موج اجتماعی «تأکید افراطی و مبهم بر هوش» از کجا میآید؟
او آمده بود قالبهایی به شکل سکه درست کرده بود و در آن قالبها آب میریخت و در فریزر میگذاشت. وقتی این قالبها یخ میبست او میتوانست سکههای یخی داشته باشد. سکههایی که با آن تلفن بزند. سکههایی که دورو داشتند: روی مرئی، روی نامرئی.
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- حسن فرامرزی- همه میخواهند باهوش باشند. اگر خودشان نیستند، میخواهند بچهشان باهوش باشد. اگر بچهشان باهوش نیست، میخواهند دست کم نوهشان باهوش از آب دربیاید. اگر نوه نشد، نتیجه...
همچنان که برای داشتن یک ال سی دی یا سینمای خانگی بزرگتر و چشم درآرتر میشود رقابت کرد، چرا هوش را نشود سوژه یک رقابت کرد؟ گاهی دلت میخواهد هیچ مهره سیاه و سفیدی روبهرویت نباشد. هیچ مصاف و به خط شدنی، هیچ دو دروازهای که تو را به یاد تقابل میاندازد، هیچ تکلی، لگدی، صف آراییای، اما انگار مسابقه دادنها انتهایی ندارد.
هنوز درست و حسابی تصمیم به بچهدار شدن نگرفتهاند که مقدمات باهوش شدن بچهای که به دنیا آمدنش فقط یک فرض و خواست اولیه است، آغاز میشود؛ سرچهای اینترنتی کلید میخورد و پرسههای مجازی و واقعی. سیبل روبهرو، باهوش شدن بچه است و پدر و مادر تیر خود را باید به هر قیمت، وسط سیبل بکوبند. پروژه نابغه سازی آغاز شده است. از همین روست که گاهی حتی تهوع دوره بارداری هم به وسیلهای برای تفاخر تبدیل میشود، فقط به خاطر اینکه در خبرها خواندهایم: تهوع بارداری نشانه هوش بالای جنین است.
-تهوع صبحگاهی داری؟
-آره.
-خیلی خوبه
-چرا؟
-خب واسه هوش بچهات خوبه.
سرچها ادامه مییابد؛ چه بخورم تا جنین من باهوش شود؟ پاسخها عموما دوپهلو است، یعنی گاهی حتی گزینهای که میتواند بچه شما را باهوش کند، دقیقا همان گزینهای است که میتواند به سقط بچه شما هم منجر شود. دردسرها آغاز شده است: «خانم محترم! شما باید ورزش کنید. مادرهای ورزشکار و با تحرک بالا، بچههای باهوشتری را به دنیا میآورند، اما امکان سقط هم وجود دارد.» این جوابها شبیه از دو سو کشیده شدن است. «خانم محترم! اگر میخواهید بچه شما باهوش شود شما باید کُندر بخوری، اما خودت میدانی کُندر میتواند باعث زردی، یرقان و خشکی پوست کودک شود. یعنی که باید کندر به اندازه بخوری.» اندازهاش دقیقا چقدر است؟ یعنی دقیقا چقدر در روز باید کُندر بخوریم که بچهمان باهوش شود؟ کُندر را چه وقتی از روز بخوریم که بیشترین تأثیر را داشته باشد؟ کسی دقیقا نمیداند. «اسیدهای چرب و امگا 3 خوب است. میگو و ماهی میتواند گزینه خوبی برای باهوش شدن بچه باشد به شرط اینکه جیوه نداشته باشد یا ماهی مصرفی در استخرهایی پرورش داده نشده باشد که برای ضدعفونی کردن آنها از سم چینی استفاده میشود.» این نوع میگو و ماهی را از کجا باید تهیه کرد و چطور باید تشخیص داد؟ کسی دقیقا نمیداند.
فکر میکنید رسیدن به یک بچه باهوش به این سادگی است؟ اگر بخواهید همه این ظرافتها را رعایت کنید باید مثل برخی سران دنیا که پیشمرگ دارند، برای جنینتان یک پیشمرگ استخدام کنید یا اینکه یک آزمایشگاه پیشرفته مواد غذایی برای تعیین میزان ترکیبات غذا و سم و جیوه به کار رفته، خریداری کنید.
