داستان غم انگیز دختری 17 ساله/پدرم مرا فروخت
پدرم با آن که می دانست مرا به عقد فرد 40 ساله ای درمی آورد که به طور مادرزادی بیماری قلبی دارد، اما با گرفتن مبالغی پول از پدر پول دار او سکوت کرده بود و با پنهان کردن موضوع بیماری هاشم، در حالی مرا وادار به ازدواج کرد که حتی از اعتیاد شدید او به مواد مخدر صنعتی نیز آگاه بود و...
به گزارش پارس به نقل از خراسانزن جوانی که برای گرفتن حق و حقوق فرزندان یتیمش دست به دامان قانون شده بود، در حالی که دادخواست «ترک انفاق» را روی میز مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری کوی پلیس مشهد می گذاشت به تشریح ماجرای ازدواجش پرداخت و گفت: در یکی از روستاهای اطراف فریمان به دنیا آمدم و در خانواده ای که از نظر اقتصادی شرایط مناسبی نداشت، بزرگ شدم. پدرم فرزندان زیادی داشت اما هیچ یک از آن ها نتوانستند بیشتر از مقطع ابتدایی تحصیل کنند من هم از این شرایط مستثنی نبودم و پس از پایان تحصیلات ابتدایی در زمین های کشاورزی مشغول کار شدم تا کمک خرجی برای پدرم باشم تازه وارد هفدهمین سال زندگی ام شده بودم که هاشم به خواستگاری ام آمد و پدرم بدون هیچ قید و شرطی بلافاصله موافقت خودش را با ازدواج ما اعلام کرد، هاشم تنها پسر خانواده اش بود و به دلیل اعتیاد به مواد مخدر صنعتی (شیشه) تا 40 سالگی ازدواج نکرده بود و من پای سفره عقد با مردی نشستم که 23 سال از من بزرگ تر بود اما پدر هاشم مردی مسن و ثروتمند بود که املاک زیادی در مشهد داشت.
ثروت او مهم ترین موضوعی بود که پدرم را بی درنگ راضی به ازدواج من با فردی شیشه ای کرده بود در حالی که پدرم از ابتدا هم از ماجرای اعتیاد و هم از موضوع بیماری قلبی مادرزادی هاشم مطلع بود و تنها به خاطر گرفتن مقداری پول از پدرشوهرم سکوت کرده بود. مدتی بعد من و هاشم زندگی مشترکمان را در یکی از منازل متعلق به پدرشوهرم در مشهد آغاز کردیم. تلاش های من برای ترک اعتیاد او بی فایده بود به همین خاطر به پدرشوهرم متوسل شدم تا او برای ترک اعتیاد همسرم اقدام کند اما در این میان مشاجره ای بین ما اتفاق افتاد که ناگهان همسرم بی حال روی زمین افتاد. وقتی او در بیمارستان بستری شد تازه متوجه بیماری قلبی او شدم و در حالی که فرزند دومم را باردار بودم فهمیدم که پدرم از موضوع اطلاع داشته است. هاشم بیکار بود و با گرفتن اجاره های املاک پدرش سعی می کرد با خرید طلا و وسایل زندگی مرا راضی نگه دارد. من هم به خاطر فرزندانم نمی توانستم از او طلاق بگیرم تا این که سال گذشته بالاخره کاسه صبر پدرشوهرم لبریز شد و با همسرم به خاطر بیکاری او به مشاجره پرداخت. در این حال بود که همسرم دوباره به حالت اغما روی زمین افتاد اما این بار قبل از رسیدن اورژانس فوت کرد حالا من در حالی با 2 فرزند خردسالم بی کس ماندهام که پدرشوهرم پرداخت نفقه فرزندانم را قبول نمی کند و حتی از درآمدهای املاکش چیزی به ما نمی دهد... . شایان ذکر است به دستور سرگرد محمدابراهیم فشایی (رئیس کلانتری کوی پلیس) پرونده شکایت این زن برای طی مراحل قانونی به دادسرای مشهد ارسال شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
ارسال نظر