پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- مریم کمالی‌نژاد- برخی جملات را آنقدر تکرار کرده‌ایم که تبدیل به باور شده‌اند. برخی باورها هم هستند که معلوم نیست از کی و چطور آمده‌اند و در گوشه‌های ذهنمان نشسته‌اند و در عمیق‌ترین لایه‌های ایمانمان نفوذ کرده‌اند.

 به بعضی از این جملات و باورها حتی فکر هم نکرده‌ایم، فقط مثل یک قانون غیرقابل تغییر تکرارشان می‌کنیم. نمی‌دانیم چرا همیشه دست و پایمان بسته است، احساس درماندگی می‌کنیم، روابطمان با دیگران دستخوش چالش است، موفقیت‌هایمان همیشه معطل عنصری می‌ماند که نیست، خوشبختی تا کنار خانه ما می‌آید ولی به ما نمی‌رسد. باورهای سمی و خطرناک، باورهایی موذی هستند که مخفیانه با ظاهری جذاب می‌آیند و بدون اینکه کسی آنها را مقصر بدانند مسیر خودپنداره تفکر و رفتارهای ما را عوض می‌کنند. در ادامه شما را با چند باور سمی آشنا می‌کنیم.

1- خواهی بشوی رسوا؟!

نخستین و سمی‌ترین باوری که در قالب یک ضرب المثل در ادبیات ما جاخوش کرده، همانی است که سال‌ها می‌گویند نگویید و عمل نکنید اما هنوز هم برخی به آن باور دارند؛ «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو» می‌گوییم و به فرزندانمان هم آموزش می‌دهیم که اگر می‌خواهی انگشت‌نما نباشی، رسوای جمع نشوی و همیشه مقبول همه باشی، با آنها همراهی کن. این تفکر عملا ترویج همان سیاست حزب باد است. هر وقت از هر طرفی وزید تو موافق باش. «نه» نگو! اگر در جمعی همه از خطرناک‌ترین راه هم رفتند تو فقط به‌خاطر رسوا نشدن، با آن جمع همراه شو. این باور آنقدر سمی است که فقط یک دقیقه تفکر در مورد تبعات آن کافی است تا برای همیشه با آن خداحافظی کنیم و از دایره اصطلاحات و ضرب‌المثل‌هایمان کنارش بگذاریم.

2- ما هم اگه شانس داشتیم...

شانس یعنی احتمال و احتمال برای همه در شرایط مشابه یکسان است. پس هیچ‌کسی شانسی فراتر از دیگری ندارد، مگر اینکه بیشتر تلاش کرده باشد و نتایج بهتری برای خود جمع کرده باشد، عزت نفس بالاتری داشته باشد و صدالبته خود را بدشانس‌ترین فرد عالم بشری نداند. باور به بدشانس بودن از آن باورهایی است که با شوخی شروع می‌شود. یکی دوبار به شوخی به بقیه می‌گوییم «من اگه شانس داشتم که...» و بعد کم‌کم باورمان می‌شود که آدم بدشانسی هستیم و بدون آنکه متوجه شویم اتفاقات مهم زندگی مان را می‌سپاریم به‌دست شانسی که معتقدیم کج است و هرگز به مقصد موفقیت نمی‌رسد.

3- به حرف دلت گوش کن

«دلم بهم دروغ نمی‌گه»، «به حرف قلبت گوش کن»، «احساسم هرگز خطا نمی‌ره»؛ این باورها، باورهای اشتباهی است. احساسات ممکن است آدم را گمراه کنند و به خطا ببرند. بهتر است به حرف عقل سلیم و تجربه عبرت انگیزتان بیش از حرف قلب و احساستان گوش کنید.

4- تنبیه‌اش کن

باور اینکه بهترین راهکار برای تربیت افراد تنبیه است، کاملا اشتباه است. تنبیه آخرین راهکار است و بسته به نوع خطای تربیتی‌ای که رخ داده فرق می‌کند. باور کنیم که برجسته کردن نقاط قوت و تشویق مادی و معنوی آنها، نتیجه تربیتی عمیق‌تری در پی خواهد داشت.

