در بعضي گردان‌ها اگر كسي *غذا* اضافه بر تعداد خود مي‌گرفت و در نتيجه مختصري زياد مي‌آمد، همه دست به يكي مي‌كردند كه: «الا و بالله بايد غذاي باقي‌مانده را بخوري» از همين رو به ندرت كسي حاضر مي‌شد مقسم غذا بشود.

همين‌طور راجع‌ به چای*، اگر برادري اضافه آن را دم مي‌كرد، چند نفري او را مي‌گرفتند و قيف بزرگي را كه معمولاً براي نفت استفاده مي‌كردند در دهانش مي‌گذاشتند و چايي زياد آمده را به حلقش مي‌ريختند. به همين سبب جايي كه اين وضع حاكم بود بيچاره شهردار مجبور مي‌شد *آب را براي جوشاندن چايي پيمانه كند

تنبيه دیگری بود كه بعضي براي ريختن غذا در سفره و روی زمين در نظر گرفته بودند. به اين ترتيب كه به ازای هر بار كه غذايي از قاشق يا ظرف كسي جلويش مي‌ريخت، بايد يك وجب از سفره فاصله مي‌گرفت و اين غذا خوردن را برايش مشكل مي‌كرد. بچه‌ها سعي مي‌كردند حتي‌المقدور چنين اتفاقي نيافتد...