پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- مجید حسین زاده- «آستانه تحمل مردم در وضعیت هشدار». این تیتر چند روز پیش در روزنامه بود که از افزایش 15 درصدی جرایم در 4 ماهه نخست سال جاری نسبت به سال گذشته خبر داده بود. در توضیح این خبر، معاون پیشگیری از وقوع جرم قوه قضاییه با اشاره به کاهش آستانه تحمل مردم و افزایش خشونت گفته بود: «متاسفانه ضرب و جرح، جرم نخست کشور است. امروز شاهد آن هستیم که استفاده از سلاح سرد زیاد شده و حتی استفاده از سلاح گرم هم در منازعات دیده می شود و این دلیل آن است که خشونت در رفتار شهروندان افزایش پیدا کرده و آستانه تحمل کاهش یافته است.» در پرونده امروز زندگی سلام تلاش می کنیم به بررسی دلایل کاهش آستانه تحمل مردم بپردازیم و توصیه هایی هم برای کنترل عصبانیت در این دوره و زمانه داشته باشیم. در ضمن در گزارشی میدانی تلاش کرده ایم تا سطح آستانه تحمل مردم را بسنجیم. پس با ما همراه باشید.

واکنش های مردم در برابر خبرنگاری که تلاش می کند به سادگی آن ها را عصبانی کند/ از فحاشی و هل دادن تا برداشتن قفل فرمان!

معمولاً همه ما هر روز در موقعیت هایی قرار می گیریم که عصبانی می شویم و این حالت واکنشی است که می توان در برابر رفتار طرف مقابل نشان داد، اما نکته مهم، درباره کمیت و کیفیت نشان دادن این عصبانیت برای پس گرفتن حق است. فرض کنید در صف نانوایی فرد پشت سرتان جلوتر از شما بایستد یا خودروی پشت سری تان الکی دستش را روی بوق بگذارد یا حتی فردی در خواربارفروشی از فروشنده بخواهد که بدون نوبت اجناس او را حساب کند، در این مواقع واکنش شما چه خواهد بود؟ آیا حداقل یکبار به صورت مودبانه از او می خواهید که این کار را نکند یا در اولین واکنش، عصبانی می شوید؟ ادامه این گزارش، واکنش های مردم در برابر رفتارهای خبرنگار ماست که واکنش مردم را در چنین موقعیت هایی بررسی کرده است.

جا زدن در صف نانوایی

در صف نانوایی ایستاده بودم و در اولین فرصتی که حواس نفر جلویی ام پرت شد، از او جلو زدم. مردی که سنش به نظر 40 تا 45 ساله می آمد، دستش را روی شانه ام گذاشت و گفت: «فکر کردی من نفهمم؟». به او گفتم که من عجله دارم و می خواهم زودتر نانم را بگیرم! صدایش را بلندتر کرد و در حالی که با دستش من را به عقب هل داد، گفت: «برو عقب بابا! من خودم عجله دارترین فرد دنیا هستم!». به او گفتم «دستت را بینداز» که صدایش را بلندتر کرد. انگار قصد نداشت دستش را از سینه ام بردارد و گفت: «اگر دنبال دعوا می گردی، برو با آدم های مثل خـــودت دعـــــوا کـــن وگــرنه...». صحبـــت هایــش را قطـــع می کنم و تا کاری دست خودم نداده ام، خودم را معرفی می کنم. در اولین واکنش می گوید: «خب وقتی شما در صف جا می زنید، توقع نداری که من به شما شیــرینی بدهم!». به او می گویم ولی قبول دارید که واکنش شما، حرف هایتان و با دست هل دادن تان کار درستی نبود که می گوید: «خسته ام! تازه از سرکار آمده ام و آن قدر از صبح با مردم سر و کله زده ام که دیگر اعصاب درست و حسابی نداشتم. بعدش هم به نظرم با آدم هایی که رفتارهایی مانند شما دارند، رفتار بهتری نمی توان داشت.»