5- جواب ابلهان خاموشی است

این هم ضرب‌المثلی دیگر است که حد و مرز روشنی ندارد. چه کسانی ابله هستند و کی باید سکوت کرد، نکته‌ای است که معمولا توجه چندانی به آن نمی‌شود. هر کجا که کم می‌آوریم داد می‌کشیم جواب ابلهان خاموشی است. سکوت خوب است، خداوند هم در قرآن می‌فرماید اگر نادانی تو را خطاب قرار داد تنها به گفتن سلام بسنده کن؛ «.... قالوا سلاما »؛ اما خطاب ناصواب، خطابی است که هیچ ارزشی برای پاسخ دادن ندارد. پاسخی که بیشتر حکم دعوا و مشاجره دارد تا گفت‌وگو. اما برخی از گفت‌وگوها را نمی‌توان به پشتوانه باور « جواب ابلهان خاموشی است» رها کرد. اطرافیان، خانواده و دوستان نیاز به سکوت شما ندارند. اگر می‌خواهید رابطه‌هایتان درست و خوب پیش بروند باید به موقع حرف بزنید، پاسخ بدهید، دلیل بیاورید و گفت‌وگو کنید.

6- درستت می‌کنم

این جمله رامعمولا از جوان‌ترهای در شرف ازدواج می‌شنویم. جوانی که به خواستگاری رفته، یا عاشق شده، 2 معیار مثبت در طرف مقابل دیده و 5 نکته منفی؛ نه با دلش می‌تواند کنار بیاید نه با عقلش. والدینش او را متوجه معیارهای خلاف یا نکات عدم‌تفاهم می‌کنند و او هر بار تکرار می‌کند: «تغییرش می‌دهم»، «درستش می‌کنم» او باور دارد که می‌تواند به پشتوانه گفت‌وگو، عشق یا هر چیز دیگری طرف مقابلش را تغییر دهد و او را طوری بسازد که دلش می‌خواهد. این باوردقیقی نیست. آدم‌ها همیشه طبق خواسته ما تغییر نمی‌کنند و بنا نهادن یک زندگی یا یک رابطه بر این اساس، احتمالا نتیجه موفقیت‌آمیزی به‌دنبال نخواهد داشت.

7- عدالت‌ات کو؟

اینکه دنیا با شما عادلانه رفتار کند، توقع دست و پا‌گیری است. یعنی اگر باور داشته باشید که عالم و آدم باید با شما عادلانه رفتار کنند، سرخورده و ناامید می‌شوید؛ چرا که برقراری عدل آن هم به‌صورت صددرصد فعلا غیرممکن است. تازه این در شرایطی است که شما درباره عدل و ناعدالتی تشخیص و قضاوت درستی داشته باشید. پس بهتر است باور کنید که علیرغم وجود بی‌عدالتی‌ها در دنیا، می‌توان آن را بهتر کرد و شرایط را تغییر داد.

8- کو خوشبختی؟

خوشبختی آن چیزی است که همه به‌دنبالش هستند و تنها عده بسیار کمی معتقدند که مالک حقیقی آن هستند. اغلب ما باور داریم که برای خوشبختی نیاز به ثروت، زیبایی، عشق و چند مولفه دیگر هست. همه را هم با هم و یکجا و به مقدار زیاد می‌خواهیم.

بهتر است باور کنیم که خوشبختی یک حس درونیست. عامل خوشبختی از آدمی به آدم دیگر فرق می‌کند. یک لبخند ساده هم می‌تواند فردی را مالک قدرتمند خوشبختی کند. باور کنیم که خوشبختی آن دورها و معطل پول و مدرک و زیبایی و عشق یکجا نمانده است. بهتر است بیش از این معطلش نگذاریم.

9- من یک قربانی‌ام

من قربانی یک تصمیم نادرستم، من قربانی یک انتخاب رشته غلطم، من قربانی یک رابطه اشتباهم، من قربانی یک تصادفم و... . آدم‌های زیادی هستند که گمان می‌کنند قربانی شده‌اند و برای همیشه قربانی می‌مانند. این باوری غلط است. هر انسانی توانایی این را دارد که خود را از ناراحتی‌ها نجات دهد. باور قربانی بودن آنقدر سمی است که هویت فرد پس از گذشت زمان تحت‌تأثیر آن شکل می‌گیرد و او همیشه خود را قربانی می‌داند و موضع‌اش برای همیشه همین باقی خواهد ماند. پس بهتر است خیلی زود با باور اینکه قربانی هستید خداحافظی کنید و باور کنید که می‌توانید شرایط آزاردهنده و ناراحتی‌ها را کنار بزنید.

