تفکر شدیداً کالایی شده امروز سلول خانواده را مخالف منافع خود می‌بیند، پیوستگی بین اجزا را کم می‌کند تا در تعداد بی‌شماری سلول نفوذ کند. در پشت پرده این نفوذ سناریوهای متعددی قرار دارد که هدف اکثر آنها تبدیل تمامی اجزای جامعه به کالای قابل عرضه است.

زنان موجودات ظریف‌تری هستند و اجرای سناریوهای منفعت طلبانه از نگاه زنانه کمتر مورد سوءظن قرار می‌گیرد. اینجاست که پای جهان شدیدا زنانه شده به میدان می‌آید.

تنوع طلبی یا سرطان سبک زندگی؟!

زنان ذاتاً بیشتر از آقایان به تغییر محیط زندگی خود توجه می‌کنند. این میل به تنوع زمینه را برای تحمیل کالاهای رنگارنگ به خانواده‌ها فراهم می‌کند. در واقع هر چقدر بنیه اغواگری تبلیغات بیشتر باشد احتمال اثرگذاری آن بر مخاطب و مخصوصاً زنان بیشتر است.

شاید در نگاه اول این تاکتیک تبلیغاتی معقول به نظر برسد و مخاطب به واسطه ذهن کالایی شده آن را اصولی و مطابق با منافع جامعه تصور کند اما سوء استفاده از ویژگی ذاتی مخاطب سیستم ادراکی وی را تحت تاثیر قرار می دهد و مانع از لذت از زندگی می‌شود.

فرد همواره تغییرات متعدد و افراطی در داشته‌هایش از دکوراسیون منزل گرفته تا پوشش ظاهری را اصل زندگی تصور می‌کند و وقتی توان اقتصادی عناصر جامعه متفاوت باشد و عده کمی بهتر بتوانند میل به تنوع طلبی را ارضاء کنند بخش باقی مانده و غالبا اکثریت جامعه دچار سرخوردگی و افسردگی می شود.

 با این دیدگاه تبلیغات نه تنها تامین کننده منافع جمعی نیست بلکه فروش کالا عاملی می شود برای افزایش حس نابرابری جمعی. زنان در مقابل این نابرابری نیز زودتر واکنش نشان می‌دهند و لذا سبک زندگی  ظاهراً آزاد روان بخشی از جامعه را به بند می کشد. معمولاً تعداد افرادی که واقعاً فقیر هستند از تعداد کسانی که احساس فقر دارند کمترند. این آمار به طور متوسط در بانوان بیشتر از آقایان است.

مهری بهار و علی حاجی محمدی در پژوهشی که در مورد قرائت زنان از آگهی‌های بازرگانی در سال 1390 انجام دادند به این نتیجه رسیدند که آگهی‌های بازرگانی مناسب با گفتمان موجود در جامعه ایرانی و ترکیب نقش‌های جنسیتی نیست بلکه بیانگر وضعیت گروه حداقلی از زنان می‌باشد. در واقع برخلاف تصور عمومی، تبلیغات ذائقه عمومی را در نظر نمی‌گیرد بلکه خواسته خود را به عموم تحمیل می‌کند و این تحمیل تنوع‌طلبی ناخواسته و افسار گسیخته را در پی دارد.

حقوق زنان؛ دریچه ای به انسان کالایی شده

در جهان امروز وقتی از حقوق شهروندی سخن گفته می‌شود حقوق زنان بخش جدایی ناپذیری از آن است. تفکر حقوقی مدرن این طور عنوان می‌کند که زنان در طول تاریخ همواره مورد سوء استفاده بوده‌اند و این دنیای مدرن است که موهبت حقوق برابر را برای آنان به ارمغان آورده است.

رسانه‌ها این‌ طور به زنان می‌گویند که شما آزاد هستید و آزادی شما کف و سقفی ندارد. همه آنچه فراغت و راحتی شما را فراهم کند و به دیگران آسیب نرساند بخشی از حقوق شماست و باید آن را مطالبه کنید. این تفسیر  از آزادی به قول پل ای تیلور( جامعه شناس) با فقر زیادی مواجه است. از این رو شکی نیست که زنان غربی، آزادند تا انتخاب کنند ولی ارزش و دامنه حقیقی آنچه که قادر به انتخاب آن هستند، بسیار سوال برانگیزتر است.