زدن بوق ممتد و راننده ای که با قفل فرمان به سمتم آمد

در یک کوچه تقریبا پهن و در پشت خودرویی که با سرعتی پایین در حال حرکت است، دستم را روی بوق می گذارم. راننده دستش را از شیشه بیرون می آورد و با اشاره به من می فهماند که از کنارش عبور کنم، اما من دوباره دستم را روی بوق می گذارم. خودرواش را به منتهی الیه سمت راست می کشاند تا من از کنارش عبور کنم. در زمان گذشتن از کنار خودرواش، دستم را به نشانه اعتراض به سمتش دراز می کنم و داد می زنم: «خب نمی توانی ماشین سوار شوی از دوچرخه استفاده کن!» راننده جوان خودرو به همراه دوستش با شنیدن این جمله سرعت شان را بیشتر می کنند و خودروی من را متوقف می کنند. به محض این که از خودرو پیاده می شوند، داد می زنند که «چه مرگته! مگه کوری؟ از بغل مون رد می شدی دیگه!» از آن ها می پرسم که شما چرا این قدر آرام حرکت می کردید که می گویند:« حرف مفت نزن! همچین می زنیم که بچسبی کف آسفالت ها!» می گویم: «راه کوچه را بسته اید، دو قورت و نیم تان هم باقی است!». دوست راننده یک لحظه اعصابش خرد می شود و داد می زند: «بهنام، اون قفل فرمون لعنتی رو کجا گذاشتی؟». به سرعت کارت خبرنگاری ام را به بهنام نشان می دهم و می گویم که در حال تهیه گزارش هستم! از بهنام می پرسم که یک مسئله به این کوچکی ارزش اش را داشت که با قفل فرمان کاری دست خودتان و من بدهید که می گوید: «فردی که ادب ندارد و هر چیزی به دهنش می رسد می گوید را باید ادب کرد. به شما ربطی نداشت که چرا ما آرام با خودرو حرکت می کنیم». او که قبول دارد زود عصبانی شده است، می گوید: «اگر به خاطر این بوق های الکی، چیزی به شما نمی گفتم باز فردا همین کار را برای فرد دیگری انجام می دادید و فکر می کردید که دیگران نمی فهمند و فقط شما می فهمید!» از او می پرسم که نمی شد همین را با آرامش به من می گفتید که می گوید: «نه! چون از بوق زدن های شما عصبانی شده بودم!»

بی نوبتی در مغازه

مشغول خرید از سوپرمارکت است و تقریبا 7 یا 8 مورد را برای خرید روی میز جلوی فروشنده گذاشته است. یک پاکت شیر برمی دارم و به فروشنده می گویم: «اول جنس من را حساب کن.» در حالی که زن جوان منتظر حساب کردن اجناس اش بود به من گفت: بعد از من حساب کنید. به او گفتم شما خیلی طولش می دهید، بگذارید من حساب کنم. حالت چهره اش را عوض کرد و گفت: یعنی چی! چون شما مرد هستید باید زودتر بروید؟ بعد هم رو به فروشنده گفت: آقا نوبت من است، لطفا کار من را راه بیندازید. من هم در حالی که 2 هزار تومانی ام را روی ترازو گذاشتم، گفتم: اگر کار من را راه نیندازی، دیگر هیچ وقت ازت خرید نمی کنم. زن که دیگر نمی توانست به آرامی صحبت کند، گفت: «اگر مردی واستا تا زنگ بزنم، شوهرم بیاد! فکر کردی این جا چاله میدان است!» در این جا فروشنده هم پاکت شیر من را از روی ترازو برمی دارد و می گوید: برو آقا برای ما دردسر درست نکن. اصلاً این شیر، فروشی نیست! شما برو و هیچ وقت از ما خرید نکن! در این لحظه زن هم مشغول تماس با تلفن همراه اش می شود، می گوید: «الان تکلیف ات را مشخص می کنم! مردک بی سر و پا!» خودم را معرفی می کنم و می گویم که به تماس نیازی نیست. از این خانم می پرسم که چرا این قدر عصبانی شدید، حالا بر فرض من یک کمی زودتر حساب می کردم و می رفتم که می گوید: متاسفانه امثال این رفتارها را هر روز می بینیم که یک عده ای می خواهند زرنگ بازی دربیاورند بنابراین عصبانی شدم. البته عجله هم دارم چون بچه ام خانه تنهاست. از او می پرسم که چرا یک بار نگفتید که «آقا نوبت را رعایت کنید» که می گوید: نگفتم!؟ حتما حواسم نبوده است!