10- فقط باید کار کرد

باور کرده‌ایم تا بیست و چهارساعته کار نکنیم موفقیتی عایدمان نخواهد شد. برای استراحت و سرگرمی نقشی فانتزی و تجملاتی قائلیم. درحالی‌که سرگرمی واستراحت کردن، بازسازی روحی و جسمی است و نه اتلاف وقت و انرژی. مهم این است که بتوانیم برنامه‌ریزی صحیحی داشته باشیم و برای تفریح و کار، زمان‌های درست و نقشی در حد و اندازه خودشان قائل شویم و راه افراط و تفریط را در پیش نگیریم.

11- من آدم‌شناسم

برخی تحت حمایت اعتماد به نفسی کاذب معتقدند فقط با یک برخورد، هر فردی را خواهند شناخت. این افراد، متقاضیان دائمی همراهی در جلسات خواستگاری هستند. معتقدند در نخستین برخورد زیر و بم طرف دستشان می‌آید. هیچ فردی را نمی‌توان با یک برخورد شناخت. گفت‌وگو، ارتباط و مشاهده فرد عوامل ضروری شناخت هستند.

12- خودت انجامش بده

برخی از ما معتقدیم تا خودمان دست به‌کار نشویم کاری درست پیش نمی‌رود. باور کرده‌ایم که اگر خودمان همه مسئولیت‌ها را به‌عهده بگیریم و همه کارها را انجام دهیم زودتر و بهتر پیش می‌رود. اما به جای باور اینکه «خودت انجامش بده تا درست پیش بره» بهتر است کارها را اولویت بندی کنیم، علایق و توانایی‌هایمان را بشناسیم، برخی را بر این اساس بر عهده بگیریم و بقیه را به دیگرانی که علاقه و توانایی‌اش را دارند بسپاریم.

13- حرف مرد یکی ‌است

باور کرده‌ایم که اگر زمانی حرفی زده‌ایم تا ابد نباید تغییرش بدهیم چون ممکن است دیگر کسی برای نظر و حرف ما تره هم خرد نکند. اما این باور غلطی است. شرایط تغییر می‌کند، تجارب و اطلاعات آدمی، باورها و اعتقاداتش ممکن است عوض شود. کار درست این است که تغییر را بپذیریم. باور صحیح این است که پای حرف و قولمان بمانیم و مسئولیت آنها را بپذیریم و انکار نکنیم.

14- من دشمن ندارم

برخی باور دارند که آدمی دارای روابط موفق است که هیچ مخالف و دشمنی ندارد. همه با او موافقند. این غیرممکن است. تلاش برای همراه و موافق کردن همه اطرافیان تلاشی بی‌جا و ناصحیح است. هر رفتار و برخوردی داشته باشید بالاخره عده‌ای پیدا می‌شوند که خلاف آن گمان کنند، پس سعی نکنیم عالم و آدم را موافق نگه‌داریم. آدم‌هایی که می‌خواهند همه را راضی و موافق نگه‌دارند خوشبختی را در نظرات مثبت دیگران جست‌وجو می‌کنند

15- کی مقصره؟

همه شکست می‌خورند. هیچ فردی را نمی‌توانید پیدا کنید که زمین خوردن را تجربه نکرده باشد، هیچ اشتباهی در هیچ زمانی از او سرنزده و تصمیم نادرستی نگرفته باشد. باورمان این است که در هنگام شکست باید بگردیم و مقصرها را پیدا کنیم. سهم تقصیر هر کسی را بیندازیم به گردنش تا روشنگر مسیر آینده‌اش باشد؛ اما باور درست این است هنگامی که کاری به بن‌بست خورده، پروژه‌ای پیش نمی‌رود و زندگی دچار رکود شده، دنبال راه‌حل باشیم، نه مقصر.