پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- مریم قدسیه- شهروند، جاده‌ خاکی که طبیعت سبز و زیبای روستایی از طرفین بر آن پهن شده طی می‌شود. مزارع و باغات می‌گذرند و به کردمحله می‌رسیم. روستایی که با حدود ٢٠هکتار در ٥کیلومتری رشت واقع شده است! ورودی سرسبز روستا چون دیگر نقاط شمالی میهمان‌نوازی را به غایت می‌رساند و جاده آسفالت نشده در این فاصله ناچیز روستا با شهر همچنان زبان‌کجی می‌کند!

 

 

  بازیافت‌ها بازی می‌شوند!
حضور کودکان از همین ابتدای روستا پررنگ است. دوبه‌دو یا چند نفره درحال پرسه‌زدن و پیدا کردن وسیله‌ای برای سرگرمی و بازی‌هستند. جلوتر که می‌رویم به خانه‌هایی با حیاط‌های مشترک می‌رسیم. حیاط‌هایی سرسبز که تلی از بازیافت به آن هجوم آورده و انگار فضاهای خالی بینشان جای بازی بچه‌های روستا شده است. وجود و انبار این ضایعات در جای‌جای روستا برای اهالی اصلا عجیب نیست! کودکان اسباب بازی‌های رویاهایشان را در آن می‌جویند. عروسک‌های نیمه‌جان، دوچرخه‌های شکسته و توپ‌های کم‌باد، روزها سرگرمشان می‌کند. زن‌ها هم به وجودشان عادت کرده‌اند و برای مردها انگار تصویر امیدبخش‌تری دارند...  شغل اصلی بسیاری از مردان کردمحله خرید و فروش بازیافت است. آنها جریان زندگی را از میان همین آهن‌پاره‌ها، پلاستیک‌ها و شیشه شکسته‌ها پیدا می‌کنند.  

  میهمان خانه‌های بی‌در...  
چند زن جوان که هرکدام ٢، ٣ کودک همراه خود دارند به استقبال ما می‌آیند. لبخند بر لب و پذیرنده به خانه‌هایشان برای صرف چای دعوتمان می‌کنند. خانه‌هایی که در برخی‌شان به جای در ورودی پرده یا حصیری پلاستکی نصب شده است.  
لیلا ساکن یکی از این خانه‌هاست,٢٠ ساله است و صاحب ٢ فرزند. او می‌گوید: ٦‌سال پیش، پس از این‌که خانواده شوهرم که در این‌جا ساکن بودند، به خواستگاری‌ام آمدند و ازدواج کردیم از خلخال به این‌جا آمدم و ساکن کردمحله شدم. با وجود تمام این سختی‌ها به نظرم شرایط زندگی در این‌جا از خلخال بهتر است.  او ادامه می‌دهد: من و شوهرم تا کلاس پنجم ابتدایی را در خلخال خواندیم چون برای یادگیری بیش از آن مدرسه‌ای وجود نداشت ولی امیدوارم بچه‌هایم بتوانند بیشتر درس بخوانند...  

  کردمحله را کرمانچ‌ها ساختند...  
ظاهرا ساکنان این روستا به جز ٢، ٣ خانواده همه کرد هستند.  کردهایی که از خلخال به این‌جا مهاجرت کرده‌اند. قومی که سابقه مهاجرت و کوچ و تبعیدش به سال‌ها پیش از خراسان به تالش و خلخال می‌رسد. این کوچ در زمان نادرشاه از قوچان به غرب تالش بسیار پررنگ بود و پس از سقوط حكومت افشارها نیز كردها در اين منطقه باقي ماندند. اما عده‌ای از این کردها کم‌کم به مناطق شمالی ایران کوچ داده شده و برخی مهاجرت کردند. کردمحله یکی از روستاهای گیلان است که سال‌هاست کرمانچ‌ها در آن سکنی گزیده‌اند. روستایی که بخشی از روستای گیله‌کردسر محسوب می‌شود. زبان مردمان آن کرمانچی است و هنوز بسیاری از آداب و رسوم‌شان را حفظ کرده‌اند.  

آقای زهره‌یابی از قدیمی‌ترین اهالی کردمحله است؛ در این‌جا به‌دنیا آمده و امروز که حدودا ٦٦‌سال دارد با بچه‌ها و خانواده‌اش در خانه‌ای بزرگ در آن‌جا زندگی می‌کند. او می‌گوید: پدر و مادر من هم از ٢٠، ٣٠‌سال قبل از تولدم از خلخال به این‌جا که در آن زمان جنگل بود، مهاجرت کردند. خودشان کم‌کم این‌جا را ساختند و آباد کردند. آن موقع به جای خانه این‌جا کومه‌هایی برپا بود که اصلا با عنوان «شیخ علی کومه» این‌جا را معروف کرد. آن زمان این‌جا بیشتر باغات چایی داشت؛ به مرور افراد دیگر به این‌جا اضافه و ماندگار شدند.
 
  گیلک‌ها چه فکر می‌کنند؟!

با وجود این سابقه‌ سکونت، پذیرش کرمانچ‌ها در جمع گیلک‌ها هنوز چندان اتفاق نیفتاده است! بسیاری از گیلک‌ها اصلا نمی‌دانند چنین محلی وجود دارد و آنها که می‌دانند کمتر پا به کردمحله گذاشته‌اند. ترس و نگرانی از حضور در جمع کردها در این سال‌ها اجازه نداده کسی آرامش و میهمان‌نوازی کرمانچ‌های کردمحله را تجربه کند.  

