گریههای نوزاد روی اعصابشان رفته بود. میترسیدند زحماتشان به باد رود و نشئگیشان بپرد. برای همین، مقداری قرص متادون را در شیشه کودک با شیر حل کردند و کودک شش ماهه کمی از آن شیر نخورده بود که به خواب سنگینی فرو رفت و چند ساعت بعد به حدی تشنج کرد که خانواده از زنده ماندنش قطع امید کردند. هرچند پدر و مادر معتاد سعی داشتند، علت تشنج نوزاد را مخفی کنند، اما وقتی کودکشان را به یکی از بیمارستانهای تهران رساندند، نتیجه آزمایش دستشان را رو کرد. اورژانس اجتماعی کشور، مسئول رسیدگی به چنین پروندههایی است. یک روز با ماموران اورژانس اجتماعی جنوب تهران همراه شدیم تا در جریان چند و چون کار آنها و ماموریتهایی که اورژانس اجتماعی انجام میدهد، قرار بگیریم.
آسیبهای اجتماعی در جنوب شهر تهران بیشتر به چشم میخورد، چراکه مسائلی مانند حاشیهنشینی و فقر به گسترش آسیبهای اجتماعی دامن میزند. این ماجرا کار ماموران اورژانس اجتماعی را دشوارتر میکند. با این حال، آنها از جانشان مایه میگذارند تا به داد افرادی برسند که آسیبهای اجتماعی، زندگیشان را نشانه رفته است.
آنها به پروندههایی رسیدگی میکنند که روح و جسمشان را فرسوده میکند؛ مانند کودکانی که از شدت اذیت و آزار جسمی و جنسی، کارشان به بیمارستان رسیده یا معلولان و سالمندانی که به علت شرایط بد نگهداری آسیب میبینند، اما در این میان خیلی از کارشناسان اورژانس اجتماعی میگویند، لحظه جدا کردن کودکان از والدینی که صلاحیت ندارند یا برادر و خواهرهایی که برای نگهداری در مراکز بهزیستی باید از یکدیگر جدا شوند، از دشوارترین لحظاتی است که آنها در حین کار باید با آن دست و پنجه نرم کنند.
اورژانس اجتماعی کشور ـ که با شماره 123 شناخته میشود ـ به پروندههای کودک، همسر، سالمند و معلولآزاری و اقدام به خودکشی رسیدگی میکند، اما نبود امنیت شغلی و پایین بودن حقوق، از مشکلاتی است که پیش روی کارشناسان اورژانس اجتماعی قرار دارد.
این طفل با متادون میخوابد
چهار خانواده در ساختمانی کوچک که ظاهرا دو طبقه است، زندگی میکنند. هر کدام از آنها در اتاقی که مساحتش از 30 متر فراتر نمیرود، روز را به شب گره میزنند، بجز صاحبخانه که فضای بیشتری در اختیار دارد. اینجا دستشویی و حمام هم برای ساکنان مشترک است.
ماموران اورژانس اجتماعی به این خانه در جنوب شرق تهران آمدهاند تا بررسی کنند آیا پدر و مادری که در یکی از اتاقهای این خانه زندگی میکنند، صلاحیت نگهداری از کودک شش ماهه را دارند یا نه؟ از قبل به آنها گزارش شده، کودک شش ماهه این خانواده به خاطر خوردن متادون دچار مسمومیت شدید شده است.
سه دختر بچه خردسال که تازه از خواب بیدار شدهاند، در حالی که چشمانشان را میمالند، میگویند، مادرشان همراه برادر شش ماهه که مسموم شده در بیمارستان به سر میبرد. پدر خانواده نیز که از طریق جمعآوری ضایعات، مخارج زندگی را تامین میکند، در خانه حضور ندارد.
یکی از ماموران اورژانس اجتماعی توضیح میدهد، هیچ کدام از این دختربچهها شناسنامه ندارند، چراکه تبعه کشور افغانستان هستند و پدر و مادرشان به شکل غیرقانونی وارد ایران شدهاند.