آزادی کانالیزه شده تحمیل شده به زنان جوامع مدرن هرچند در ظاهر بسیار جذاب است اما چند سوال اساسی را در مقابل انسان قرار می‌دهد. برای مثال وقتی 25 نوامبر به‌عنوان روز جهانی خشونت علیه زنان نام‌گذاری می‌شود هیچ‌کس از مبدأ این خشونت نمی‌پرسد یا کسی این سوال را مطرح نمی‌کند که آیا فرمول‌های ارائه شده در نیای مدرن توانسته تا خشونت علیه زنان را کاهش دهد؟

طرح موضوع حقوق زنان به‌عنوان بخشی از جهان شدیداً زنانه شده است که قرار است با بلند کردن پرچم دفاع از زنان بزرگترین سیستم برده داری کل تاریخ بشر را مدیریت و سازماندهی کند. تاریخ گواهی می‌دهد که نخستین اقدامات خشونت آمیز علیه زنان در مهد تمدن مدرن یعنی غرب سازماندهی شده است.

ویکی پدیا در بخش قرائت تاریخی از بریتانیا به عبارتی به نام (wife selling) اشاره می‌کند. در توضیح این عبارت است که در اواخر قرن 17 میلادی مردان ثروتمند لندن نشین زنان خود را با افساری به گردن، بازو یا دور کمر به میدان شهر می‌آوردند و به حراج می‌گذاشتند. این فرایند تا اواسط قرن 19 میلادی ادامه داشته است و حتی با وجود قانونی در قرن نوزدهم باز برخی از قضات اعتقاد داشتند نباید جلوی چنین فرایندی گرفته شود. زنی در سال 1913 در دادگاه لیدز ادعا کرد که شوهرش وی را با قیمت یک دلار به همکارش فروخته است.

شاید برخی تصور می‌کنند که این شیوه مواجهه با زنان در غرب حداقل پایان قرن 19 پایان یافته است و هم اکنون زنان در جوامع غربی اوضاع مناسبی دارند اما شواهد چیز دیگری می‌گوید. رستوران‌‌ها در شهرهای بزرگ کانادا، آمریکا، ژاپن و برخی شهرهای اروپایی نوعی خدمات جنسی مخفی ارائه می‌کنند که شدیدا در تعارض مستقیم با حقوق زنان است اما سازمان‌های حقوق بشری هرگز در مورد آن صحبتی نمی‌کنند.

در این شیوه خدمات زنان در ازای دریافت مبلغ کمی به حاضران در رستوران همراه با غذا خدمات جنسی ارائه می‌کنند. سوشی نوعی غذای گران‌قیمت ژاپنی است. در نوع ویژه خدمات رسانی این رستوران‌ها برای افراد متمول سوشی بر روی بدن زنان سرو می‌شود و شانیت زن در حد یک جسم کاهش می‌یابد!

به نظر می‌رسد تفکری که نمی‌تواند حداقل حقوق انسانی انسان‌ها را در چارچوب اندیشه خود هضم کند قطعا توانایی تعریف منشور حقوقی برای فرهنگ‌های به‌مرتب قوی‌تر و غنی‌تر از خود را ندارد. جالب آنجاست که جماعت روشنفکر جوامع در حال توسعه در حالی همگان را به اطاعت کورکورانه از نگرش حقوقی غرب به زن طرفداری می‌کنند که از جایگاه زن در این جوامع بی‌خبرند.

ابزاری برای حمله به ایدئولوژی معناگرا

انسان شرقی و تفکر آیینی همواره برای زنان جایگاه ویژه‌ای قائل هستند. این جایگاه تا حدی بالاست که معتقد است نباید فیزیک زن ابزاری برای نادیده گرفتن تفکر و روح بلند وی باشد. اینجاست که موضوع پوشش زنان در ادیان الهی و فلسفه شرقی مورد توجه قرار می‌گیرد.

