27 بهمن ماه سال 92 زنی 70 ساله به طرز مرموزی ناپدید شد. وقتی پسر این زن 70 ساله به آپارتمان مادرش رفت، متوجه شد خبری از او نیست. همه دلنگران شده بودند چرا که سابقه نداشت وی بی‌خبر خانه را ترک کند و اطلاعی ندهد. مرد جوان خود را به پلیس رساند و آنان را درجریان قرار داد.

 بلافاصله تجسس‌های پلیسی برای ردیابی طیبه آغاز شد تا اینکه روز 28 بهمن ماه جسد طیبه در دماوند پیدا شد و کارآگاهان جنایی فاش کردند که عروس خانواده این زن را کشته است.

فرشته 34 ساله وقتی دید که هیچ راه انکاری ندارد، به قتل مادر شوهرش اعتراف کرد و گفت که وی را با میله آهنی به قتل رسانده و سپس با همدستی مردی به نام بهمن که وکیل است جسد را به دماوند انتقال داده است.

وکیل که بهمن نام دارد در بازجویی‌ها اعتراف کرد که در قتل طیبه هیچ دخالتی نداشته و تنها در جابه‌جایی جسد به عامل جنایت کمک کرده است.

این پرونده با صدور کیفرخواست به شعبه هشتم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.

صبح دیروز این نوعروس و وکیل در شعبه هشتم دادگاه کیفری یک درحالی تحت محاکمه قرار گرفتند که ابتدای جلسه دو پسر قربانی خواستار اشد مجازات متهمان شدند سپس فرشته گفت: قتل را قبول دارم دو روز قبل از جنایت من و همسرم تصمیم گرفتیم آپارتمانی را که در آن زندگی می‌کردیم اجاره بدهیم چرا که مادر شوهرم در زندگی ما خیلی دخالت می‌کرد و با گذشت 6 ماه از زندگی مشترکمان همسرم هیچ اراده‌ای برای تصمیم‌گیری در زندگی نداشت. همیشه مادرشوهرم برای ما تعیین تکلیف می‌کرد. به بنگاه مسکن رفتیم و مشتری برای دیدن خانه آمد. مادرشوهرم اعتراض کرد. از این وضعیت خسته شده بودم، بعد از جدایی از همسر اولم به تهران آمدم و با بهمن که وکیل پایه یک دادگستری بود آشنا شدم و به عنوان منشی در دفتر کار وی کار می‌کردم تا اینکه به صورت موقت به عقد او درآمدم و با گذشت یک سال زندگی مشترک متوجه شدم که او بچه‌دار نمی‌شود و به همین دلیل از وی جدا شدم و از طریق مردی به نام امین با همسرم احمد آشنا شدم و زندگی مشترکمان را آغاز کردیم و بهمن را به عنوان دایی خود به خانواده لاجوردی معرفی کردم.

تا اینکه روز حادثه با طیبه بر سر جابه‌جایی خانه بحثمان بالا گرفت و او به پدرم ناسزاگویی کرد و موهایم را گرفت از آنجا که تازه چشم‌هایم را جراحی کرده بودم، ترسیدم و التماس کردم رهایم کند اما بی‌فایده بود و من نیز در دفاع از خود میله آهنی تابلوفرش را برداشتم و چند ضربه به او زدم.

وقتی به خود آمدم فهمیدم چکار کردم، آنجا بود که به بهمن زنگ زدم و گفتم مادرشوهرم را کشته‌ام.

وقتی بهمن آمد می‌خواست به پلیس 110 زنگ بزند. التماس کردم این کار را نکند سپس جسد را لای پتو و پلاستیک پیچاندم و با طنابی بستم. بهمن از خانه بیرون رفت تا ماشین بگیرد، او وقتی آمد دو کارگر نیز با خود آورد و به او گفتم که جسد را به دماوند ببر! بهمن در قتل هیچ دخالتی نداشت من خودم به تنهایی مادرشوهرم را کشتم.

بهمن نیز گفت: من در قتل هیچ دخالتی نداشتم و وقتی به صحنه جنایت رسیدم می‌خواستم با پلیس تماس بگیرم اما فرشته التماس کرد که این کار را نکنم؛ چرا که بشدت از برادر طیبه می‌ترسید و می‌گفت اگر بدانند من خواهرشان را کشته‌ام، مرا خواهند کشت و از سر دلسوزی به این زن در جابه‌جایی جسد کمک کردم.

در پایان جلسه دو قاضی عالی‌رتبه با هم وارد شور شدند و فرشته را به خاطر قتل به قصاص و زندان و بهمن را نیز به خاطر جابه‌جایی جسد به زندان محکوم کردند.