رقیب عاطفی جدید برای کودکان
چاره چیست؟ راهحلها ازقضا سادهاند؛ محدودسازی استفاده از این ابزارهای فناورانه و بیرون راندنشان از لحظات گرانقدر صمیمیت و نزدیکی میان والد و فرزند؛ البته بهشرط آنکه بتوان بر وسوسه فناوری غلبه کرد؛ اتفاقی که در عمل چندان ساده نیست.
محمد معماریان نوشت: هنگام شام، کودک خردسال میبیند که والدینش با موبایل مثل یکی از لوازم سفره، مثل قاشق و چنگال و بشقاب سالاد، رفتار میکنند انگار که این وسیله ارتباطی هم جزئی از آیین غذاخوری است. یا مادر و پدری که با یک دست کالسکه نوزاد را جلو میبرند یا فرزند سهچهارسالهشان را روی تاب هل میدهند و در دست دیگر موبایل یا تبلت گرفتهاند تا پیامهای رسیده را ببینند و پاسخی بفرستند. شاید حتی بچه را به زمین بازی بفرستند و خودشان روی نیمکت بنشینند، سر توی ابزار ارتباطی هوشمندشان ببرند و مشغول بحث در فلان گروه یا صفحه میشوند. حتی اگر ابزار ارتباطیشان هوشمند هم نباشد، شاید تمام وقت مشغول گفتوگوی تلفنی باشند و در میانه صحبتهایشان نیمنگاهی هم به وضعیت کودک خود بیندازند. یا پدری که همراه پسرش برای تماشای مسابقه فوتبال تیم محبوبشان مینشیند اما تفسیر و توضیح صحنهها را همزمان با صدای گزارشگر، از شبکههای اجتماعی آنلاین هم دنبال میکند و هرازگاهی نوشتههای جالب یا خندهدار را با او در میان میگذارد.
مدتهاست که تماشای چنین صحنههایی، تعجب کسی را برنمیانگیزد. امروزه بچهها از همان آغاز کودکی میبینند که سهم معناداری از توجه والدینشان نثار ارتباط با دیگرانی میشود که شاید هرگز در عمر خود تماس غیرمجازی با آنها نداشتهاند، چه بسا که حتی اسم مشخصی هم ندارند. ارتباط با شبحی از جامعه، شبحی سیال و دمبهدم متغیر، با جاذبه پروسوسهای که منشأ دقیق آنگاه برای خود کاربران هم روشن نیست. راههای توجیه ضرورت ارتباط با این شبح هم بسیارند، از ضرورت تفریح و بهرهمندی از حریم شخصی و ارتباط با دوستان تا مخلوط شدن قلمرو کار و زندگی؛ چنانکه بسیاری اوقات ردپایی از وظایف شغلی و حرفهای والدین هم در این ارتباطات مجازی تماموقت وجود دارد تا بهانهای بهمراتب موجهتر برای تقسیم توجه میان ابزارهای ارتباطی و کودکان فراهم شود.
این تقسیم توجهها میان فناوری بیجان و اولاد جاندار چنان هنجار شدهاند و به آنها عادت کردهایم انگار که از قدیم جزء زندگیمان بودهاند. حقیقت این است که بچهها همیشه درگیر رقابت برای جلب توجه والدین بودهاند. تا همین چند سال پیش، در اوقاتی که والدین به گذراندن کنار فرزندانشان اختصاص میدادند، برادران و خواهران اصلیترین رقیب کودک در جلب توجه والدینش بودند، که منشأ اصلی حسادت میان همخونها هم حساب میشد. به تعبیر شری تورکل، استاد انسانشناسی فناوری در دانشگاه امآیتی، «در گذشته، بچهها باید با غیبت والدینی کنار میآمدند که سر کار میرفتند، با دوستانشان وقت میگذراندند یا با همدیگر خلوت میکردند.» اما نسلهای جدید، امر نوینی را تجربه کردهاند: «والدینی که از لحاظ فیزیکی نزدیکاند، اما ذهنشان جای دیگری است.»
تجربه این «دوری در عین نزدیکی» برای کودک میتواند دردناکتر از دوری واقعی تمام شود. بهرهمندی از توجه کامل و تمامعیار مخاطب در تمامی سنین یک لذت رشکبرانگیز و کمیاب است، اما در سنین آغاز رشد که نزدیکترین و شاید تنها مخاطب کودک همزمان نقش اصلیترین حامی زندگی او را همبازی میکند، این کمتوجهی و گاه بیتوجهی میتواند معنای صریح طرد هم بدهد.
ماجرا آنگاه پرکنایهتر میشود که والدین برای کم کردن زحمت کودک از سر خود، یکی از همین ابزارها (موبایل، تبلت، رایانه یا عروسک روباتیک) به او میدهند تا خود را با آن مشغول کند. کودک نیز در ادامه تقلیدهای خود از اطرافیان، رفتار والدین را درونی میکند و مشکل، مضاعف میشود. از نظر برخی والدین، این اتفاق یک مزیت دیگر هم دارد؛ عادت کردن کودک به همراهی با یک همدم و همصحبت فناورانه که گاه امنتر و کمحاشیهتر از دوستان غیرمجازی به نظر میآید چون کودک در دایره ایمن خانه میماند و از آسیبهایی که شاید بیرون خانه او را تهدید کنند در امان میماند. مجموعه این عوامل به خلق فضایی منجر میشود که عادت والدین به واسطهگری فناوریهای ارتباطی در ارتباطات میانفردیشان، به فرزندان هم منتقل میشود. اوج ماجرا را میتوان در آن لحظههایی دید که فناوریهای ارتباطی، واسطه تماس میان والد و فرزندی میشوند که حتی از لحاظ جغرافیایی و فیزیکی در مجاورت همدیگر به سر میبرند.
چاره چیست؟ راهحلها ازقضا سادهاند؛ محدودسازی استفاده از این ابزارهای فناورانه و بیرون راندنشان از لحظات گرانقدر صمیمیت و نزدیکی میان والد و فرزند؛ البته بهشرط آنکه بتوان بر وسوسه فناوری غلبه کرد؛ اتفاقی که در عمل چندان ساده نیست.
ارسال نظر