پايگاه خبري تحليلي «پارس»- محمدرضا قشقاوي- «كوري» عنوان اثر جاودان جوزه ساراماگو است. اين رمان حكايت انسان هايي است كه يكي پس از ديگري كور مي شوند؛ كوري سفيد رنگي كه مسري است و به تدريج تمام شهر را درگير مي كند. آشوب و گند و كثافت سرتاسر فضا را فرا مي گيرد و كورها با كنار گذاشتن آداب انساني، با هر وسيله اي بدنبال يافتن راه حلي براي بقا هستند.

كوري از پزشك داستان شروع مي شود و با ادامه يافتن در بيماران پزشك مذكور، به آرامي گسترش مي يابد. در اين ميان يك نفر هست كه كور نشده. او تنها «بينا»ي شهر است. ''همسر دكتر'' به تنهايي شاهد مصيبت و پلشتي و جهنمي است كه شهر كورها را درگير كرده است و تا انتهاي داستان، تنها «بينا»ي ماجراست.

فوتبال ايران درگير يك «كوري» فراگير است. دست اندركاران و اليت هاي اين فوتبال همان شخصيت هاي كوري ساراماگو هستند كه در انباني از كثيفي و پلشتي و بي كفايتي دست و پا مي زنند. آدمهاي اين فوتبال عموما اصول حرفه اي و اخلاقي را كنار گذاشته اند و در اين برهوت تخصص و شرافت، از روي يكديگر رد مي شوند تا خودشان را بالا بكشند. آنها مي دانند كه كور شده اند اما هر كدامشان به اين پلشتي مزمن تن داده اند تا بمانند؛ تا باشند؛ آن هم به هر قيمتي!

در اين ميان يك نفر هست كه شاهد گند و كثافت شهر كورهاست. كسي كه مانند شخصيت «همسر دكتر» در شاهكار نويسنده هموطنش، با همه سختي ها و مشكلات ايستاده و در كنار مستطيل سبز، مثل بچه هاي زمين خاكي نازي آباد، بالا و پايين مي پرد. او با ديدن همه اين ناراستي ها و مشكلات، پاي تعهدش ايستاده و در سخت ترين شرايط، بهترين تيم ممكن را ساخته است.

«همسر دكتر» در كوري ساراماگو آنقدر به شوهر كور خود وفادار است كه براي آنكه دولت او را نيز بهمراه همسرش به آسايشگاه كورها بفرستد، خود را به كوري مي زند. او دولت را فريب مي دهد و با تظاهر به كوري، با دكتر و ساير كورها به آن آسايشگاه نكبت بار قدم مي گذارد و تا روز آخر شاهد زندگي سياه كورهاست.

كيروش كجا و درخشان و قلعه نوعي كجا؟! مردي كه در كارنامه اش يك نفر مثل «كريستيانو رونالدو» را تحويل فوتبال جهان داده حالا بايد با حميد درخشان دهان به دهان جدل كند! خاطرات الكس فرگوسن را بخوانيد تا ببينيد كه اين «كارلوس كيروش» بود كه در منچستر از يك جوان مستعد كم نام و نشان، رونالدوي آماده ي امروز را ساخت. چنين معلمي حالا در فوتبال كورها بايد به فكر پاسخ دادن به لاطائلات امثال حاجي مايلي باشد!

كيروش درگير يك نبرد چند جانبه است. او در آخرين جمله از آخرين پست فيس بوكي اش بعد از شكست درمقابل عراق به زبان پرتغالي يك جمله طلايي گفته: «سخت است مربي تيمي باشي كه در دنيا دشمنان زيادي دارد كه يا شما را دچار مشكل مي كنند يا به رقباي شما كمك مي كنند»!

كيروش درست مي گويد. با اين توضيح كه او علاوه بر دشمني دشمنان خارجي، بايد با دشمنان داخلي هم بجنگد. از وزير و وزارتخانه و فدراسيون گرفته تا برخي از مربيان بي سواد و پرخاشگر داخلي كه بجز جار و جنجال و مصاحبه هنر ديگري ندارند.

او توانسته با تيمي كه حتي يك ديدار تداركاتي نداشته به جنگ تيم هايي برود كه ميليونها دلار هزينه و امكانات و ديدار تداركاتي و چه و چه فراهم كرده اند. فدراسيوني كه عرضه ندارد براي تيم هاي پايه لباس مناسب تهيه كند و يك اردوي مناسب با ديدار تداركاتي نصفه و نيمه درست كند، فدراسيوني كه حتي نتوانسته «فلسطين» را براي ديدار با ايران راضي كند، حالا ۲۴ ساعت با ذهن و دل مردم بازي مي كند تا بازي باخته را با پشتك و وارو و دوپينگ و غيره برگرداند! شوخي نيست؟!

تيم كيروش بدون ترديد بهترين تيم ملي سالهاي اخير، و بهترين تيم ملي ايران بعد از تيم برانكو است. يك تيم منظم، منسجم و متحد كه در دل اين انسجام دروني جواناني مثل پورعلي گنجي و وحيد اميري و وريا غفوري را به رخ كشيده است. اين تيم اگر ده نفره نمي شد هرگز در مقابل عراق تسليم نمي شد. حتي پولادي كه اينهمه حرف و حديث پشت سرش بود، بغير از سهل انگاري در كارتهاي زرد دريافتي از بن ويليامز، انصافا بازي خوبي را به نمايش گذاشته بود. او در سه بازي قبلي «عالي» بود و جناح چپ خط دفاع را مستحكم تر از هر زمان كرده بود.

تيمي كه دوبار در يك بازي با يك يار كمتر عقب افتاده بود مثل شير ايستاد و هر دوبار نتيجه را برگرداند. چه كسي بخاطر دارد كه در سال هاي گذشته تيم ايران اينگونه بازي واگذار كرده را برگردانده باشد؟ تيم افشين قطبي را (كه آنهم تيم نسبتا منسجمي بود) بخاطر بياوريد كه وقتي در وقت اضافه اول از چا-دو-ري كره اي گل خورد تا پايان صد و بيست دقيقه حتي يك حمله زهردار بروي دروازه كره جنوبي تدارك نديد و از همان لحظه خوردن گل بازي را واگذار كرد.

كيروش توانسته بود روحيه جنگجويي و تلاش تا لحظه آخر را در سربازانش ايجاد كند و آنها را به جنگيدن تا لحظه آخر ترغيب كند. آنهم در تيمي كه چندين و چند جوان با بازي ملي تك رقمي داشته و هر لحظه مستعد فروپاشي روحي و شكست رواني بوده است!

***
در انتهاي ''كوري'' جوزه ساراماگو، همسر پزشك كه مردانه پاي همسر خود و ساير كورها ايستاده و آنها را نجات داده از دكتر مي پرسد:

- ما چرا كور شديم؟

دكتر پاسخ مي دهد:

- نمي دانم. اما شايد يك روز بفهميم.

و در پاسخ همسر دكتر مي گويد:

- می‌خواهی نظر مرا بدانی؟ من فکر می‌کنم ما کور نشدیم، ما کور هستیم، کور اما بینا، کورهایی که می‌توانند ببینند، اما نمی‌بینند.

برگرفته از صفحه اجتماعي