گاهی همه ما حس میکنیم چه بارهای ویران کنندهای بر خودمان تحمیل کردهایم. گاهی موجهای اجتماعی ما را با خودش به ناکجاآبادهای عجیب و غریبی میبرد. اما این موجهای اجتماعی مثل موج اجتماعی باهوش شدن کودک از کجا میآید؟ اصلا عامه مردم چه تعریفی از هوش دارند؟ اگر از همه آدمهایی که در تب باهوش شدن کودکشان افتادهاند بپرسید تعریف شما از هوش چیست، چه خواهند گفت؟
هر نسلی بت ذهنی خود را دارد. هوش انگار بت ذهنی نسل فعلی است اما سه دهه پیش که پدران ما اکثرا کار آزاد داشتند، تأکید فراوانی میکردند که ما درسهایمان را خوب بخوانیم. نقطه اوج آمال و آرزوها برای پدران ما این بود که استخدام دولتی شویم چون استخدام شدن در یک شرکت و وزارتخانه دولتی، اوج خوشبختی بود. پدران ما اسباب تحصیل ما را فراهم میکردند. آن روزها باهوش شدن یک بت ذهنی نبود و مؤسسه یا مؤسساتی هم در این زمینه فعالیت نمیکردند. آن روز گمان غالب این بود که اگر همه ما به استخدام دستگاههای دولتی دربیاییم همه مشکلات حل خواهد شد و ما از دروازههای خوشبختی عبور خواهیم کرد. حالا اما بت ذهنی پدر و مادرها تغییر کرده است. در واقع امروز محرومیتها و خلأها به صورتی دیگر خود را نشان میدهد.
موجهای اجتماعی، جهت کششها، خواستها و علاقهمندیها را در فرهنگ عمومی نمایان میکنند. مثلا اگر جامعهای به این نتیجه برسد که داروی نابسامانیها و آشفتگیهای فردی و بین فردی - اجتماعی - پروردن انسانهایی است که بلدند به خود و دیگران محبت کنند و دور و بر خود را از دریچه محبت نظاره کنند، در آن صورت موضوع و دغدغه این خواهد بود که در دوره بارداری و پس از آن چه کنیم و چطور عمل کنیم و چه بخوریم و چه نخوریم که نوزاد و کودک ما همین مسیر را پیش برود و برخورد محبت آمیزی با خود و دیگران داشته باشد. اما اگر مثلا در یک جامعه سخن گفتن از محبت یک موضوع حوصلهبر و غیر جدی و خوابآور باشد و سخن گفتن جدی در این باره را اتلاف وقت بدانیم، در آن صورت آن جامعه به طور جدی درگیر این نخواهد بود که راهکارهایی برای پدید آوردن کودکانی بامحبت بیابد.
هوش برای زندگی لازم است اما کافی است؟ سالها پیش، داستان یک ایرانی باهوش را شنیده بودم که به نظرم قصه جالبی بود. آن موقع این قصه را کاملا باور کرده بودم، اما امروز نمیتوانم در این باره، قطعی داوری کنم. موضوع از این قرار بود که این ایرانی جوان که در یک کشور اروپایی درس میخوانده روزگاری که تلفنهای عمومی با سکه کار میکرده، روشی جالب برای اینکه تلفنهای او رایگان از آب دربیاید ابداع کرده بود. روشی که بعدها حیرت مسئولان و مردم آن کشور را رقم میزند. او آمده بود قالبهایی به شکل سکه درست کرده بود و در آن قالبها آب میریخت و در فریزر میگذاشت. وقتی این قالبها یخ میبست او میتوانست سکههای یخی داشته باشد. سکههایی که با آن تلفن بزند. سکههایی که دورو داشتند: روی مرئی، روی نامرئی.
