دکتر سجاد صفارهرندی نوشت:

سرعت به خودی خود چیز خوب یا بدی نیست. این جهت حرکت است که تکلیف را درباره قضاوت ما نسبت به این سرعت مشخص می‌کند. مسلماً سرعتی که ما را در مسیر سقوط به دره به پیش می‌راند همان حکمی را ندارد که سرعت در مسیر صحیح رسیدن به منزل. سرعت در بیراهه به اعتبار سرعت بودنش نه فقط فضیلتی نمی‌یابد که اتفاقاً از آنجا که تشدید‌کننده گمگشتگی و حیرانی است، می‌باید تقبیح و نکوهش شود. این روزها ذیل هر موضوع و عنوانی، بحث‌ها به تکنولوژی‌های نوین ارتباطی ختم می‌شود و از مزایا و معایب و به‌طور کلی از تغییرات چشمگیری که در زندگی اغلب ما به‌وجود آورده‌اند سخن گفته می‌شود. یکی از این تغییرات افزایش سرسام‌آور سرعت انتشار اخبار در فضای عمومی است. دیگر لازم نیست که ما طی رژیم مشخص و با نظم و نسق اختیاری سراغ منابع اخبار از قبیل رادیو و تلویزیون و روزنامه و حتی سایت‌های خبری برویم. این خبرها هستند که به واسطه تلفن‌های همراه سراغ ما می‌آیند. تلفن‌های همراهی که کم‌و‌بیش به یکی از اعضای بدن تبدیل شده‌اند. اخبار از در و دیوار گروه‌ها و کانال‌های تلگرامی بر سر‌ و روی ما می‌بارند و مستقل از تصمیم و تمایل ما درگیرمان می‌کنند. البته تا اینجا لزوماً ما با پدیده خوب یا بدی مواجه نیستیم. ماجرا همان سرعت و جهت است.

اما مشکل از جایی شروع می‌شود که این سرعت خیره‌کننده با خود نوعی حالت روحی خاص را در افراد ایجاد می‌کند. نوعی ولع بیمارگون به دریافت خبر و اطلاعات که بعضاً حتی ویژگی‌هایی شبیه به اعتیاد را از خود ظاهر می‌کند. مخاطب پرسه‌زن و معتاد به دریافت خبر زمینه را برای پیدایش بازار سیاهی فراهم می‌کند که ساختار آنارشیک و بی‌سر و سامان شبکه‌های اجتماعی عنصر تعیین‌کننده آن است. فضایی که شدیداً آزاد و دموکراتیک است، اگر آزادی را به معنای بی مسوولیتی و دموکراسی را معادل بی‌قانونی تلقی کنیم. البته شایعه و اراجیف و یک‌کلاغ، 40‌کلاغ اختراع شبکه‌های اجتماعی مجازی نیست ولی شایعه‌سازان و «مرجفون» اعصار و ادوار گذشته بی‌تردید باید در حسرت این امر باشند که زمانه تلگرام و اینستاگرام را درک نکرده‌اند! در چنین بازار سیاهی است که برای پاسخ به ولع مخاطبان معتاد به خبر و عقب نماندن از رقابت در جلب چشم‌ها و ذهن‌ها مدام می‌بایست خوراک فراهم شود.

روزی قاری مشهدی و روز دیگر پزشک تبریزی و روزهای دیگر، سوژه‌های دیگر. در میان آنچه به حراج می‌رود انسجام و سرمایه اجتماعی است و حرمت‌ها و عرض‌ها و آبروها و بعضاً حتی ایمان‌ها.  این وضعیتی است که با آن مواجهیم. طبیعتاً در فضایی با این مختصات نهادهای مسوول و رسانه‌های متعهد می‌بایست خود را با این ضرباهنگ شتابان تطبیق دهند و با نقش‌آفرینی خلاقانه و سریع راه را حتی‌المقدور بر چنین فضایی ببندند. حتی‌المقدور می‌گویم چرا که حتی در چنین فرضی نیز بساط اراجیف و شایعات بی‌مشتری نخواهد بود ولی دست‌کم از رونق آن کاسته خواهد شد. ولی مستقل از این نقش سازنده در سطح کلان، آیا نمی‌باید بر مسوولیت اخلاقی فرد فرد خودمان در سطح فردی نیز توجه کرد؟ آیا بازار سیاه اراجیف و شایعه با تضعیف طرف تقاضا به سراشیبی سقوط هدایت نخواهد شد؟ آیا رعایت اولیات تقوا و اخلاق در بازنشر آنچه محل تردید و تأمل است، رونق از این بازار نخواهد برد؟ تمهیدات ساختاری به جای خود لازم است؛ باید دستگاه‌های مسوول مثل قوه قضائیه و وزارت بهداشت و امثال آنها برخورد فعالانه‌تری با افکار عمومی داشته باشند.

باید صدا‌و‌سیما از اینکه نفس زنان چند کیلومتر عقب‌تر از موج‌های اجتماعی به‌دنبال وصله و پینه‌کردن باشد، دست بردارد و شجاعت را با خلاقیت و آزادگی ترکیب کند؛ اما گذشته از این موارد، بایدهای مربوط به خودمان را فراموش نکنیم.