قتل به خاطر اختلاف ناموسی
صدای شهرام پشت تلفن میلرزید. نیمساعت پیش با امیر سر موضوعی ناموسی دهن به دهن شده بود. صدای او پشت تلفن میآمد که به حسین میگفت: «به دوستت امیر بگو، اگر امشب او را ببینم، با چاقو گردنش را میزنم.» یک ساعت بعد، خبر قتل برادر شهرام در گوش اهالی اسلامشهر پیچید؛ چاقوی امیر، شکم هادی را شکافته بود.
به گزارش پارس به نقل از اعتماد دو سال از قتل هادی 30ساله میگذرد. پروندهای با موضوع «قتل عمد در نزاع دستهجمعی» تشکیل شده و برای رسیدگی در اختیار قضات قرار گرفته و به شعبه 10 دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی قربانزاده ارسال شده است. صبح دیروز، با آغاز جلسه دادگاه، نماینده دادستانی متن کیفرخواست را قرائت کرد. در آن آمده بود: دوم مهرماه 92 امیر و حسین، دو متهم پرونده، به در خانه هادی – مقتول – رفته و امیر پس از نزاع و درگیری با او و دو برادرش به نامهای شهرام و بهنام، با ضربه چاقو هادی و برادرش بهنام را مجروح کرده و همراه حسین با یک دستگاه موتوسیکلت متواری شدند.
بهنام خود یکی از متهمان پرونده است. او به اتهام مجروح کردن امیر با چاقو در نزاع، تنها با فاصله یک سرباز از قاتل برادرش در صندلیهای مخصوص متهمان نشسته بود و به مادر، پدر و شهرام نگاه میکرد. او با قرار وثیقه آزاد است.
پس از قرائت کیفرخواست، پدر مقتول پشت جایگاه ایستاد. او تقاضای قصاص متهم را داشت. او میگفت روز حادثه امیر و حسین به در خانه آنها آمدند و پس از شکستن شیشهها، پسرش هادی را به کوچه کشاندند و با چاقو کشتند. با ثبت تقاضای پدر مقتول در دفتر منشی جلسه، امیر به جایگاه احضار شد.
ریشهای بور جوان کوتاهقامت در صورتش نقش بسته بود. امیر 25ساله درباره حادثه گفت: «دوم مهرماه 92 طرفهای ساعت 8:30 شب بود که به خانه حسین رفتم. میخواستیم مثل همیشه به پارک سر خیابان برویم اما حسین اصرار کرد این کار را نکنیم. وقتی دلیلش را پرسیدم گفت شهرام به او زنگ زده و گفته اگر من را ببیند، چاقو را در گردنم فرو میکند.»
شهرام، لباس راهراه قرمز پوشیده و پشت پدر و مادرش نشسته بود. جوانی لاغراندام که تهریش گذاشته بود و تقاضای قصاص، از چشمانش میبارید. او به امیر خیره شده بود. متهم در بازجوییها علت درگیری را اختلافات ناموسی اعلام کرده بود. او ادامه داد: «وقتی به در خانهشان رسیدیم هوا کاملا تاریک بود. من شیشه خانهشان را نشکستم. فقط در زدم. اول شهرام بیرون آمد. یک چاقو دستش بود. بعد هادی با چوب و بهنام هم با چاقو از خانه بیرون آمدند. آنها به سمت من حمله کردند. ناگهان مادرشان خودش را به ما رساند. من یک چاقو زیر آستینم پنهان کرده بودم. آن را درآوردم تا از خودم دفاع کنم. مادر هادی با هر دو دست از تیغه چاقو گرفت و قسمم داد بروم. من هم به احترام او دعوا را رها کردم اما به هر سه برادر گفتم دوباره برمیگردم.»
شهرام از پشت مادرش را صدا کرد و چیزی در گوشش گفت. حسین، دیگر متهم پرونده سرش را تکان میداد. او نیز با قرار کفالت آزاد شده بود. امیر ادامه داد: «داشتم سوار موتور میشدم که ناگهان شهرام با چاقو یک ضربه به کتف من زد. وقتی پیاده شدم بهنام هم با چاقو به سرم زد. من دست چپم را روی سرم گذاشتم و با دست چپم چاقو را در هوا پرتاب کردم. 50-100 متر از خانه هادی دور شده بودیم. یک لحظه سکوت همه جا را گرفت. همه خشکمان زده بود. ناگهان دیدم لباس هادی خونی شده. آنقدر ترسیده بودم که از حسین خواستم موتور را روشن کند. به سرعت با هم فرار کردیم.»
صدای کشیده شدن زنجیرهای پای امیر روی زمین که بلند شد، نوبت به بهنام رسید؛ جوانی لاغراندام، با پشتی خمیده. صورتش به زردی میزد. در کیفرخواست آمده بود که او 11 بار سابقه کیفری دارد. بهنام حرفهای امیر را دروغ خواند و درباره روز حادثه گفت: «ما چاقو نداشتیم فقط هادی چوب دستی داشت. امیر و حسین آمده بودند شیشههای خانه ما را شکستند. ناموسمان در خانه بود. ما درگیر شدیم. امیر قمه داشت و حسین شیشه نوشابه دستش بود. هادی دنبال حسین دوید. میخواست با چوب او را بزند که ناگهان حسین چوب دستی را از دستش کشید و امیر هم با چاقو به پهلویش زد.»
رییس دادگاه کمی روی صندلی جابهجا شد و از متهم پرسید چرا با پلیس 110 تماس نگرفتند و خودشان وارد درگیری شدند؟ بهنام هنوز لب باز نکرده بود که ناگهان با فریاد پدرش، فضای دادگاه به خود آمد. پیرمرد کوتاهقامت رو به بهنام گفت: «چرا نمیگویی اسلامشهر، پاسداران نیست تا زنگ بزنی پلیس بیاید؟ چرا نمیگویی برادرم را کشتند حالا دارند دروغ میگویند؟» رییس دادگاه از پدر متهم خواست نظم دادگاه را رعایت کند. امیر سرش را پایین انداخته بود و حسین چیزی روی کاغذ مینوشت. پس از بهنام نوبت او بود که درباره روز حادثه حرف بزند. جوان هیکلی با صورتی سبزه پشت جایگاه ایستاد اما گفت در روز نزاع شیشه نوشابهای دستش نبود و نمیداند چگونه ضربه چاقو به هادی و بهنام اصابت کرده است.
دو ساعت از جلسه رسیدگی به پرونده گذشته بود. متهم در آخرین دفاع بار دیگر بر غیرعمدی بودن نزاع و اتفاقی بودن قتل اصرار کرد با این حال خانواده مقتول مجالی برای گرفتن رضایت باقی نگذاشته بودند. آنها مدام متهم را نفرین میکردند. شهرام، برادر مقتول بیرون دادگاه، حسین را تهدید میکرد که شب به خانهاش میریزد. شاید اگر مادرش نبود، نزاعی مشابه دو سال پیش، اینبار در دادگاه شکل میگرفت...
ارسال نظر