"یک هفته ایی که گذشت..."

←ابتدا که راضی نیست در بیمارستان خصوصی عمل کند،

←صبح زود هم می رود که بیماران دیگر اذیت نشوند،

←عمل که تمام می شود، به دکتر "مرندی" سفارش می کند: زودتر مصاحبه کن و بگو حال من خوب است،

←با تمام سختی که بعد از عمل وجود دارد اما لحظاتی بعد، تقاضای عیادت رئیس جمهور را قبول می کند و خود را در برابر میلیونها چشم منتظر سرحال نشان می دهد،

←در طول مدتی که در بیمارستان است، وقت را تلف نمی کند و برنامه مطالعه دارد،

←سیل عیادت کنندگان جز لبخند دلنشین بر لبانش و روحیه شاد چیزی نمی بینند،

←همه را می شناسد و به اسم صدایشان میزند و گاه با مزاح آنها را می خنداند،

←با عُلما عالمانه سخن می گوید، با وُزرا صادقانه حرف میزند، برای هنرمندان شعر می خواند، بازیگران را خوب می شناسد، ورزشکاران را تجلیل می کند و حتی دستان امیرمحمد و عموپورنگ را می فشارد،

←وقتی می خواهد مرخص شود، همانطور که ساده آمده بود، ساده هم می رود،

←در مقابل دوربین، از شکرانه ها آنقدر ابراز شرم می کند که همه را شرمنده می سازد،

←می گوید: "جسمم سالم است اما روحم شرمنده اینهمه لطف..."

←از پزشکان و پرستاران نه تنها تشکر میکند بلکه به آنها افتخار می نماید،

←با همان حال تمام بافته ها و ساخته های آمریکا و اروپا را با چند جمله کوتاه پنبه می کند،

←باز مردمش را در جریان پشت پرده های داعش و... قرار می دهد، مردم در جریان باشند،

←به سوی پرستاران می رود و میگوید: "شما به هر بیماری خدمت کردید انگار به بنده حقیر خدمت کردید"

←بعد، قبل از آنکه به منزل برود، عیادت مریضان دیگر را انتخاب می کند،

←به سراغ یار دیرین انقلاب، آیت الله مهدوی کنی ، می رود.

این مرد سلاله پاکان است سید_علی_خامنه_ایی رهبر انقلاب اسلامی ایران

جانمان فدای خاک پایش...