مردی که برخوردی محترمانه داشت

یک بار دیگر به صف نانوایی می روم تا واکنش فرد دیگری را در برابر جا زدن ببینم. بعد از این که جای او را می گیرم، می گوید: ببخشید آقا، فکر می کنم که شما پشت سر من بودید. به او می گویم که من عجله دارم و باید زودتر بروم. می گوید: به نظر شما هر فردی که عجله داشته باشد، باید بی نوبتی کند؟ به او می گویم: حالا اگر به سر نوبتم برنگردم، چه کار می کنید؟ می گوید: خیلی برایم مهم نیست، فقط شما شخصیت خودتان را نشان می دهید که به رعایت حق دیگران بی توجه هستید. وقتی تلاشم برای عصبانی کردن او نتیجه نمی دهد، خودم را معرفی می کنم و از او می پرسم چرا عصبانی نشده است؟ آقای بهرامی می گوید: دلیلی ندارد که به خاطر این مسئله عصبانی شوم چراکه در عصبانیت هر رفتاری ممکن است از من و شما سربزند که در شان مان نباشد. به او می گویم که چرا بیشتر مردم مانند شما فکر نمی کنند که می گوید: چون باور نکرده اند که با عصبانیت نه تنها به حق شان نخواهند رسید بلکه نتیجه ای به جز پشیمانی هم برای شان نخواهد ماند.

دکتر مهدی سودآوری، روان شناس از علل کاهش آستانه تحمل و راه های کنترل خشم می گوید: خشم چرا و چگونه!

آستانه تحمل به حالتی اطلاق می شود که انسان دیگر توان کنترل خشم خود را نداشته باشد و با کوچک ترین تنشی عصبانی شود و پرخاشگری کند. طبق بررسی ها، آستانه تحمل مردم کشور ما رو به کاهش است و سوالی که پیش می آید این است که علت این همه نداشتن تحمل و زودرنجی مردم چیست؟ در ادامه این مطلب تلاش می شود که به این سوال پاسخ مناسبی داده شود.

نظریه هیدرولیکی پرخاشگری چه می گوید؟

نظریه پردازان مختلف نظرات متفاوتی در این باب بیان کرده اند؛ اما یکی از مهم ترین آن ها نظریه هیدرولیکی پرخاشگری است. طبق این دیدگاه هر انسانی ظرفیت مشخصی برای کنترل خشم و پرخاشگری خود دارد. هنگامی که این ظرف کاملا پر شود با کوچکترین تلنگری سرریز می کند و پرخاشگری ذخیره شده در آن، تخلیه می شود. به عبارت دیگر با هر ناکامی، بی احترامی، تعارض و هر عملی که باعث خشم انسان می شود، بخشی از این ظرف پر و در نهایت با آخرین عملی که باعث سر ریز شدن آن شود خالی می شود. حال مهم نیست این آخرین موضوع چقدر اهمیت دارد.