واقعیت آن است که هوش همیشه قابل دفاع نیست. دست کم تأکید یک طرفه و افراطی بر هوش چندان عاقلانه نمینماید. هوش همچنان که میتواند صورت روشن داشته باشد صورت سیاه هم میتواند داشته باشد. هوش ممکن است در خدمت کشف پنی سیلین یا واکسن باشد. گاهی هم همان هوش، ممکن است سلاح بیولوژیک بسازد. بسیاری از تبهکاران حرفهای از هوش بالایی برخوردارند و به واسطه همین هوش دست به جنایتهای عجیبی میزنند. همین که کسی میتواند یک باند قاچاق را در حوزههای مختلف اداره کند، افرادی را به کار بگیرد، کارش را تمیز و بیسر و صدا انجام دهد، قانون را دور بزند یا سر قانون کلاه بگذارد، آدمهایی را بخرد و تطمیع یا تهدید کند، نشان دهنده هوش بالای اوست. بسیاری از هکرهایی که مجرمان دنیای در هم تنیده مجازی و واقعی هستند از هوش بالایی برخوردارند. آنها میتوانند از در پشتی به اتاق خلوت سایتها نفوذ کنند. به اطلاعاتی دسترسی داشته باشند که جزو اطلاعات طبقه بندی شده است. میتوانند از گپهای امنیتی استفاده کنند، محتوای یک سایت را مخدوش کنند یا مثل آب خوردن از حساب مشتریان یک بانک برداشت کنند. حتی امروز در زندانهای کشور خودمان زندانیانی را داریم که از داخل زندان وارد بیزینسهای «جایزه – کلاهبرداری» میشوند. آنها از گوشی همراه خود پیام برنده شدن در یک جشنواره را به گوشی کاربر میفرستند و او را پای دستگاه عابربانک میکشانند و حساب او را خالی میکنند، در حالی که زندانی هستند و مثلا دستشان بسته است اما کاری میکنند که آدمهای آن سوی زندان قادر به انجام آن نیستند.
شاید بهترین مثال در این باره فیلم «Imitation Game » - بازی تقلید - باشد. این فیلم به زندگی آلن تورینگ، نابغه ریاضی انگلیسی در سالهای جنگ جهانی دوم میپردازد، وقتی او تلاش میکند با ساخت دستگاه رمزخوانی به نام کریستوفر بر ماشین رمزگذاری آلمانیها به نام انیگما غلبه کند. در واقع کریستوفر را باید پدربزرگ رایانههای امروزی دانست. تورینگ سرانجام کریستوفر را میسازد و پیامهای کدگذاری شده آلمانیها را میخواند اما همین هوش بالا او را در یک سرگردانی و مخمصه عجیب قرار میدهد. او وارد بازی خون شده است. در واقع آلن و تیمیکه با او کار میکند تصمیم میگیرد چه کسی کشته شود و چه کسی بماند. او در جایی از فیلم میگوید واقعا نمیداند یک ریاضیدان است، یا یک جنایتکار جنگی. یک قهرمان است و باید از او تقدیر شود یا باید محاکمه شود چون او با خواندن پیامهای کدگذاری شده آلمانیها دقیقا میداند مثلا آن روز به یک کشتی مسافربری انگلیسی حمله خواهد شد. حالا او و تیمش تصمیم میگیرند که آیا درصدد مقابله برآیند یا برای یک مصلحت بزرگتر اجازه دهند آلمانیها به آن کشتی حمله کنند و صدها غیر نظامیکشته شوند. این اتفاقات نشان میدهد که گاهی حتی یک هوش ریاضی ظاهرا بیخطر در برهههایی چقدر میتواند آشوب زا باشد.
