به گزارش پارس به نقل از فارس، ابوسلیمان، محمد بن طاهر بن بهرام سجستانی (ابوسلیمان منطقی)، فیلسوف منطقی بزرگ قرن چهارم در عهد خود شهرت فراوانی داشت و مورد توجه امرا وزرای آل بویه نظیر عضدالدوله دیلمی بود.

مرحوم قزوینی تاریخ تولد و وفات او را ۳۰۷-۳۸۰ یا ۳۹۰ هجری و هانری کربن تاریخ وفات او را ۳۷۱ می‌داند. سجستانی با وجود اینکه یک چشم داشت و روی صورتش علامات پیسی وجود داشت و به همین علت خانه‌نشین بود، ‌خانه او میعادگاه حکما، فضلا و دانشوران بود. منزل وی در حقیقت یک انجمن فلسفی بود که در آن مسائل علمی و فلسفی مطرح می‌شد و حکما از یکدیگر استفاده می‌بردند.

به تعبیر ابو حیان، آنها «مقابسه» می‌کردند. ابوحیان، آنها را در صد و شش مجلس جمع کرد و نام آن را مقابسات نامید. با این همه، افراد آن جلسات فیلسوف به معنای اخص، به حساب نمی‌آمدند. ابتدا نزد ابوبشر متی و سپس نزد یحیی بن عدی تلمذ کرد.

تألیفات او عبارت‌اند از: صوان الحکمة، رسالة فی مراتب قوی الانسان، فی اقتصاص طرق الفضائل، کلام فی المنطق، فی‌الکمال الخاص بنوع الانسان، تعالیق حکمیه،‌المحرک الاول، مقالة النفس الناقه،‌ مقالة طبیعة اجرام العلوی.

به تعبیر دبور، مغرب زمین برای خوراک فکری و عقلی، از خاور زمین یاری جست و فلسفه طبیعی اخوان الصفا و منطق بران ابوسیلمان سجستانی وارد اندلس شد.

* افکار سجستانی

او به آمیختن دین و فلسفه معتقد نبود. چون رسائل‌الصفا را بر او عرضه کردند،‌گفت: اینان پنداشته‌اند که می‌توانند فلسفه و دین را به هم ربط دهند لیکن پیش از اینها، افراد قدرتمندتر و با منزلت‌تری بودند که موفق بدین امر نشدند، زیرا شریعت خدای عزوجل به واسطه سفرای الهی، از طریق وحی و ظهور معجزات رسیده است و در آن جای بحث و چون و چرا نیست.

عقل بخششی از خداست و هر کس به اندازه‌ای که ادراک می‌کند، برتری می‌جوید، اما وحی، نور منتشر و بیان متیسر الهی است و اگر بنا بود به عقل اکتفا شود، وحی فایده‌ای نداشت و اگر ما با توسل به عقل از وحی استغنا می جستیم، چه می‌توانستیم بکنیم؟ چرا که عقل به تمامی در یک فرد نیست و متعقل به همه اولاد آدمی است.

شریعت به منزله طب بیماران و فلسفه به مثابه طب تندرستان است. انبیا بیماران را مداوا می‌کنند تا بیماری‌شان فزونی نیابد و به صحت گرایند، اما فلاسفه صحت را حفظ می‌کنند تا از بروز بیماری جلوگیری کنند. با تأمل در سخنان فوق،‌ معلوم می‌شود که سجستانی آمیختن دین و فلسفه را غیر مقدور می‌داند گرچه در مقایسه طب بیماران و طب تندرستان، نتوانسته است فضیلت فلسفه را در تهذیب نفس و برخورداری از حیات دایم انکار کند.