ناکامی هم دلیل کاهش آستانه تحمل است

دیدگاه دیگر ناکامی را علت اصلی پرخاشگری می داند. این نظریه بیان می کند که با هر ناکامی انسان دچار خشم می شود و این خشم باید در جایی بروز پیدا کند. در بعضی عوامل که باعث ایجاد ناکامی و سرخوردگی در مردم می شود، چون نمی توان آن خشم ها را به صورت مستقیم بر سر عامل ایجاد کننده ناکامی خالی کرد، این خشم جابه جا می شود و بر سر اولین فردی که از نظر قدرت و پایگاه اجتماعی پایین تر از فرد باشد خالی می شود. در مواردی فرد سرخوردگی خود را بر سر مردم کوچه و خیابان خالی می کند که به نزاع خیابانی منجر می شود. همچنین در صورت ایجاد ناکامی توسط مدیر یا رئیس در محیط کار، این پرخاشگری جابه جا و به محیط خانه منتقل می شود و خشم ناشی از محیط کار بر سر همسر و فرزندان خالی خواهد شد.

پرخاشگری

نگاه بدون احترام افراد جامعه به یکدیگر باعث عصبانیت می شود

یک عامل دیگر که باعث بروز پرخاشگری در جامعه و خانواده می شود، پایین بودن ارزش احترام اجتماعی است. احساس احترام اجتماعی که یکی از حقوق اولیه انسانی است برای سلامت روان هر فردی لازم است. راه حل مناسب طبق این دیدگاه، این است که عوامل ناکامی از جامعه حذف شود. همچنین رعایت اصل طلایی که در احادیث دینی ما نیز به آن اشاره شده است ضروری به نظر می رسد و طبق این اصل طلایی، هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند، و آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم مپسند. رعایت همین اصل طلایی می تواند بسیاری از معضلات اجتماعی را رفع کند. زمانی که من می خواهم به دیگری توهین کنم، قبل از آن فکر کنم اگر همین حرف را به من بگویند چه حسی به من دست می دهد، آن گاه به احتمال زیاد ادب را رعایت خواهم کرد. تا زمانی که تمام مردم حقوق دیگران را رعایت نکنند، این حالت ناکامی و سرخوردگی وجود خواهد داشت. با این حال در ادامه به بیان چند راهکار برای مواجهه با این خشم فروخورده می پردازیم.

8 راهکار کنترل خشم فروخورده

اگر احساس می کنید که در حال عصبانی شدن هستید حتما صحنه را ترک کنید چراکه با خروج از آن محیط می توانید بر اعصاب خود مسلط شوید و از بروز دعوا و بحث پیش گیری کنید.

در هنگام خشم یک لیوان آب سرد بنوشید؛ زیرا باعث کاهش فشار عصبی شما می شود.

گاهی افکار خود را با خاطره ای خوب و آرامش بخش مشغول کنید تا در زمان های عصبانیت، انعطاف پذیری بیشتری از خودش نشان دهید.

خود را به جای فرد مقابل بگذارید و موضوع را از زاویه دید او نگاه کنید. شاید او روز بسیار بدی داشته است، شاید او مریضی در بیمارستان دارد که این قدر عجله دارد و .... در این صورت خشم شما به مهربانی تبدیل خواهد شد.

باور کنید که شما هم با بقیه مردم برابر هستید و هیچ حق بیشتری از بقیه ندارید. هنگامی که موقع رانندگی با مسدود کردن راه دیگران یک متر جلوتر می روید، عملا خود را برتر و محق تر از دیگران دیده اید.

در صورت روبه رو شدن با توهین یا برخورد نامناسب دیگران، به یاد داشته باشید که این ما هستیم که اجازه می دهیم فردی ما را ناراحت یا آشفته کند. فقط زمانی ما احساس ناراحتی می کنیم که فرد مقابل برای ما از اهمیت برخوردار باشد، در غیر این صورت حرف یا برخورد او هیچ اهمیتی برای ما ندارد و در نتیجه باعث خشم ما نیز نخواهد شد بنابراین اگر او به شما توهین کرد فقط شخصیت خود را نشان داده است و از شما چیزی کم نمی شود.