دهههای مختلف در ایران وقتی کلمه هوش به کار میرفت عمدتا دو جهت بیشتر نداشت. هوش به معنای حافظه، مثلا میگفتند فلان کس باهوش است، چرا؟ چون او میتواند مثلا 200 شماره تلفن یا جزئیاتی از روزها و خاطرهها را به ذهن بسپارد که دیگران قادر نیستند مثل او عمل کنند. اما جهت دوم که بعدها مطرح شد همان آی کیو یا بهره هوشی بود که عمدتا معطوف به حل معماها و مسائل دشوار ریاضی میشد. در لغتنامه عمید، «هوش»، توانایی ذهنی برای انجام هر فعالیت منطقی تعریف شده است. در لغتنامه دهخدا نیز در برابر هوش، زیرکی، آگاهی، شعور و عقل، فهم و فراست، خودداری و احساس و تمییز آمده است. این تعریف از هوش اگرچه ممکن است در نگاه اول بسیار کلی و مبهم به نظر برسد اما از یک جهت میتواند قابل دفاع هم باشد. مثلا در تعریف دهخدا از هوش به واژگانی چون خودداری و تمییز برمیخوریم. از آن طرف میبینیم یکی از طبقهبندیها از هوش در روانشناسی جدید، هوش معنوی است. به این معنا که مثلا چگونه یک فرد میتواند در برابر تکانههای عصبی میل و خشم خوددار باشد و در برابر این تکانهها خویشتنداری کند، یعنی همان که در تعریف دهخدا هم آمده است.
با وجود آنکه امروزه در روانشناسی، تقسیمبندیهای متنوعی از هوش ارائه شده است اما میشود بر فصل مشترک این تقسیم بندیها انگشت گذاشت؛ از هوش زبانی تا هوش موسیقایی، هوش ریاضی، هوش فضایی، هوش ورزشی، هوش اجتماعی و هوش درون فردی معنوی یا مهار نفس.
کسی که میتواند کلمات را با ظرافت کنار هم بچیند، معنایی نو بیافریند و بر زبان بیاورد بدون آنکه مکثهای طولانی داشته باشد معلوم است که هوش زبانی بالایی دارد و قواعد و اسلوب یک زبان و رابطه میان کلمات را خوب متوجه میشود. کسی که تجسم بالایی دارد، فضا را خوب در مییابد، میتواند موقعیت جغرافیایی را بخوبی درک و جهتها را خوب پیدا کند، هوش فضایی خوبی دارد.
یا مثلا میتوانیم در این تقسیم بندی، لیونل مسی را در هوش ورزشی یک نابغه قلمداد کنیم؛ کسی که بهترین ارتباط بین ذهن و بدن را در میدان مسابقه شکل داده است. کسی که میتواند مثل یک ریاضیدان، منحنی اوج و فرود یک توپ را در ذهنش محاسبه کند یا زاویه یک شلیک در یک ضربه ایستگاهی را به گونهای محاسبه کند که کمانه توپ دور از صف مدافعان حریف و دستهای دروازهبان به سمت کنج دروازه پیش برود و تور را به لرزه درآورد. یا مثلا در هوش معنوی میتوانیم کسی را مجسم کنیم که میتواند بدون اینکه کسی نیاز خود را به او گفته باشد نیاز او را بفهمد و به آن نیاز پاسخ دهد یا مثلا وقتی او در قدرت و مقامی قرار گرفته و میتواند به واسطه آن مقام و قدرت درصدد تلافی و عقده گشایی باشد اما این کار را نکند و دیگران را راحت تر ببخشد.
یکی از فواید تقسیمبندی هوش و معطوف نکردن هوش به آی کیو، زدودن یأس از آدمهایی است که فکر میکنند اگر کسی نتواند یک معادله ریاضی یا جدول سودوکو را حل کند، به هیچ دردی نمیخورد. اینکه کسی بتواند معادلات ریاضی را حل کند یا یک جدول سودوکوی سخت را در کمترین زمان حل کند یا در کمتر از 10 ثانیه یک مکعب روبیک را بچرخاند و همه وجهها را به رنگهای همگن برساند، البته موضوع قابل افتخاری است، اما کس دیگری، همان مکعب روبیک را شاید در یک سال هم نتواند حل کند با این همه نوازنده یا خواننده برجستهای است. کسی میتواند از عهده یک مسأله ساده ریاضی برنیاید اما هوش هیجانی بالایی داشته باشد و بتواند بخوبی با آدمهای اطراف خود رابطه برقرار کند و عواطف خود و دیگران را بخوبی مدیریت کند.
ارسال نظر