او میگوید پدر و مادر هر دو اعتیاد دارند. به همین دلیل به نظر میرسد، به کودک خردسال عمدا متادون خوراندهاند. هرچند ادعا میکنند، عمه بچهها این کار را انجام داده است.
ماموران اورژانس اجتماعی، پس از گفتوگو با بچهها و جمعآوری اطلاعات از همسایهها، راهی بیمارستانی میشوند که کودک خردسال آنجا بستری است. بررسیها نشان میدهد، والدین صلاحیت نگهداری از کودک خردسال را ندارند. به همین دلیل تازمانی که والدین، شرایط نگهداری کودک را به دست بیاورند، بهتر است کودک خردسال در یکی از شیرخوارگاههای بهزیستی نگهداری شود.
این ماجرا اولین پروندهای است که امروز ماموران اورژانس اجتماعی به آن رسیدگی میکنند. در بیمارستان نیز پرستاران میگویند، وقتی کودک را به بیمارستان رساندند، حال و روز مناسبی نداشت. به همین خاطر به دستور پزشک در بخش اورژانس بستریاش کردند تا آزمایشهای لازم روی او انجام شود، اما خیلی زمان نبرد که نتیجه آزمایشها فاش کرد، کودک به خاطر خوردن متادون مسموم شده است. در چنین مواقعی، مسئولان بیمارستان، ماجرا را با شماره 123 (اورژانس اجتماعی) اطلاع میدهند تا به پرونده کودکآزاری و غفلت والدین رسیدگی شود و اگر مشخص شد والدین صلاحیت نگهداری از کودک را ندارند، سرپرستی کودک از آنها گرفته شود.
ماموران اورژانس اجتماعی پس از صحبت با پزشک کودک متوجه میشوند، کودک باید چند روز دیگر در بیمارستان بستری باشد. به همین خاطر ترجیح میدهند تا زمانی که کودک از بیمارستان مرخص نشده، او را از مادرش جدا نکنند.
کودکان بنزینخوار
برای رسیدگی به پرونده دیگری با ماموران اورژانس اجتماعی جنوب تهران به یکی از روستاهای اطراف حسنآباد قم میرویم. قرار است دوباره کارشناسان اورژانس اجتماعی، شرایط والدینی را بررسی کنند که تجربه ثابت کرده، صلاحیت نگهداری از کودکانشان را ندارند.
ماجرا به چند سال پیش برمیگردد زمانی که روایت تلخ اعتیاد دو کودک شش و هفت ساله به بنزین، تیتر صفحات حوادث روزنامهها شد.
پدر و مادر این کودکان به دلیل اعتیاد از فرزندان خود غافل شده بودند. به همین دلیل آنها به خوردن و بو کردن بنزین اعتیاد پیدا کرده بودند؛ ماجرایی که برای برخی جذاب به نظر میرسید، اما وقتی پرونده در اختیار بهزیستی تهران قرار گرفت، مشخص شد دلیل اصلی اعتیاد بچهها به بنزین، چیزی جز غفلت پدر و مادر نبوده است. به همین دلیل، سرپرستی این دو کودک از والدینشان گرفته و به بهزیستی سپرده شد، اما این پدر و مادر غافل، کودکان خردسال دیگری نیز دارند. به همین دلیل کارشناسان اورژانس اجتماعی هنوز این خانواده را زیر نظر دارند تا چنانچه رفتارشان را اصلاح نکردند، فرزندان دیگر آنها را نیز به بهزیستی منتقل کنند.
ماموران اورژانس اجتماعی، پیش از این که سراغ این خانواده بروند، به دهیاری روستا میروند تا دهیار نیز با آنها همراه شود، اما چون دهیار نبود، نماینده او با کارشناسان سازمان بهزیستی همراه میشود.
اعتیاد ادامه دارد
همان طور که ماشین اورژانس اجتماعی از کوچه پسکوچههای روستا عبور میکند، بچههای روستا آن را تعقیب میکنند. وقتی به نزدیکی خانهای که قرار است مورد بررسی قرار گیرد، میرسیم، حدود ده کودک نیز همراه خودرو متوقف میشوند و به خانه که خودروی اورژانس اجتماعی جلوی آن ایستاده، چشم میدوزند.
