درسی از ملحد
به گزارش پايگاه خبري تحليلي «پارس»، يك كاربر شبكه هاي اجتماعي نوشت:
خاطره اول: سال 2011 تورنتو
بعضی وقت ها یک مطلب شاید خیلی عادی باشد ولی شنیدن آن از فردی تاثیرگذار است. سال 2011 بود که در گردهمایی مسلمانان کانادایی شرکت داشتم. یکی از سخنران ها نامش حمزه یوسف بود که خودش مسیحی زاده بود و بعد مسلمان شده بود. یک سخنرانی داشت که در آن به موضوع عدالت پرداخته شد. خیلی با احساس و هیجان صحبت می کرد و کلا هم سخنران قهاری است. توضیح می داد که دنیای امروز، پر از بی عدالتی است و بخش کوچکی از انسان ها بواسطه دسترنج گروه بزرگی از انسان ها زندگی راحتی دارند. چون بسیاری از کالاهای تولید شده در غرب بواسطه نیروی کار ارزان در کشورهای دیگر تولید می شود. شرکت های بزرگ در کشورهای دیگر که قانون کار درست ندارند، با بیگاری از مردم آن کشور، کالاها را ارزان تهیه می کنند. پس به افرادی که در کشور مرفه زندگی می کنند، اجناس ارزان و در نتیجه زندگی راحت ترشان به قیمت بیگاری و ارزان خریده شدن نیروی کار کشورهای فقیر است. وسط یک مثال زد:
در دنیای امروز 70% کاکائوی دنیا در اثر کار کودکان (child labor) به عمل می آید. یعنی کودکانی که 5-15 سال سن دارند، به جای مدرسه رفتن هر روز 10 ساعت در مزارع کشت کاکائو کار می کنند و در قبالش مزدی که می گیرند فقط در حدی است که تغذیه ای داشته باشند. آن هم نه تغذیه کافی. اغلب دچار سو تغذیه هم هستند. پس هر وقت که یک تکه شکلات می خورید و از آب شدن شکلات در دهانتان لذت می برید، حواستان باشد که شیرینی کامتان حاصل رنج کشیدن یک کودک است.
نمی دانم چرا با این که از این حرف ها زیاد گفته می شود و واقعیت های دیگر مشابه با آن را می دانم، ولی این سخن خیلی برایم اثرگذار بود. از آن روز به بعد تا جایی که یادم هست دیگر شکلات نخریدم یا اگر خریده باشم خیلی محدود بوده است و حواسم نبوده است. مصرف شکلات هم محدود بود به میهمانی هایی که دیگران خریده باشند یا تعارف کنند. دست خودم نیست، خیلی وقت ها که شکلات می بینم یا اکثر وقت هایی که شکلات می خورم بغضم می گیرد و تصاویر کودکان آفریقایی جلو چشمم می آید:
در ذهنم آنها را با برادر کوچکم مقایسه می کنم. کودکی که هر روز که از خواب بیدار می شود، چند انتخاب برای صبحانه دارد و بعد هم به مدرسه رسانده می شود و در مدرسه تغذیه دارند. در مقابل اینها کودکانی هستند که از زندگی سهمشان بیش از بردگی نیست. صبح که از خواب بیدار می شوند بدون صبحانه کافی راهی بیگاری می شوند و اگر خوب کار نکنند، تو سری می خورند. به احتمال زیاد هم شانسی برای زندگی بهتر نخواهند داشت. احتمال بالا بینشان کودکان مسلمان هم وجود دارد چون بیشتر شکلات دنیا در کشورهای مرکز آفریقا عمل می آید که 30-40% افراد مسلمان هستند. اگر امکان تحصیل از انسان ها گرفته شود، شکستن زنجیر فقر در نسل ها خیلی سخت است. در عین حال دسترنج آنها باعث احساس لذت دیگران از خوردن شکلات می شود.
خاطره دوم: سال 2014، آمریکا
در حال گفتگو با ماریا هستم.
ماریا اهل فنلاند است و اکنون پست داک است. یک بار بهم گفت که ملحد و خداناباور Atheist است. از نکات جالب این است که هشت سال است با همسرش که او هم پست داک است، ازدواج کرده است ولی در این هشت سال فقط 2-3 سال کنار هم بوده اند و بقیه مدت محل کار و تحصیل شان جدا بوده است. البته ظاهرا بین غربی ها این موضوع خیلی هم نادر نیست و زن و شوهرهای زیادی هستند که محل کارشان از هم دور است.
