمینی به بیت المال با عنوان اختلاس! کشیدن نقش پرچم ملی کشورها بر روی زمین مخصوصا در مراکزی آموزشی همچون دانشگاه ها و مدارس (پرچم هیج ارتباطی به طرز تفکر حکام ندارد و مسئله ای است کاملا ملی ) هم از آن کارهای منحصر بفرد است و بسیاری از قوانین عجیب دیگر که بیشترشان به دشمانان بهانه تجاوز و تحریم را می دهند ...


همانطور که گفته شد این قوانین عجیب بعضا از طریق یکی دو تریبون و یا یکی دو نشریه به راحتی وضع می شوند اما معمولا برای ملغی شدن شان از دست صدها تریبون و نشریه هم کاری ساخته نیست. این قوانین تنها زمانی ملغی می شوند که ضرر و زیانشان آنقدر زیاد شده باشند که دیگر راهی به جز ملغی شدن شان نماند! مثلا زمانی به بانوان اجازه ورود به استادیوم های والیبال و یسکتبال داده شد که فدراسیون های شان در آستانه تحریم قرار گرفتند اما در عین حال چون این تحریم ها برای قدراسیون فوتبال وضع نشده اند بنابراین قانون ورود بانوان به استادیوم های فوتبال همچنان سر جایش باقی است و یا فیسبوکی که دامنه عملش، بسیار محدود تر از تلگرام و اینستاگرام است، هم اکنون فیلتر است! پس قانون کلی این است: رفع ممنوعیت ها تنها زمانی مجازند که ضرر و زیانشان خفه مان کند! اما مسئولیت این خسارت ها را چه کسی بعهده خواهد گرفت؟ ضرر و زیان فقط در تخریب یک ساختمان و یا تصادفات و حوادث خلاصه نمی شود گاه می شود با وضع یک قانون فکورانه و یا ملغی کردن قانونی غیر منطقی از اتلاف میلیارد ها دلار پیشگیری کرد.

باید به آمارها نگریست و از اینکه جزو عصبانی ترین و افسرده ترین مردم جهانیم احساس خطر کرد باید آمار طلاق و ازدواج های سفید را جدی گرفت باید هنر و فرهنگ فراموش شده را احیا کرد باید شور و نشاط اجتماعی را که زمینه تحرک اجتماعی است با تمعهیداتی به جامعه تزریق کرد. اینکه سال های سال تنها خاطره خوش این ملت، پیروزی مسابقه فوتبال ایران بر استرالیا بوده، باید احساس خطر کرد و تا می شود خاطره های خوش دیگری را برای مردم رقم زد؛ باید دست از شعار کشید نتایج این شعارهای مستقیم نمایشی را در مدارس، دانشگاه ها ، رسانه ها ، ادارات دولتی و خصوصی و ... هم اکنون می بینیم. بیشترشان فقط به درد فیلم های طنزی همچون نان و عشق و موتور 2000 ، مکث و... خورده اند.

 

 

کمی به خود بیاییم و واقعیت ها را ببینیم و دلیل عقب افتادگی های مان را نسبت به کشورهایی که بمراتب از ما عقب بوده اند بررسی کنیم. دست از این مسابقه صالح کردن همگان برداریم. لزوما نباید همه عالم و آدم مثل ما فکر کنند و تعهدی هم به هدایت همگان نیست. اگر به جای هدایت مستقیم مردم بتوان آنها را شاد کرد مطمئنا آنها با دلی شاد راه راست را خودشان پیدا خواهند کرد. اگر شادی به جامعه تزریق نشود اگر فرهنک و هنر و کتاب خوانی رشد پیدا نکنند و اگر شادی های اجتماعی ما به مشاهده مراسم اعدام های علنی و سوت و کف زدن به آن؛ محدود شود حاصلش را در چرخه خشونت سالهای بعد خواهیم دید.

 

 

اگر کمی به اخبارهای مان توجه کنیم بلافاصله متوجه می شویم چقدر موضوع برای نگرانی داریم از گرانی ها گرفته تا تهدیدهای خارجی .... باید نا می توان آنها را کاهش داد باید جرات نقض برخی از قوانینی که به هیج عنوان نه با شرع و نه با عرف و نه با قانون اساسی مغایرت دارند را داشت. در غیر این صورت ما هم می شویم قهرمانان کمدی نهنگ عنبر 10! یعنی آیندگان به قوانینی از ما خواهند خندید که فقط به خاطر رودربایستی مانده اند؛ قوانینی که بخاطر تظاهر عده ای خاص گذاشته شده اند و بعد هم بقیه مجبور شده اند بدون هیج توجیهی تا آخرشان را بروند.

به امید هوای تازه تر