خواستگارنما!
به گزارش پارس به نقل از خراسان وقتي شنيدم خواستگارم در يکي از کشورهاي عربي شرکت بزرگ تجاري دارد آن قدر ذوق زده شده بودم که نمي توانستم خوشحالي ام را پنهان کنم. دوست داشتم هرچه سريع تر مجلس جشن تمام شود تا بتوانم با خواستگارم به صورت تلفني صحبت کنم. ماجراي خواستگاري را از خانواده ام پنهان کردم تا پس از قطعي شدن موضوع، آن ها را در جريان بگذارم، اما همين ارتباط تلفني پنهاني مرا در گرداب مشکلي انداخت که...
دختر ۱۸ ساله که نمي توانست از شدت شرم به چهره پدرش نگاه کند و خجالت زده به کف اتاق رئيس اداره اجتماعي پليس فتا چشم دوخته بود به تشريح ماجرا پرداخت و گفت: در سال آخر دبيرستان تحصيل مي کنم. پدرم از وضعيت مالي خوبي برخوردار است و يک شرکت توليد لوازم چوبي دارد. حدود ۲۰ روز قبل وقتي در يک مجلس جشن و سرور شرکت کرده بودم زني را ديدم که از همسايگان خيلي قديمي ما در منطقه ديگري از مشهد بود. آن زمان من دختر خردسالي بودم و تنها تصويري از آن زن در ذهنم باقي مانده بود ولي پس از آن که وضعيت مالي پدرم بهتر شد و ما در منطقه احمدآباد ساکن شديم ديگر او را نديده بودم. آن روز آن زن از وضعيت زندگي خودش گفت که همسرش به دليل بيماري قلبي فوت کرده و پسرش نيز که الان جواني ۲۶ ساله است شرکت بزرگ تجاري در خارج از کشور دارد. آن زن سپس با تعريف و تمجيد از من، ادعا کرد که از همان دوران کودکي دوست داشته من عروس او باشم بعد از آن هم شماره تلفن پسرش را به من داد و با اين ادعا که او هم اکنون در ايران حضور دارد از من خواست براي آشنايي بيشتر با پسرش تماس بگيرم. با شنيدن اين حرف ها لحظه شماري مي کردم تا هرچه زودتر مراسم جشن پايان يابد. ساعتي بعد وقتي با پژمان تماس گرفتم آن چنان از درآمدهاي چندصد هزار دلاري و روياي زندگي در خارج از کشور سخن گفت که من همه چيز را فراموش کردم و تنها به ازدواج با او مي انديشيدم. آن روز براي آشنايي بيشتر يکي از عکس هايم را از طريق شبکه هاي اجتماعي تلفن همراه براي او فرستادم روز بعد پژمان دوباره با من تماس گرفت و آن قدر از ادب و زيبايي من تعريف کرد که ديگر همه چيز را مطابق ميلم مي ديدم. آن روز به درخواست پژمان حدود ۴۰ عکس بسيار خصوصي از خودم برايش ارسال کردم ولي شادماني هاي من تنها چند روز طول کشيد چرا که پژمان از من خواست مبلغ ۵ ميليون تومان به حسابش واريز کنم وگرنه عکس هاي زننده اي را که برايش فرستادم منتشر مي کند. التماس هايم فايده اي نداشت تا اين که موضوع را با پدرم درميان گذاشتم و شکايت کرديم وقتي پژمان و مادرش دستگير شدند مشخص شد او جواني بيکار است که در مشهد ساکن است و از طريق شبکه هاي اجتماعي با کمک مادرش از دختران جوان اخاذي مي کند.
ماجراي واقعي با همکاري پليس فتاي خراسان رضوي
ارسال نظر