از انزجار حاجیان از بی عرضگی آل سعود تا دختری که منتظر است پدرش با عروسک بازگردد
امروز اولین گروه از حجاج خانه خدا وارد کشور شدند اما فضای فرودگاه امام خمینی(ره) مملو از غم سنگینی بود خندههای امروز حاجیان خندههایی تلختر از گریه بود و مدام به یاد خانوادههایی بودند که باید به جای استقبال از پدران و مادران و فرزندان خود به استقبال جنازههای آنها بیایند.
~~به گزارش پارس ، به نقل از خبرگزاری فارس دیروز ساعت 13 و 50 دقیقه اولین گروه از حجاج خانه خدا از فرودگاه امام خمینی(ره) وارد کشور شدند، به رسم هر سال برای گرفتن گزارش از حال و هوای حاجیانی که پس از سالها به زیارت خانه خدا نائل شده بودند به فرودگاه امام خمینی(ره) رفتیم اما از لحظه ورود به سالن انتظار تا لحظه ورود زائران و لحظه دیدار آنها با خانوادههایشان، همه چیز با سالهای گذشته تفاوت داشت در کنار شادی خانوادهها و لبخندها حزنی غیر قابل توصیف در چهرهها دیده میشد.
بالاخره لحظه دیدار فرا رسید و حاجیان وارد سالن تحویل بار شدند، در حالیکه در انتظار گرفتن وسایلشان بودند و دوست داشتند سریعتر خانوادههای خود را ببینند و این و پا و آن پا میکردند تا وسایلشان را زودتر تحویل بگیرند حضور آرام و محزون یک خانم در گوشه سالن توجهم را جلب کرد.
حاجیه خانمی که زیر لب چیزی را با خود زمزمه میکرد، نزدیکش شدم وقتی شروع به صحبت کردم بغضی که انگار در تمام مسیر بازگشت به کشور گلویش را فشار میداد، ترکید و اشک اجازه صحبت به او نمیداد، او خوشحال از اینکه خانواده خود را میبیند، گفت: خانواده خودم را تصور میکنم که اگر من امروز در بین حاجیان نبودم و دربین مفقودیها و یا جان باختگان حوادث حج امسال بودم چه حالی داشتند، بمیرم برای دختری که به جای آغوش پدر باید سر خود را بر روی جسد پدرش بگذارد و حلقه گلی را که برای پدرش خریده بود تا با خوشحالی به گردنش بیندازد حالا باید تاج گلی شود بر جسد او.
او که مدام با خود میگفت: خدا به آنها صبر بدهد، در مورد حوادث اتفاق افتاده برای زائران خانه خدا در موسم حج امسال گفت: در زمان سقوط جرثقیل من و همسرم دقیقا پشت مقام ابراهیم(ع) و محل سقوط جرثقیل نشسته بودیم که بعد از طوفان و باران به همسرم گفتم حالا که باران می آید برویم و زیر باران دو رکعت نماز بخوانیم هنوز چند دقیقه از دور شدن ما از آن محل نگذشته بود که یکباره صدای مهیبی شنیده شد و خاک و خون همه جا را فراگرفت.
او در حالیکه اشکهای خود را پاک میکند، گفت: در کنار ما زن و شوهری نشسته بودند که در این حادثه شوهر آن خانم در همان لحظه در زیر جرثقیل ماند و جان خود را از دست داد و خود این خانم از ناحیه سر و مغز دچار سانحه شد، پس از چند روز که همچنان سراغ شوهر خود را میگرفت آرام آرام موضوع را به او گفتند اما چنان بهت زده شده بود که این موضوع را باور نکرد و حتی گریه نیز نمیکرد و تا همین روزهای آخر همچنان سراغ شوهرش را از بقیه میگرفت و میگفت: دخترم منتظر است پدرش با عروسکهایی که سفارش داده بود به خانه برگردد.
هر کجای سالن را که نگاه میکنم همه در خوشحالی خود بغضی دارند و تا صحبت آغاز میشود بی پروا شروع به گریه می کنند گریه برای دوستان و همسفرانی که سفرشان پایانی نداشت، یکی از حاجیهایی که موی سپیدش نشان میداد که سن و سالی از او گذشته و با عصا به سختی راه میرفت، وقتی از مکه و حوادث مکه از او پرسیدم گفت: امسال مکه، کربلا بود، سعودیها سالها میخواستند ایرانیها را بکشند و بالاخره هم این کار را کردند، مردم ما مظلوم و تشنه در منا جان خود را از دست دادند و حتی یک جرعه آب نیز به آنها ندادند و مأموران عربستان فقط به آنها نگاه می کردند.
وی با لحنی صحبت میکرد که انزجار از آل سعود را کاملا نشان میداد و گفت: اگر به مردم آب میدادند تعداد کشتههای این حادثه بسیار کمتر میشد، اما متأسفانه برای آنها انسان و انسانیت معنایی ندارد و آنها حتی اجازه نمیدادند مأموران هلال احمر به داد مجروحان برسند.
یکی از همراهان و همسفران او با تأیید حرفهای او در حالیکه به شدت گریه میکرد، گفت: خدا رحم کرد که زنان شب گذشته اعمال خود را به جا آورده بودند چرا که اگر در این میان زنان نیز بودند قطعا آمار کشتهها و مجروحان چندین برابر میشد وقتی مردان که قویتر هستند نتوانستند خود را نجات دهند زنان نیز حتما نمیتوانستند کاری انجام دهند.