به یاد داشته باشیم که در صورت عصبانیت فقط خود ما آسیب می بینیم. اگر شخصی در خیابان به شما توهینی کرد و رفت، عصبانیت هیچ آسیبی به فرد خاطی نمی رساند و فقط خود شما را برآشفته می کند. عصبانیت بیشتر آسیب بیشتر به خود شماست و نه فرد مقابل.

برای خود احترام قائل شوید. اگر کودکی به شما توهین کند چه واکنشی نشان می دهید؟ احتمالا با این توجیه که او کودک و نادان است بدون ناراحتی خواهید گذشت. پس چرا زمانی که فرد نادانی به شما توهین می کند آنقدر خود را کوچک می کنید که با او دهان به دهان شوید؟

مروری بر چند دلیل کاهش آستانه تحمل و عصبانی شدن مردم/ مقایسه های بیجا، گرانی و نداشتن فرهنگ ترافیک

همان طور که می دانید تعدد تجربه های منفی روزانه به عنوان شاخصی برای عصبانیت شناخته شده است. واقعیت این است که طبق آمارها، آستانه تحمل مردم کشورمان کاهش یافته است و زود عصبانی می شویم. به گزارش عصر ایران، درباره عصبانی بودن ایرانیان چند نکته یا عامل را می توان برشمرد، هر چند که باید در مجموعه ای از عوامل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و روان شناختی در پی پاسخ بود.

احساس عقب ماندن از دیگران یا به حق خود نرسیدن از عوامل عصبانیت است. شماری از مردم زندگی را عرصه «مسابقه با دیگران» می دانند و نه «مقایسه با دیروز خودشان». ریشه مشکل شاید در آموزش و پرورش باشد که بچه ها در طول سال ها یاد نمی گیرند با دیروز خودشان مقایسه شوند و از رشد و کسب اطلاعات بیشتر خودشان احساس شادمانی کنند. به عکس هم سامانه آموزشی و هم خانواده ها مدام در حال مقایسه دانش آموز با دیگران و در واقع مسابقه هستند که در نهایت در قالب کنکور خود را نشان می دهد. آدمی هنگامی از زندگی لذت می برد که از این حس رها شده باشد و مدام خود را در مسابقه ای با دیگران احساس نکند.

جامعه ایران، جوان است. اگر آدمی را آمیزه ای از غریزه، احساس و عقل بدانیم در جوانان، غریزه و احساس پررنگ تر است. عصبانیت هنگامی بروز می کند که عقل کمتر به کار گرفته می شود. وقتی جوانانی گرفتار در آتش غریزه و ناکام در بیان یا اطفای آن و ابراز احساس باشند از رفتارهای خردورزانه و عقل مدارانه نشانی نمی ماند. هنر مدیریت یک جامعه این است که این واقعیت را لحاظ کند.

بخشی از این عصبانیت ها، بی گمان ریشه در نوع رانندگی و فرهنگ آشفته ترافیکی ما خصوصا در کلان شهرها دارد. این همه صدای بوق در خیابان ها علامت جدی فوران خشم در این جامعه است. می توان گفت تعداد بوق خودروها نسبت مستقیمی با میزان آرامش در آن شهر دارد. تردید نکنید هر شهری که درآن صدای بوق کمتری بشنوید بیشتر قابل زندگی است. از همین حالا تصمیم بگیریم کمتر بوق بزنیم. مطمئن باشیم کمتر عصبانی می کنیم و کمتر عصبانی می شویم.

مشکلات مالی برخی از مردم را به کار دوم و حتی سوم واداشته است. در زندگی استاندارد اما این تفکیک، شادی آور است که 24 ساعت این گونه تقسیم شود: 8 ساعت کار، 8 ساعت امور شخصی و 8 ساعت خواب و استراحت. وقتی از دومی و سومی کم می کنیم و بر کار، آن هم کار صرفا به قصد تامین اجاره بها و نیازهای خانوار می افزاییم و از جسم و روح و ذهن خود بیش از حد کار می کشیم، آستانه تحمل مان، پایین می آید و با کوچک ترین موضوعی عصبانی می شویم.