ماجرای اسلام آوردن ناپلئون بناپارت
در آن وقت بیشتر مردم مصر معتقد بودند که ناپلئون مسلمان شده است؛ او هم از این شایعه بدش نمیآمد و آن را تکذیب نمینمود زیرا از آن اغراض سیاسی خود را تامین مینمود.
به گزارش پارس، متن زیر مقاله ای است تحت عنوان « عقیده ناپلئون درباره اسلام» که درباره نگاه ناپلئون بناپارت، پادشاه فرانسه نسبت به آیین های آسمانی و بالاخص دین اسلام، در یکم آذر ۱۳۲۷ در شماره ۲۱۹ مجله آیین اسلام به چاپ رسیده است. متن زیر افزون بر اطلاعات تاریخی چند نکته مهم را دربر دارد که می تواند وضعیت سال های دهه ۲۰ ایران را نشان دهد.
در این مقاله، نویسنده تلاش دارد که کارآمدی و مقبولیت اسلام را در پرتو تایید یکی از شخصیت های مطرح تاریخی اثبات کند که در آن روزگار، امر رایجی بود. در رقابت با اندیشه ها و نظرات ضددینی جریان روشنفکری که می کوشید با علم کردن دانشمندان و مشاهیر غربی به تخطئه اسلام بپردازند، طرفداران مذهب هم از همین طریق به مقابله می پرداختند و با ذکر مزایای اسلام در زبان مشاهیر دیگر ممالک از اهمیت و فواید آیین خود می نوشتند. نکته قابل ذکر دیگر، صراحت نویسنده در رد سکولاریسم و تاکید بر مزایای « حکومت اسلامی» است که نشان می دهد روحیه بازگشت به خویشتن، حتی در ابعاد سیاسی و اجتماعی آن از همان اوان دهه ۲۰ و شاید قبل تر توجه اندیشمندان و مصلحان جامعه را به خود جلب کرده بود. متن مقاله را به نقل از هفته نامه آیین اسلام می خوانید:
« ناپلئون بناپارت راجع به ادیان آسمانی می گوید: « تمام ادیان خوب است ولی دین اسلام به عقل و مذاق بشر از همه نزدیک تر و قابل قبول تر است. » این شخص که یکی از رجال تاریخی عالم است تا وقتی به امپراتوری نرسیده بود نسبت به اسلام تمایل زیادی اظهار می داشت. ناپلئون یکی از فاتحین مصر است و پس از آنکه آن کشور را از امراء « ممالیک» گرفت، در حدود سه سال در آنجا بود و اساس بیداری مصر از او است. ناپلئون می خواست امپراتوری عظیم اسلامی را زنده کند و دوباره مسلمین را زیر پرچم واحدی درآورد. تاریخ گذشته و عظمت اسلام او را خیره کرده بود و به قراری که تواریخ نقل می کنند، قبل از آنکه حمله خود را به مصر شروع کند راجع به اسلام مطالعات و تحقیقاتی کرده و به قوانین آن آشنا شده و فریفته آن احکام گردیده و اثر این علاقه در موقع قانون گذاری او ظاهر شده است؛ زیرا در آن قوانین از احکام شریعت اسلام زیاد استفاده کرده است.
در مصر با علماء مسلمین فوق العاده خوش رفتاری می کرد و مخصوصا با رئیس جامع ازهر مراوده داشت. در خطاب های خود همیشه می گفت: « ما مسلمان ها» [یعنی خودش را با مسلمان ها به شمار می آورد و] در مراسلات و احکامی که صادر می کرد اغلب شهادتین را در صدر آن ها قرار می داد. در مجالس در هنگام مباحثه و گفتگو گاهی می گفت: « به پیغمبر صلوات بفرستید. » با روحانیون راجع به دین اسلام صحبت می کرد و خود را طرفدار آن قرار می داد تا جایی که این رفتارها موجب شد که شایعه اسلام آوردن این فرمانده در میان مصریان رواج یابد. آری در آن وقت بیشتر مردم مصر معتقد بودند که ناپلئون مسلمان شده است؛ او هم از این شایعه بدش نمی آمد و آن را تکذیب نمی نمود زیرا از آن اغراض سیاسی خود را تامین می نمود.
مورخین آن عصر و عصور تالیه نیز تا حدی به این شایعات متاثر شده اند و از اقوال و شواهد زیادی ذکر کرده اند که دلالت بر اسلام آوردن ناپلئون بوده است اما حقیقت این است که ناپلئون هیچ گاه مسلمان نشده و در آن وقت که در مصر بود و هنوز خواب های شیرین امپراتوری فرانسه و تسلط بر اروپا را ندیده و آن خیالات در مغزش رخنه نکرده بود جنبه جاه طلبی او این خیال را برایش ایجاد کرد که شرق بی صاحب را تصاحب کند و امپراتوری پیر و فرتوت عثمانی را منقرض نماید و به جای آن یک امپراتوری عظیمی که تا سواحل خلیج فارس امتداد داشته باشد به وجود آورد و پایتخت آن را در قاهره قرار دهد و خودش به نام امپراتوری اسلام بر اریکه حکم تکیه زند و به فتوحات خود امتداد دهد و هندوستان را از انگلیسی ها انتزاع نماید.
این افکار را بارها با علماء مصر در میان نهاده بود و از آن ها خواسته بود که به مسلمین امر کنند با او در این اقدام همراهی نمایند ولی روحانیون مصر این امر را به شرط اسلام آوردن ناپلئون و سربازان فرانسه قبول کردند و او نیز برای قبول این پیشنهاد یک سال مهلت خواست اما در این مدت اوضاع تغییر کرد و ناپلئون مجبور به مراجعت به فرانسه گردید و در آنجا بخت با او یاری کرد و تاج و تخت فرانسه را به دست آورد و افکارش تغییر نمود و در عوض تشکیل امپراتوری اسلام نقشه تشکیل امپراتوری اروپا از دماغش سر زد و از آن وقت به بعد حتی در دوره ای که در تبعید به سر برده دیگر کسی افکاری شبیه افکاری که در مصر داشت از او ندیده است و با وجود این نمی شود انکار نمود که این فاتح عظیم توجه خاصی به اسلام داشته و به این دین احترام می گذارده و احکامش را برای بشر مفید می دانسته است.
توجه بزرگان عالم به این دین مقدس علی الخصوص توجه شخصی مانند ناپلئون که همه جهانیان حتی دشمنانش به نبوغش اعتراف دارند، بزرگترین دلیل عظمت این دین است. همه این ها اسلام را دینی دانسته اند که با عقل بشری سازگار است و دین و دنیا را تامین می کند و برای هدایت بشر و برقراری نظم و آرامش بهترین قوانینی را حاوی است. دینی است که مایه عمران و آبادی و سیاست عالم است و همان قدر که ناظر به امور معنوی و اخروی است از امور دنیوی بهره و نصیب دارد. حکومت اسلامی بهترین حکومات و تمدن آن عالی ترین و مقدس ترین تمدن ها است. علوم اسلامی برای پرورش روح و تهذیب اخلاق مفیدترین علوم است و تمام این مزایا در دوران حکومت اسلامی ثابت شده است. تخلق به اخلاق اسلام سرچشمه سعادت و کامیابی است ولی مایه بسی تاسف است که امروز از تمام این مزایا خود را محروم کرده اند و در دره هولناکی از فساد و انحطاط افتاده اند. »
ارسال نظر