یکی از نکات جالبی که در گفتگو با افراد اهل اسکاندیناوی دیده ام، این است که گرایشات سوسیالیتی دارند. این که می بینیم در کشورهایی مثل سوئد، تفاوت اداره جامعه با آمریکا وجود دارد، بخش بزرگی به خاطر دید جامعه نیز است. در کشورهای سوسیالیستی اسکاندیناوی نرخ مالیات خیلی بالا است و در عوض دولت با زیاد گرفتن مالیات از ثروتمندان، سعی در بازپخش ثروت در جامعه دارد. بر خلاف اکثر کشورهای غربی، دانشگاه ها بدون شهریه، بیمه درمانی رایگان و بیمه بیکاری در کشورهای اسکاندیناوی وجود دارد. ضریب جینی هم خیلی پایین است و افراد میلیاردر مثل آمریکا در این کشورها وجود ندارد. در کنارش آدم های خیلی فقیر هم وجود دارد. این را گفتم که بدانیم فقط یک روش برای اداره جامعه وجود ندارد. به خصوص با توجه به برخی افراد در تیم اقتصادی دولت فعلی که در راست گرا بودن، دست میلتون فریدمن را از پشت بسته اند! اما گفتگو با ماریا در مورد عدالت اقتصادی بود:
مرد یخی: از یک چیز آمریکا اصلا خوشم نمی آید. مردم رقت انگیز به خصوص در میان سیاه پوستان زیاد وجود دارد. برایم عجیب است کشوری که این قدر ثروت در آن تولید می شود، چرا این قدر آدم فقیر زیاد دارد.
ماریا: من هم از این موضوع راضی نیستم. برای همین هم نمی خواهم بچه دار شدیم، بچه مان اینجا بزرگ شود. کیفیت مدارس خیلی با هم فرق دارد و اکثر مدارس خوب باید پولدار باشی. در مدارس دیگر هم امکان انحراف زیاد است.
مرد یخی: خیلی جالب است که این نابرابری در آمریکا در حال زیاد شدن است. مثلا 1 درصد ثروتمند بالای جامعه آمریکا 40% ثروت جامعه را در دست دارند. 15% درصد بالای جامعه 90% (یعنی 1% بالا به علاوه 14% بعدی بالا) ثروت جامعه را در دست دارند. و 85% ما بقی فقط 10% ثروت را در دست دارند. خیلی نابرابری عظیمی است.
ماریا: متاسفانه به خاطر سیاست مالیاتی آمریکا است. تنها راه مبارزه با این کار مالیات پشرونده است. یعنی باید با افزایش درآمد مالیات را به نسبت زیاد کنند تا با کمک آن بتوان قشر پایین را بالا کشید. در فنلاند همین طور است. نتیجه اش این است که توزیع ثروت خیلی متعادل است. ما آدم های ثروتمند در حد ملیونر داریم ولی خیلی ثروتمند نداریم. از سویی فقیر مانند آمریکا هم نداریم.
مرد یخی: این حتی برای جامعه هم بهتر است. چون نگاه کنی، در بین سیاه پوست های آمریکایی هنوز بعد از 160-170 سال الغا برده داری یک شکاف ثروت نژاد وجود دارد. دلیلش این است که قشر فقیر خودش نمی تواند زنجیره فقر را بشکند و باید به آنها کمک کرد. مشکل بزرگ در فقر بیش از فقر اقتصادی، فقر فرهنگی است. یعنی فرد نمی داند چه کار کند که حدالقل نسل بعدی رشد کند. اگر دولت کمک نکند، این قشر پیشرفت نمی کند. و عملا هم در آمریکا به نسبت جمعیت آمار خلاف کاری بین سیاه پوستان بالاتر است. مسلما این مربوط به نژاد آنها نیست. بلکه فقر فرهنگی است که در اثر برده داری به آنها ارث رسیده است. اما خلاف کاری آنها دودش به چشم جامعه هم می رود. یعنی به نفع جامعه است که قشر فقیر رشد کند.
ماریا: مشکل اینجاست که در آمریکا سیاستمداران اکثرا دید سوسیالیستی ندارند. به شدت جامعه دید کاپیتالیستی دارد و اراده ای در تغییر موضوع نیست. در سی سال گذشته وضع 1% ثروتمند بهتر شده است و ثروت آنها 400 برابر شده است اما مردم عادی فقط 15 برابر!
مرد یخی: حالا نکته جالب اینجاست این وضع جامعه آمریکا، قابل تعمیم به جهان است. یعنی در مقیاس جهانی وضع چند کشور خاص در طول زمان خیلی خوب شده است ولی هم زمان تعداد زیادی کشور فقیر با فاصله زیاد داریم. نظام اداره جهان، به صورت برنامه ریزی شده ثروت های دنیا را در نقاط خاصی جمع می کند. می دانستی که 70% کاکائوی دنیا توسط کار کودکان تهیه می شود؟ یعنی هر وقت ما شکلات می خوریم به قیمت دسترنج آنهاست.
ماریا: بله می دانم. اما می توان با این وضعیت مبارزه کرد. مثلا من خودم همیشه شکلات تولید شرکت های را می خرم که از کار کودکان استفاده نمی کنند. کمی گران تر است ولی تا ما مصرف کننده ها خودمان را تغییر ندهیم کمپانی ها خودشان را عوض نمی کنند. آنها فقط به فکر پول و سود بیشتر هستند. فقط اگر ببینند منافعشان در خطر است رفتار خود را تغییر می دهند. ما مصرف کننده ها باید موقع مصرف با در نظر گرفتن اخلاق مصرف کنیم.
