پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- مرتضی روحانی- می‌خواهم مسئله را از همۀ ابعاد ملی و دینی تهی کنم. قصه را از این مملکت و این دین و ایمان جدا می‌کنم. حتی از مردم عادی کوچه و بازار جدایش می‌کنم. قصه را می‌برم در امریکای لاتین در سرزمین کوکائین و مواد مخدر. یا مثلا قصه را ببریم در جنگ‌های عرب جاهلی یا هر جای دیگر. قصه را هر کجا می‌خواهید ببرید. ببرید در بین دو جاندار. از هر جنس و هر نوع و این وضعیت را تصویر کنید که:

همسری، تازه عروسی، فرزندی، نوپایی، یتیمی پدرش را از دست داده. اصلا مهم نیست این پدر کیست. مهم نیست که این پدر قاچاقچی است یا پلیس است. مهم نیست به چه دلیل کشته شده. مهم نیست در کشتاری که اتفاق افتاده ظالم بوده یا مظلوم، حق بوده یا باطل، فقط مهم این است که این پدر کشته شده است.. اصلا قاتل بوده است و حالا به سزای اعمالش رسیده است.

آیا کسی حق دارد در چشمان فرزندش نگاه کند و بگوید: مرگ حق پدرت بود؟ از نظر من او به سزای اعمالش رسید؟

حالا بیایید وضعیت را کمی تراژیک کنیم. فرزندی پدرش پلیس بوده است. نه اصلا آتش نشان بوده است. و در میان یک سانحه فوت کرده است. کسی حق دارد به فرزندش بگوید خب پدرت پول این کار را می‌گرفت؟ شغل‌اش بود؟

حال تقصیر ما چیست و تقصیر این زنان بیوه شده و فرزندان یتیم شده چیست که عده‌ای از خود متشکرِ از خدا بی‌خبر متوجه نیستند که در قرن بیست و یکم و به برکت نظم نوین جهانی و به لطفِ نظریه پردازان چشم آبی و مو بولوندِ عالَمِ سیاست معنی «مرز» تغییر کرده است؛ دیگر مرزهای امنیتی یک سرزمین با مرزهای جغرافیایی‌اش یکسان نیست و دقیقا برای همین است که امریکا همیشه جنگ‌هایش را کیلومتر‌ها آن طرف‌تر برگزار می‌کند. حالا در این جنگ، در این مرزبانی امنیتی تعدادی از فرزندان این مملکت به سوریه رفته‌اند (و اصلا گمان کنیم که پول هم گرفته‌اند) تا از مرزهای این مملکت دفاع کنند. چگونه؟ با دفاع از متحدانش.

ما چه کنیم که عده‌ای نمی‌فه‌مند که صدیقک ثلاثة، صدیقک و صدیق صدیقک و عدوّ عدوّک و عدوّک ثلاثة، عدوّک و عدوّ صدیقک و صدیق عدوّک] یعنی: دوستان تو سه دسته‌اند: دوست تو، دوستِ دوست تو و دشمنِ دشمن تو و دشمنان تو نیز سه دسته‌اند: دشمن تو، دوستِ دشمن تو و دشمنِ دوست تو [، یعنی چه؟*

حال یک عده موجود دو پا که واقعا شک دارم که بتوان اسم انسان رویشان گذاشت، راه افتاده‌اند و در شبکه‌های اجتماعی متن می‌نویسند که این‌ها به خاطر پول رفته‌اند، این‌ها شهید نیستند، این‌ها در سرزمین دیگری بوده‌اند و شهید کسی است که در سرزمین خودش کشته شده باشد و...

باز هم می‌گویم باشد. اصلاً حرف تو درست، حرف تو صحیح. جناب انسان!!! جناب فرهیختة قلم به دست، فقط به این فکر کن که زن و بچة این آدم (سرباز کشته شده در راه دین و وطن) از زن و بچه یک قاتل کمتر‌اند؟ چطور اخلاق انسانی به ما اجازه نمی‌دهد با یک یتیم ولو اینکه پدرش قاچاقچی بوده باشد بد صحبت کنیم و حرفِ حقی را به تندی به او بگوییم (: مثلاً زمانی که پدرش هنوز روی دار است به او پوزخند بزنیم و بگوییم حق‌اش بود، به سزای اعمالش رسید، خیلی‌ها را بدبخت کرده بود) ولی اجازه می‌دهد در روی زن و فرزند این جماعت غیور که برای دفاع از مرزهای ما رفته‌اند، برای امنیت ما رفته‌اند نگاه کنیم و اینچنین صحبتی کنیم؟ خوب است کمی وجدان داشته باشیم و بدانیم که اگرچه این مردان با خدا معامله کرده‌اند ولی ما وظیفه‌ای در قبال خودشان و خانواده‌‌هایشان داریم. البته وظیفه‌ای جز نیش و کنایه زدن!!

غصۀ آن شهدا را نمی‌خورم که عند ربهم یرزقون‌اند ولی برای فرزندان نوپایشان و زنانِ بیوۀ جوانشان غصه می‌خورم و روزی را می‌بینم که از ترس نیش و کنایه‌های همین جماعت پیراهن اتوکشیدۀ ادکلن زده و قلم‌های دریدۀ شان که حتی برای حیوانات هم کمپین حمایتی راه می‌اندازند و تابلوی I am dog دست می‌گیرند، خودشان را در هفت لا قایم کنند!