میرجلالالدین کزازی:
بانویم میگوید که در سده پنجم ماندهام…
میرجلالالدین کزازی گفت: بانوی من همواره به من میگوید تو در سده پنجم ماندهای. من میانگارم مردی کهنتر از آن سده هستم!
به گزارش پارس به نقل از مهر، نشست نقد و بررسی کتاب چامه های هوراس با ترجمه میرجلال الدین کزازی، عصر سه شنبه ۲۰ فروردین با حضور میرجلال الدین کزازی و انتوره برونی در موسسه فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
کزازی در ابتدای این مراسم گفت: وقتی هوراس در سرزمین خود ناشناخته است، پیداست که در سرزمین های دیگر نیز چندان شناخته شده نخواهد بود، اما ما ایرانی ها که شیفته سخنیم، کم و بیش با هوراس آشناییم و ادیبان جهان نیز با هوراس آشنایی دارند. سه تیغ مورد نظر ایرانیان سخن است؛ به ویژه سخن درپیوسته آهنگین برترین هنر در ایران زمین بوده و است. ادوارد براون که سالیان دراز از زندگانی خود را در شناختن و شناساندن سخن پارسی گذرانده است، گفته که من به هیچ ایرانی بازنخورده ام که در زندگی اش سروده ای نگفته باشد.
وی افزود: از سالیان دور، از روزگار نوجوانی با نام هوراس آشنا بودم. شاید ساختار آوایی این نام به گونه ای بود که همیشه بازتابی دلنشین در نهاد من داشت. از این روی شاید هنگامی که توانستم سروده های او را به پارسی برگردانم و کتاب چامه های او به دست من افتاد، بی درنگ بازگردانی اش را آغاز کردم. گاهی سخنواران آن چنان سترگ اند، آن چنان بالایند که دور از دسترس می نمایند؛ مانند سه تیغ کوهساران بلند که در مه سپهر نادیده می مانند. هوراس هم ناشناخته مانده است چون شاعری سترگ است. اما همواره این طور نیست. سخنواران به سه تیغ کوه اند، اما از دامنه کوه می توان آنها را دید. فردوسی بزرگ ترین رزمنامه سرای جهان است، اما بسیار سرشناس است و بسیاری از ایرانیانی هم که خواندن و نوشتن نمی دانند، او را می شناسند.
مولف کتاب « سراچه آوا و رنگ» ادامه داد: به هر روی، یکی از ویژگی های سخنوران بزرگ این است که کمتر شناخته می شوند. از این روی می توانیم هوراس را با خاقانی بسنجیم. خاقانی سخنوری است که برای ایرانیان و پارسی زبانان ناشناخته است. زیرا هرکس توان آن ندارد که کوه بلند را تا سه تیغ آن بپیماید. اندکی می توانند راه به چکاد و سه تیغ ببرند. شاید سخنی بر گزاف نباشد، اگر بگوییم هوراس یکی از دو سخنور بزرگ روم باستان است. یکی از این دو سخنور ویرژیل است که به سخنی، شاهنامه رومی را که « انه اید» نام دارد، سروده است.
این محقق گفت: من بر آنم که هوراس کم از ویرژیل نیست، اما شاید از آن روی ویرژیل شناخته تر است که داستان روم را درپیوسته است و از این جهت با فردوسی قابل مقایسه است. اگر هوراس داستان روم را می سرود شاید آوازه ای بلندتر از ویرژیل می یافت. به هر روی او نزدیک ترین و دوست یک دله ویرژیل بود.
