یادداشت رحیم مخدومی در پی درگذشت امیرحسین فردی
امیرحسین فردی ثابت کرد ماندن در رکاب انقلاب تا آخرین لحظه عمر افسانه نیست. او شهید حبیب غنیپورِ در قید حیات بود، بعضیها مثل حبیب باید میرفتند تا قلم انقلاب بی عمل نماند و بعضیها مثل او باید میماندند، تا ماندن در پای انقلاب تا آخرین لحظه عمر افسانه ننماید
به گزارش پارس ، به نقل ازفارس، رحیم مخدومی، نویسنده ادبیات دفاع مقدس و انقلاب اسلامی در پی درگذشت امیرحسین فردی نویسنده ادبیات انقلاب و مدیرمسئول و سردبیر مجله کیهان بچه ها، یادداشتی نوشت و آن را در اختیار خبرگزاری فارس قرار داد.
متن این یادداشت به شرح ذیل است:
وقتی اولین دوره جشنواره داستان فتنه را در سال ۸۹ راه انداختیم، می خواستیم از یک نویسنده هم در کنار جشنواره تجلیل کنیم. مسئله سخت انتخاب پیش آمد؛ کدام نویسنده و با چه معیارهایی؟
جشنواره شاخص هایی داشت. داستان، انقلاب و انقلابی ماندن از جمله آنها بود. باید می گشتیم دنبال نویسنده ای که سرآمد این شاخص ها باشد. لیست را گذاشتیم جلو و شروع کردیم به چک و چانه.
داستان نویس هایی که مزدور هوس خود، یا آلت دست بیگانه بودند، همان ابتدا از لیست خارج شدند. انقلابی های پرتاب شده از قطار انقلاب هم بیرون پریدند. دست آخر فهرست شسته رفته ای ماند از نویسندگان متعهد به انقلاب، وفادار به مردم و ارزش هایی که به پایش خون داده بودند. تعدادشان زیاد بود. این همه نویسنده را که نمی شد به یک جشنواره کوچک مردمی دعوت کرد. آن هم در شهرستان پیشوا، صحن مطهر امامزاده جعفر علیه السلام. این کار نه با روح الگو نمایی سنخیت داشت، نه با بودجه ما.
هر چند به چنین خاص الخواصی که از این همه فیلتر عبور داده می شد، تنها می خواستیم یک ربع سکه هدیه بدهیم. ارزش این کمِ مادی به زیادِ مردمی بود که پای جشنواره ایستاده بودند. پس باید می گشتیم و به یک گزینه واحد می رسیدیم.
جمعی از نویسندگان وفادار به انقلاب، بین شکستن حرمت انقلاب و حرمت دوستان قدیمی خود گیر کرده بودند. به قول خودشان نمی توانستند حرمت نان و نمکی که با دوستان خورده و گرمابه و گلستانی که با هم رفته بودند را نادیده بگیرند، هرچند به بهای نادیده انگاشتن حرمت انقلاب! باز هم عده ای هر چند از قطار بیرون نرفتند، اما در پستوها و دالان ها غیب شان زد.
از بین افراد باقی مانده، تعدادی آشکارا در قطار تردد داشتند، بعضی از آن ها تیپ و هیکل خودشان را درشت تر از کوپه کوچک ما انگاشته و از هرگونه برچسب انتساب به جشنواره، طفره رفتند. بالطبع خودشان در خط خوردن به ما کمک کردند. با همه این احوال، هنوز چند نفری نامزد بودند. دست آخر گفتیم سالی یکی از آنها را دعوت کنیم برای تجلیل. امسال فقط امیر حسین فردی.
فردی مجسمه ادب و تواضع بود. یادم است ماه مبارک رمضان همه نویسنده های انقلاب با حضرت آقا دیدار داشتند. هر کس به هر دلیل شهرت بیشتری داشت، دعوت شده بود به ردیف های اول. در این جمع بسیاری از دعوت شده ها، شاگردان مکتب فردی در مسجد جوادالائمه نازی آباد و جاهای دیگر بودند. اما وقتی من فردی را لابلای خیل نویسندگان گمنام ردیف های عقب دیدم، به درس ادب، تواضع و فروتنی او آفرین گفتم.
بعدها که در جلسات هیئت امنای بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان افتخار حضور در جوار او نصیبم شد، سنگینی وقار و فضایل او، هر بار به احترام بیشتری وادارم کرد.
یک بار نامه سرگشاده ای از او خواندم به دوست قدیمی از قطار پرتاب شده اش محسن مخملباف. بدجوری دماغش را به خاک مالیده بود. این در کنار آن همه ادب و وقار فردی خیلی مفهوم داشت. چرا که فردی آن همه فضایلش را زینت فردی خودش نکرده بود.
آنها را خرج انقلاب و عقاید خودش می کرد. خیلی ها بودند که مثل او با مخملباف نان و نمک خورده بودند، اما به اینجا که رسید، سکوت کردند، تا هم از مخملباف خجالت نکشند، هم نان انقلاب را بخورند!
به هر تقدیر ما به خودمان اجازه جسارت داده و این مجسمه فضل و ادب را دعوت کردیم به جشنواره. گفتیم قصد داریم از شما به عنوان پدر داستان انقلاب تجلیل مردمی کنیم. پذیرش دعوت ما شائبه های سیاسی داشت، چرا که اسم جشنواره، داستان فتنه ۸۸ بود.
اگر برای انقلاب و دفاع مقدس نوشتن و تأیید کردن، مردانگی می خواست، اینجا واقعاً جوانمردی می خواست. کما این که امسال که در حال برپایی سومین دوره از جشنواره هستیم- برخی از آن مردها که شاگردان کوچک فردی محسوب می شوند، جرأت آفتابی شدن در جشنواره منتسب به مبارزه با فتنه گران را پیدا نکرده اند! اما اون همان سال پذیرفت. هم او و هم استاد گرانقدر؛ محمدرضا سرشار.
امروز فردی درحالی از میان ما می رود که دیگر فرد نیست. جمع کثیری از داستان نویسان انقلاب و دفاع مقدس شاگردان مکتب او هستند. فردی دین خود را به ادبیات انقلاب، خوب ادا کرد.
او شهید حبیب غنی پورِ در قید حیات بود، بعضی ها مثل حبیب باید می رفتند تا قلم انقلاب بی عمل نماند و بعضی ها مثل او باید می ماندند، تا ماندن در پای انقلاب تا آخرین لحظه عمر افسانه ننماید!
روحش شاد.
ارسال نظر