وی گفت: بنده دیدم که یک خانم در میان جسد تعداد زیادی از مردان مانده بود و مدام چشمانش را باز و بسته میکرد و در حالیکه دیگر صدایش در نمیآمد آرام کمک میخواست، اگر یک جرعه آب به او میدادند او نیز هم اکنون زنده بود و میتوانست به آغوش خانوادهاش باز گردد.
این زائر خانه خدا با لحن شدید و فریاد گونهای گفت: هیچکس به داد زائران ما نرسید همه تشنه لب جان دادند، باید آنجا بودید تا متوجه میشدید چه ظلمی به زائران خانه خدا روا داشته شد.
یکی دیگر از میهمانان خانه خدا در حالیکه عربستان را مقصر اصلی حوادث اخیر در موسم حج میدانست، گفت: در مورد سقوط جرثقیل خودم جرثقیل را دیدم و اینکه گفته میشود باد و طوفان باعث سقوط جرثقیل شده است، حرف بچهگانهای است چراکه من به عنوان شخصی که تا حدودی از این وسایل اطلاعاتی دارم دیدم که پایههای این جرثقیل باید بر روی ستونهایی محکم میشد اما بستهایی وجود نداشت که خبر از محکم بودن آنها بدهد و اصلا باید گفت که شرایط به گونهای بود که اصلا آمادگی پذیرایی از ضیوفالرحمان را نداشتند، و در مورد حادثه منا نیز وقتی چند راه را میبندند و انتظار دارند دو مسیر رفت و برگشت همه از یک مسیر حرکت کنند و بعد هم در ادعاهای خندهداری به دنبال مقصر میگردند و میگویند ایرانیها مقصر این حادثه هستند، درحالیکه آنجا جاده چالوس نبود که ایرانیها برای تفریح رفته باشند، رفته بودند تا اعمال واجب خود را انجام دهند و آنها موظف بودند شرایط را برای تمام زائران آماده میکردند به اعتقاد من تمام این اتفاقات تعمدی بود.
وی در پاسخ به اینکه اگر دوباره قسمت شود به سفر حج میروید یا خیر با لحن قاطعی گفت: تا زمانیکه آل سعود بر آنجا حکومت کنند و جان انسانها برایشان ذرهای اهمیت نداشته باشد دیگر به عربستان نخواهم رفت.
یکی دیگر از حاجیه خانمها از حال و روز یکی از هم اتاقیهایش میگوید که همسرش پس از حادثه منا دو روز مفقود شده بود و پس از آن از چاه فاضلاب پیدا شده بود و میگفت: بی عرضگی مأموران بود که این وضعیت برای زائران ایجاد شد همه جوان و نوجوان بودند که مسئول ساماندهی زائران بودند و هیچ نیروی خبرهای آنجا نبود.
بالاخره زمان دیدار خانوادهها فرا رسید، صدای فریاد و گریه در فضا پیچیده بود دختران و پسرانی که خوشحال و البته گریان از دیدن مادران و پدران خود آنها را به آغوش میکشیدند، یکی از آنها که پدر خود را سخت به آغوش کشیده بود و به شدت گریه میکرد گفت: سجده شکر به جا میآورم که پدرم به سلامت به خانواده بازگشت و خاک پای او را به چشمانم میزنم در این مدت بدترین روزهای زندگیمان را سپری کردیم و لحظه شماری میکردیم که زودتر این ایام به پایان برسد.
پدر این خانواده که او هم از دیدن خانوادهاش خوشحال و گریان بود، میگفت: اما پدرهایی هم هستند که دیگر به خانوادههایشان باز نمیگردند ما در مکه تنها انتظار میکشیدیم که زودتر تمام شود اما هر لحظه به یاد خانوادههایی هستیم که الان عزادار پدران، مادران، فرزندان یا همسران خود هستند، نمیتوان انسان بود اما ناراحتی آنها را فراموش کرد.
پسر کوچکی که گریه کنان مادربزرگش را بغل کرده بود وقتی از او پرسیدم چرا گریه میکنی، گفت: میترسیدم مادربزرگم مرده باشد و دیگر او را نبینم.
از او پرسیدم الان مادربزرگت را بیشتر دوست داری؟ گفت: امشب میخواهم در بغل مادربزرگم بخوابم به مامان و بابا هم گفتم که امشب خانه خودمان نمیروم.
یکی دیگر از حاجیان گفت: اداره بد و سوء آل سعود در آنجا باعث میشود که موسم حج به هدف اصلی خود نرسد، خانوادههایی که هم اکنون خبر ورود ما را به کشور میشنوند و میبینند اما خانوادههای خودشان بازگشتی ندارند این روزها برایشان بسیار تلخ و جانکاه است، در کاروان کناری ما 4 نفر جان خود را از دست دادند و 6 نفر هم گم شده بودند و حال و هوای تمام هتلها فقط گریه و غم و شیون بود.
یکی از مسنترین حاجیهایی که امروز به کشور بازگشت با گریه میگفت: همه را کشتند، همه را بیچاره کردند، عربها ازدحام آوردند که ایرانیها را بکشند، آنها میخواستند ایرانیها را بکشند که بالاخره هم آنها را کشتند، خانوادههایی که مادران و پدران یا فرزندان خود را از دست دادهاند الان در خانه هایشان رخت سیاه عزا برپاست.
اولین گروه از حجاج ایرانی امروز در حالی وارد کشور شدند که گروه زیادی از هموطنانمان چشم به راه خانواده های خود هستند اما هنوز خبری از آنها نیست و به اذعان این افراد زائران امسال خانه خدا قربانی بی تدبیری آل سعود بود.
ارسال نظر