کزازی درباره چامه های هوراس گفت: چامه ها به راستی دیوان است. دیوان واژه ای پارسی و ایرانی است که با دبستان و دبیرستان هم ریشه است؛ به معنی جایی که نویسندگان در آن گرد می آیند. اما دیوان به دفتر فراگیر شعر گفته می شود. هنگامی که همه سروده های سخنوری را در دفتری گرد می آورند، آن دفتر را دیوان می نامند. این واژه از زبان پارسی به زبان های دیگر رفته است. هنگامی که هوراس هنوز در جهان می زیست، سروده های وی در ۴ دفتر گردآورده شد. چون جامه ها دیوان هوراس است، زمینه ای یگانه و یکنواخت ندارد و سروده های گوناگون او در آن گردآورده شده است. یعنی می توان در آن از سروده های شورانگیز میهنی یافت تا چامه هایی که اگر هوراس به زیبارویی دل می باخته یا در میخانه ای رخدادی دل و اندیشه اش را به خود مشغول می کرده، آن را می سروده است. از این رو می توان زمینه های مختلف را در چامه های او یافت.
مولف کتاب « پرنیان پندار» در ادامه گفت: یکی از دشواری های برگردانی چامه های هوراس این است که اشعار زمینه های مختلف دارند. دیگر این که چون این سروده ها ساختار داستانی ندارند، آکنده از اشارات، چشم زدها و تلمیحات گوناگون اند. بسیاری از آنها برمی گردد به افسانه های یونان و روم باستان. بنابراین کسی که چامه ها را به زبانی دیگر برمی گرداند، به ناچار باید آگاهی و دانشی بسنده داشته باشد تا بتواند اشارات را آن چنان که می سزد به زبان دیگر برگرداند.
وی گفت: دشواری و تنگنای دیگر بازگردانی چامه های هوراس همان است که ادب دانان و پژوهندگان ایرانی بسیار با آن رویارو و دست به گریبان اند؛ نسخه بدلی و پچین شناسی. برنویسان پسین دگرگونی هایی بر نوشته های هوراس روا داشته اند و هوراس شناسان با این مشکل رو با رویند. دشواری دیگر، زبان کهن و دور هوراس است. از همین روی چون من به کاری دست نمی یازم؛ مگر آن که بدانم می توانم آن را به سامان و سرانجامی شایسته برسانم. در برگردان چامه های هوراس از دو برگردان از دو برگرداننده چیره دست بهره جسته ام. زیرا دیدم با بررسی یک برگردان، کار من چاره نخواهد شد. البته این دو برگردان هم بسیار از هم دور بودند. یک برگردان ریخت گرایانه بود و برگردان دیگر بیشتر معنی گرایانه بود. متن این از دیگری روشن تر می نمود. من در برگردان فارسی، این دو شیوه را در هم آمیختم و معنا را در پای ریخت، قربانی نگردیده ام.
کزازی در بخشی از سخنانش درباره ترجمه گفت: ترجمه آزاد به راستی ترجمه نیست مگر در ترجمه شعر. وقتی می خواهیم سروده ای را به زبان دیگر برگردانیم، چاره ای نداریم جز این که به راه برویم. چون هر سروده، جهانی ادبی است. برگردان ِ به آیین شعر هم پایبند به پیکر است هم در اندیشه پیام. اگر بتوان این دو را به گونه ای در برگردان پاس داشت که گزندی بنیادین به هیچ یک از این دو نرسد، در برگردان کامکار خواهیم بود.
سراینده مجموعه شعر « دستان مست» گفت: این که چند سالی است به سراغ بازگردانی اشعار باستانی می روم، دو دلیل دارد. اول اینکه زمینه پیام شناختی آن ها برای من دلپذیر و گرامی است. بانوی من همواره به من می گوید تو در سده پنجم مانده ای. من می انگارم مردی کهن تر از آن سده هستم. من این را پوست درآورده بر شما می گویم که به گونه ای زودرنجی، آسیب پذیری و حساسیت یافته ام در مقابل واژه نوگرایانه، مدرن و مدرنیسم. نیک است یا نیست، به سود من است یا نیست، داوری نمی کنم و داوری را به شما وامی گذارم. دلیل دو دیگر این است که با زبان من بیشتر می سازد؛ زبانی که باستان گونه است. چامه های هوراس هم سرشار از این دو ویژگی بود.
ارسال نظر