طلاق به خاطر سگ
علاقه مرد جوان به سگ خانگیاش آنقدر زیاد بود که در نهایت زندگی مشترک با همسرش را به آخر خط رساند. او به درخواست همسرش برای طلاق راهی دادگاه خانواده شد تا به پرسشهای قاضی پاسخ دهد.
در جلسه رسیدگی به پرونده طلاق این زوج، زن جوان درباره زندگیاش به قاضی گفت: دو سال است که ازدواج کردهام، ولی در این دو سال یک روز خوش هم در کنار شوهرم نداشتم. همیشه باید از دستش حرص میخوردم و عصبانی میشدم. این مرد کارهایی میکند که دیگر تحملش برایم غیرممکن شده است.
او یک سگ خانگی دارد که تمام زندگیاش را معطوف به آن کرده است. حاضر است از تمام دنیا بگذرد ولی به این سگ محبت کند. روز و شب به او فکر میکند.کافی است احساس کند بیمار شده، آنوقت دیگران برایش اهمیتی ندارند و فقط به این فکر میکند که آن سگ چطور خوب خواهد شد. حسین حتی به من هم اهمیت نمیدهد. خجالت میکشم بگویم، اما او وقتی پای سگش در میان باشد، دیگر به حرفهای من اهمیتی نمیدهد. بارها از او خواستم به پارک یا سینما برویم، اما همیشه بیحوصلگی و مشغلهکاری را بهانه کرده است. ولی روزی چند ساعت سگش را برای تفریح به پارک میبرد. هرجا بخواهیم برویم باید با سگ حسین برویم. در ماه کلی برایش هزینه میکند و با این کارهایش زندگی را برایم سخت کرده است. برای همین از دست کارهایش خسته شدم و تصمیم به جدایی دارم.
در ادامه، شوهر این زن به قاضی گفت: آقای قاضی، همسرم از همان روز اول آشناییمان میدانست که من یک سگ دارم و علاقهام به او زیاد است. او همیشه میدید که چقدر به این سگ اهمیت میدهم. او با آگاهی از این موضوع با من ازدواج کرد. ولی حالا مرتب بهانهگیری میکند و زندگی را برایمان به جهنم تبدیل کرده است. مثل بچهها به یک سگ حسودی میکند. وقتی سگم را به پارک میبرم، دعوا به راه میاندازد که چرا آن را به پارک میبری اما مرا نمیبری. دیگر از دست غر زدنهایش خسته شدهام و من هم تصمیم به جدایی دارم.
در پایان، قاضی دلیل آنها برای جدایی را کافی ندانست و این زوج را به مشاوره خانواده معرفی کرد.
ارسال نظر