مرد یخی: چه فکر جالبی. اصلا به ذهنم نرسیده بود که چنین کاری هم می شود کرد.
با ماریا صحبت های دیگری هم کرده ایم که شاید در موردش بعدا بنویسم. اما آن روز از ماریا درس گرفتم. بغض کردن یا شکلات نخوردن، برای آن کودکان آفریقایی چیزی را تغییر نمی دهد. در همین حد است که انسان مسئولیت را از خودش رفع کند. مبارزه عملی همین است که منافع این گونه شرکت ها به خطر بیفتد. هویت آنها معلوم شود و بی آبرویشان کرد. مصرف کنندها را آگاه کرد تا با توجه به اخلاق خرید کنند. اگر روزی این کار همه گیر شود، خیلی چیزها در دنیا عوض می شود. آن روز است که اسرائیل به این راحتی هر کاری نخواهد کرد. البته کار آسانی نیست اما از خمودگی خیلی بهتر است. از سوی دیگر می شود دید که انسان ممکن است ملحد باشد ولی در یک موضوع خاص از خیلی متدین ها اخلاقی تر رفتار کند. این که وضعیت نهایی این فرد چیست، قضاوتش با خداوند و لازم نیست ما خود را قاضی کنیم و برای تقسیم انسان ها به جهنمی و بهشتی برای خودمان حقی قائل باشیم، مهم این است که مفهوم عدالت یک مفهموم فرامرزی و فرادینی (به معنی دین مصداقی مثل اسلام یا مسیحیت) است و می شود حول آن حتی با ملحدها هم متحد شد. به امید روزی که عدالت خواهان با هم متحد شوند و حنجره سرمایه دارهای خونخوار که در راسشان شرکت های چند ملیتی است را طوری بفشارند که حق محرومین ضایع نشود.
پ.ن.1: آقای روحانی از هنگام آغاز کار، ادبیاتی به کار گرفته است که نتیجه مقاومت در برابر تحریم را ایجاد فساد القا می کند. قبلا در بحبوحه دستگیری زنجانی گفته بود عده ای بیت المال را دزدیده اند و اخیرا هم گفته عده ای به اسم دور زدن تحریم، منافع مردم را دور زدند. واضح است که تحریم کشور را ناچار به پنهان کاری و غیر شفاف کردن اقتصاد می کند و این وسط هم همواره عده ای دلال و سو استفاده کننده پیدا می شود. این کشف جدیدی نیست که آقای روحانی انجام داده باشد. مگر در دوره جنگ تحمیلی کم از این فسادها رخ داده است؟ مگر در خود غرب تحریم موجب فساد نشده است (بانک اچ اس بی سی و مشابه آن)؟ اما مهم این است که وقتی این طور می گوید، یعنی راهکار را برداشتن تحریم می داند و مقاومت را موجب فساد و طبق آن برنامه می ریزد. اما روزی که با آمریکا نتوانند به توافق برسند، چه راه حلی خواهند داشت؟ خودشان خوب می دانند که رهبری هر توافقی را قبول نخواهد کرد و اختیاراتشان محدود است. اگر آمریکا به خطوط قرمز رهبری گردن ننهد، دولت چه کار خواهد کرد؟ حالا این را بگذارید کنار این که اخیرا در اخبار منتشر شد و نماینده روسیه در مذاکرات هسته ای هم تایید کرد، که روسیه از تجربه های ایران برای دور زدن تحریم کمک خواهد گرفت. اما این آقا به جای این که برود دور زدن تحریم ها را بهینه کند، آمده و آن را مساوی دزدی و فساد القا می کند.
پ.ن.2: برایم عجیب است که افرادی بدون مطالعه و اطلاعات کافی وکیل مدافع غرب هستند. مثلا می گویی در غرب 50% کودکان حاصل ازدواج نامشروعند. می گویند فرزند خارج ازدواج که معلوم نیست مال ازدواج نامشروع باشد. شاید کودک طلاق باشد یا پدر کودک مرده باشد. می گویند این که شاید ازدواجشان را ثبت نکرده باشند، و خارج از قانون مثلا به صورت دینی ازدواج کرده باشند. برایم عجیب است که اولا شما که در غرب نبوده اید و مطالعه هم ندارید، روی چه حسابی از آنها دفاع می کنید؟ در ثانی اصلا فرض کنیم حق با شماست، به شما چه می رسد که از غرب دفاع می کنید؟ مگر منافع شما از غرب تامین می شود؟ خوش به حال غربی ها که چنین انسان هایی هستند که بدون چشم داشت و دریافت هزینه از آنها دفاع می کنند!
ارسال نظر