دور تا دور بوستان هرندی، که زمانی پاتوق جماعت ۲ و ۳ هزار نفری معتادان و کارتن خواب‌ها بود، نرده‌ای کشیدند که از گل‌کاری‌ها و زیبایی‌های تازه متولد شده آن حفاظت کند.

بوستان هرندی آنقدر به آرامش رسیده و لباس جدید چنان برازنده آن است که باورت نمی‌شود زمانی همین بوستان چه خاطرات سیاهی را به خودش دیده است.

اما چسبیده به نرده‌های بیرونی بوستان، حکایت چیز دیگری است. در تقاطع خیابان هرندی و خزانه و کوچه‌های اطراف اولین چیزی که توی تاریکی شب جلوه می‌کند، رقص شعله‌هاست.

بار دیگر خیره بوستانی می‌شوم که طبق وعده مسئولان واقعا محافظت شده است. لاله کاری شده است و هیچ معتادی امکان نفوذ به داخل آن را ندارد؛ دست‌مریزاد.

وعده مسئولان اما انگار برش لازم برای دیوارهای بیرونی بوستان و خیابان‌های اطراف را نداشته است. صدای ناگهانی ترقه‌هایی که به استقبال چهارشنبه سوری رفته‌اند، بلند می‌شود و شادی و شعف مثل موج پخش می‌شود لابه‌لای جماعت معتادی که بی‌هیچ واهمه و نگرانی یک دستشان ختم می‌شود به پایپ و دست دیگرشان شعله گردان شیشه و هروئین شده است.

سراغ هرکدامشان که می‌روی، حجمی از لباس‌های زهوار دررفته و بی‌مصرف جلوشان پهن زمین کرده‌اند که مثلا به شغل شریف دست فروشی مشغولند. اما حتی محض رضای خدا، کسی یک بار هم لباس‌ها را ورانداز نمی‌کند؛ اینجا جنس تجارت، چیز دیگری است.

نورهای آبی بی‌فروغی که روی شعله‌ فندک‌ها خودنمایی می‌کند، به حدی است که شوکه‌ات می‌کند. یک کلونی بزرگ از فروشندگان و مصرف کنندگان مواد مخدر در خیابان‌های اصلی جنوب شهر تهران.

این روزها خانه تکانی تکراری‌ترین تصویر محله‌های شهر تهران است، اما به نظر می‌رسد هرندی و اطراف آن نیاز به محله تکانی اساسی دارد. معتادانی که این بار نه بوستان که خیابان‌ها و کوچه‌های اصلی را قرق کرده‌اند.

صورت‌هایی که سیاهی به آن‌ها ماسیده است، گونی‌های بزرگ زباله، نشئگی، خستگی و چشم‌هایی که بی‌هدف این سو و آن سو، دو دو می‌زند، به تصویر غالب محله‌های اطراف میدان شوش بدل شده است و لابد مردم این محلات باید دلخوش بوستانی باشند که توی آن لاله کاری شده است.

اما سیاه‌ترین تصویری که می‌شود در لابه‌لای این‌همه معتاد مشاهده کرد، جوان‌هایی هستند که از تصویر ژولیده پیرمردان گونی به دوش و آواره چسبیده به خود، نمی‌لرزند و عبرت نمی‌گیرند.

خیره جوانی می‌شوم که خودش را تورج معرفی می‌کند و عینکی که زده و مدل لباسی که پوشیده، فقط تیپ نوستالژی دانشجویی را تداعی می‌کند. هروئین می‌کشد.

۲۶ ساله است و اولین بار تریاک را در جشن فارغ التحصیلی با دوستانش تجربه کرده است؛ آن موقعی که به قول خودش مدرک مهندسی معدن را به دیوار زد.

هنوز بزرگترین نگرانی‌اش این است که پدر و مادرش اعتیاد او را کشف کنند. می‌گوید: چند سال قبل حتی از شنیدن اسم هروئین وحشت داشتم، اما حالا گرفتار آن شده‌ام.

تورج تنها یکی از جوان‌های این جماعت نشئه است. آن قدر جوان لابه‌لای معتادها زیاد است که هر اسمی را صدا کنی، یکی سر بلند می‌کند. کافی است فقط امتحان کنید.