تمام ادیان الهی بر مساله پوشش زنان تاکید زیادی دارند و برخلاف تفسیر تفکر مدرن این پوشش برای استثمار زنان نیست بلکه قرار است با درک ساختار خلقت ابزاری برای قرار گرفتن زن در جایگاه حقیقی وی باشد.

دنیای مدرن در طول قرن گذشته نوک پیکان حملات خود را بر موضوع پوشش زنان متمرکز کرده است. اکستازی تفسیر هرزه نگارانه از زنان نگاه سنتی به آنان را برنمی‌تابد لذا تمام تلاش خود را برای نابودی چارچوب سنتی جوامع به کار می‌گیرد. مطالعه تاریخی پوشش نشان می‌دهد که تعریف حجاب برای زنان تنها مختص جوامع اسلامی نیست بلکه حتی فرهنگ عمومی در کشورهای غربی نیز تا چند دهه پیش و قبل از سونامی تجدد و مدرنتیه جایگاه ویژ‌ه‌ای برای موضوع حجاب قائل بودند. تفکر مدرن عموما سوء استفاده کلیسا از زنان در قرن 16 و 17 ام را عاملی برای حمله به تفسیر دینی از پوشش زنان معرفی می‌کند حال آنکه پوشش اغلب زنان تا آغاز قرن 20 در سراسر کره زمین دارای المان‌های مشابه بسیاری است و یکی از مهمترین ویژگی های آن پوشیدگی برای حفظ حرمت زن و راحتی وی در فضای عمومی جامعه است.

پوشش زنان 5 قاره تا اواخر قرن 18 و 19 میلادی مظلوم تر از همیشه؛ آمارهایی از وضعیت اسفناک زنان در جهان امروز

آمارها نشان می‌دهد فارق از انتقادات جدی به تفسیر مدرن از زنان همه آنچه اتفاق افتاده نه‌تنها به بهبود وضعیت آنان کمک نکرده بلکه موقعیت امروز آنان را بدتر از همیشه نشان می‌دهد. طبق آمارهای ارائه شده از سوی دفتر آمار دادگاه جنایات ملی آمریکا در سال 1990 بیش از 70 هزار مورد تجاوز جنسی در آمریکا گزارش شده است؛ و این تنها یک پنجم تعداد تجاوزات انجام شده می‌باشد یعنی در سال 1990 نزدیک به 350 هزار تجاوز جنسی در آمریکا به وقوع پیوسته است. بسیاری از تجاوزات جنسی خشونت‌آمیز در مورد دانشجویان دانشگاهی به انجام رسیده است که تنها 20درصد آنها توسط افراد ناشناس صورت گرفته است. بسیاری از این تجاوزات در قرار ملاقات‌ها به انجام رسیده است. سالانه در سراسر دنیا هزاران و شاید هم میلیون‌ها دانش آموز و دانشجوی دختر، قربانی تجاوزات جنسی پسران دانشجو و یا دانش آموز می‌شوند بسیاری از این افراد مدعی هستند که آنها به دلیل تهدید و فشار فیزیکی مردان مجبور به قبول برقراری ارتباط جنسی شده‌اند.

بنا بر گزارش سازمان عفو بین‌الملل خشونت در خانواده بیش از ابتلا به سرطان و تصادفات جاده‌ای عامل مرگ یا معلولیت جسمانی زنان اروپایی در سنین 16 تا 44 سالگی است. براساس آمار جهانی 90 درصد از قربانیان خشونت خانگی زنان هستند. بر اساس این گزارش آمار خودکشی در زنان دوبرابر مردان است.

این آمارها در حالی است که تعریف تجاوز و خشونت علیه زنان در جوامع مختلف متفاوت است و در بیشتر کشورها استثمار سازمان‌یافته روانی علیه زنان را خشونت تلقی نمی‌کنند. می‌توان ادعا کرد که بیشترین خشونت علیه زنان در جوامع مدرن نه از طریق سنتی آن بلکه از طریق استثمار روانی مدرن انجام می‌شود. معیاری که سازمان‌های حقوق بشری هیچ شاخص، ملاک و یا سنجه‌ای برای اندازه‌گیری آن در نظر نگرفتند.