یکی از زنان روستا می‌گوید: خیلی‌ها فکر می‌کنند ما غریبه‌ها را در روستا نمی‌پذیریم ولی کرمانچ‌ها خیلی بی‌آزار و میهمان‌نواز هستند. اگر کسی به این‌جا بیاید روی چشم ما جا دارد. تا همین چند‌سال پیش ازدواج کرمانچ‌ها و گیلک‌ها ممکن نبود؛ تازه چند سالی است که چنین چیزی باب شده است. البته بیشتر دختران ما هستند که عروس خانواده‌های گیلک می‌شوند زیرا دختران گیلک کمتر حاضر به ازدواج و رفت و آمد با خانواده‌های کرمانچ هستند.  

 آغشته با بوی سوختن زباله‌ها...  
به جز ٣ سوپری، مغازه‌ای در سطح روستا دیده نمی‌شود. از نانوایی، میوه فروشی و مشاغل دیگر هم خبری نیست. نبود اداره بهداشت، مدرسه و خیلی امکانات دیگر در کردمحله عادی است.  بسیاری از بچه‌ها راه خانه تا مدرسه را پیاده طی می‌کنند و همین چند نفری که در روستا خودرو دارند در مواقع ضروری به بقیه کمک می‌کنند. هرازگاهی بوی سوزاندن زباله از خانه‌ای بلند می‌شود. خودرو جمع‌آوری زباله هفته‌ای یکبار هم به کردمحله نمی‌آید!

  امسال رأی آوردیم!
امسال برای اولین‌بار یک نفر از کرمانچ‌ها به شورای روستا که ١٤‌سال از تشکیل آن می‌گذرد، راه یافته است. عزیزی، دیپلم دارد و شغلش کشاورزی است و گاهی در آژانس کار می‌کند. او می‌گوید: تعداد گیلک‌ها در گیله کردسر بیشتر است و طبیعتا رأی در شورا همیشه برای آنها مهم بوده است اما امسال بالاخره ما هم که ٥٠٥ نفر در ١٣٩ خانوار هستیم رأی آوردیم!

با عضویت در شورای این‌جا برای کارها بودجه هم گرفتیم ولی چون بودجه برای این کار محدود بود، جای دیگر صرف شد.  ریاست شورا هم باز به دست گیلک‌ها افتاد چون تعداد ما کمتر بود. نکته عجیب این است؛ با وجود این‌که ما ٩‌سال است که پلاک و کدپستی شهر رشت را داریم اما خدمات‌رسانی مثل قبل که جزو سنگر محسوب می‌شد، از طریق سنگر انجام می‌شود.  البته این فقط مشکل ما نیست و خیلی از روستاهای دیگر هم هستند که نصفه‌شان جزو سنگر محسوب می‌شود؛ ولی به‌طورکلی قسمت‌های دیگر گیله کردسر اوضاع بهتری دارند. امور ما در این سال‌ها گاهی به قلعه‌سرا، گاهی به سنگر و بعضی اوقات به رشت مربوط می‌شده است. معمولا برای انجام کار اداری و رجوع به پرونده‌ها سرگردانیم. تلفن، برق، گاز و... ما از سنگر است اما پلاک‌مان را جزو رشت زده‌اند.

در این چند‌سال به این قسمت روستا چیزی اضافه نشده درحالی‌که مثلا در یکی از قسمت‌های گیله کردسر ورزشگاهی درحال احداث است؛ گذشته از این‌که بخشدار می‌گوید در ‌سال ٩٢ هم نمی‌توانیم بودجه‌ای برای این‌جا در نظر بگیریم!

   خسته از انبوه وعده‌های محقق نشده...
طبق گفته کردمحله‌ای‌ها، مسئولین زیادی در این سال‌ها از کردمحله دیدن کرده‌اند. از مسئولین استانی گرفته تا کشوری‌ها همه تنها قول و امیدهایی به مردم روستا داده‌اند که هیچ‌گاه رنگ عمل به خود نگرفته است. به گفته خودشان پیگیری هم برایشان چندان ممکن نیست زیرا اگر امروز کارشان را تعطیل کنند، فردا لنگ نان شبشان می‌شوند. آقای زهره‌یابی در این‌باره می‌گوید:  برای تأسیس اداره بهداشت و... نامه‌نگاری‌های زیادی کردیم.  شهردار، بخشدار و... را به این‌جا آوردیم که قول‌هایی به ما دادند ولی باز هم روال تغییر نکرد و کسی برای ما کاری انجام نداد.  مدتی حتی روی نقشه هم چنین جایی مشخص نشده بود و نه جزو رشت محسوب می‌شد نه سنگر.

  جوان‌ترها هم مانده‌اند!
با وجود تمام مشکلات جوان‌ترها کمتر از روستا خارج شده‌اند و بیشترشان بعد از ازدواج در کردمحله مانده‌اند. یکی از این جوان‌ها که چندان نسبت به پیگیری برای تغییر اوضاع خوش‌بین نیست معتقد است؛ این اقدامات شاید برای نسل بعد نتیجه دهد اما نسل فعلی بهره‌ای از آن نخواهد گرفت. به نظر او اهالی فعلی روستا خیلی سواد و اطلاعات ندارند و نتوانستند مطالبتشان را جدی درخواست کنند. او می‌گوید: طرزفکرها باید اصلاح شود. کردهای این‌جا زیاد با مردم رفت و آمد نمی‌کنند. تازه الان ١٢-١٠‌سال است که برخی‌هایشان دخترانشان را به گیلک‌ها می‌دهند ولی چند جوان دیگر که با او مخالفند، به خواستن و رسیدن معتقدند. آنها از امید حرف می‌زنند.