یکی از کارشناسان اورژانس در خانه را میزند. زن میانسالی از درون خانه فریاد میزند «کیه». وقتی از پنجره، خودروی اورژانس اجتماعی را میبیند، ساکت میشود. کمی این دست و آن دست میکند و بالاخره پس از چند دقیقه در را باز میکند.
برای وارد شدن به خانه باید از یک در دیگر نیز گذشت؛ دری که جلویش پردهای ضخیم کشیده شده. کارشناسان اورژانس اجتماعی، پرده را که کنار میزنند، بوی تریاک در فضا میپراکند. آنها از زن میانسال سراغ بچههایش را میگیرند. او میگوید بچهها برای بازی بیرون رفتهاند.
بلافاصله زن میانسال از کارشناسان اورژانس اجتماعی، سراغ دو بچهاش را میگیرد که در بهزیستی نگهداری میشوند. میپرسد کی آنها را به خانه بر میگردانند؟
کارشناسان اورژانس اجتماعی در جواب میگویند، فقط زمانی که شرایط خانه مناسب شد، امکان دارد کودکانش از بهزیستی به خانه فرستاده شوند.
زن میانسال که کمی جا خورده، میگوید بوی تریاک به خاطر مهمانی است که دارد و به این شکل همه تقصیرها را گردن مهمانش میاندازد.
چند دقیقهای طول نمیکشد که بچهها کثیف و خاک آلود به خانه بر میگردند. کارشناسان اورژانس اجتماعی، مشغول صحبت با کودکان میشوند تا از سلامت و درست بودن رفتار والدینشان با آنها مطمئن شوند.
به نظر میرسد، کارشناسان اورژانس اجتماعی به این نتیجه رسیدهاند که این دو کودک خردسال را نیز باید به بهزیستی منتقل کنند؛ جایی پیش دو برادر دیگرشان که حدود سه سال است، اعتیاد به بنزین را ترک کردهاند.
خودروی اورژانس اجتماعی به راه میافتد تا به سمت تهران برگردد. حالا تعداد بچههایی که برای دیدن ماشین اروژانس جمع شدهاند، بیشتر از قبل شده. بچهها همپای خودرو در کوچههای روستا میدوند؛ بچههایی که به حداقلهای لازم برای زندگی نیز دسترسی ندارند و هیچ بعید نیست، تماس بعدی که با اورژانس اجتماعی گرفته میشود، برای نجات یکی از آنها باشد، اما شاید تا زمانی که خودروی اورژانس اجتماعی از تهران خودش را به این روستای دور افتاده در حسنآباد برساند، خیلی دیر شده باشد.
قانون حمایت کند
در هر خودروی اورژانس اجتماعی، یک روانشناس و کارشناسان مددکاری حضور دارند. آنها به پروندههایی که به سامانه 123 ارجاع میشود، رسیدگی میکنند. این کارشناسها در اموری مداخله میکنند که به شکل خود معرف مطرح میشود، اما بسیار پیش آمده، آنها در موقعیتی قرار گرفتهاند که باید به عنوان ضابط اجتماعی وارد عمل میشدهاند، اما چون قانون این اجازه را به آنها نداده، به مشکل برخوردهاند.
همکاری کلانتری و دادگستریها
بخش قابل توجهی از وقت ماموران اورژانس اجتماعی در کلانتریها و دادسرها سپری میشود؛ وقت با ارزشی که با همکاری مسئولان کلانتری و دادگستریها میتواند برای برطرف شدن آسیبهای اجتماعی صرف شود.
اگر ماموران اورژانس اجتماعی به امکانات مناسبی دسترسی داشته باشند و در برخی کلانتری و دادسراها کمتر معطل شوند، میتوانند کمک حال این نهادها نیز باشند، زیرا اگر آنها مداخله بموقعی داشته باشند، در کاهش پروندههای قضایی موثر خواهند بود و به این شکل، از حجم پروندههایی که هر روز روانه دادسرا یا کلانتریها میشود، کم خواهد شد.
ارسال نظر