به گزارش پارس به نقل ازمشرق، خنده و گریه توامان بعد از هر شلیک، صدای پراعتراض و نگاه عصیان گر در هر فریاد، شیطنت و تظاهر در هر گفت و گو و حرکت، استیصال و خواهش در رفت و آمد و نشست و برخاست، همه لحظاتی از تک عکس های حک شده از بازی پرویز پرستویی در فیلم هایی است که جانی به سینمای ایران بخشیده است.
 
پرستویی، یکی از معدود شخصیت هایی است که در چند سال اخیر نارضایتی خود را نسبت به وضعیت ایجاد شده با زبان و بیان خود به نوعی اعلام کرد. او گوشه ای نشست تا نه انفعال داشته باشد نه انعطاف، بلکه با زبان بی زبانی بگوید با آنچه جاری ست همراه نخواهد شد.
 
سکوت او زمانی شکست که پرونده ساخت فیلم های تازه رضا میرکریمی و محمدمهدی عسگرپور باز شد؛ پرستویی از گوشه به میان صحنه آمد و در این دو فیلم مقابل دوربین رفت و بعد از آن پس از ۴۴ سال بازیگری، مقابل دوربین مسعود امینی که فیلم نخست خود را می ساخت، ۷۲ ساعت بیدار ماند تا تجربه ای نو به کارنامه اش بیافزاید.
 
صحبت با پرستویی بدون اشاره به اعتقادات و سبک و سیاق او در زندگی و سینما کامل نخواهد بود، از این رو وقتی با بازیگر فیلم های « مهمان داریم» عسگرپور در مورد حاج ابراهیم، « امروز» میرکریمی در مورد یونس و « سه روز بیداری» مسعود امینی درباره خود پرستویی گفت و گویی صورت گرفت، او از خودش گفت، از دنیایش در این سال ها و حالا بازگشتش به سینما پرکار و پر حس و حال.
 
نکته ای که در کارهای شما جلب توجه می کند نزدیک شدن و انس گرفتن شما با بعضی نقش های خاص است. من تصور می کنم شما با این نقش و نقشی که در فیلم « مهمان داریم» بازی کرده اید، انس گرفته اید. این ذهنیت من درست است؟
 
بله، کاملا.
 
چه عاملی در این دو نقش این انس و همراهی را به وجود آورده است؟
 
ذات هنر از واقعیت های جاری زندگی نشات می گیرد و متاثر از آن هاست. من بعد از یکسال و نیم سکوت و کار نکردن سراغ بازی در این فیلم ها رفتم. البته ممکن است برخی تصور کنند پرستویی با سینما قهر کرده بود، اما حقیقت چیز دیگری ست. من در چهار سال و نیم گذشته سه تجربه داشتم که تجربیات بسیار سختی بودند؛ نه اینکه خود تجربه سخت بود، بلکه به من سخت گذشت. بهتر است این طور توضیح دهم که من تعهدی در درون خودم احساس می کنم و معتقدم بازیگر نشدم تا فقط نقش های مختلف را بازی کنم، هدف از بازی در نقش متفاوت بیان حرف های مختلف است. من خودم را در کارهایی که انجام داده ام شریک جرم می دانم، هیچ گاه این طور نمی گویم که کار من خوب بود و فقط فیلم مشکل داشت و هم اکنون صحبتی که در سه تجربه ام در این سال ها مطرح می کنم به معنی نفی کردن و رد آن کارها نیست. بعد از بازی در این سه فیلم، این دیالوگ درونی را با خودم داشتم که تکلیف من با خودم روشن است، می دانستم و می دانم که کاسب کار و سری دوز نیستم و به همین دلیل الزامی برای اینکه حتما باید کار کنم احساس نمی کردم. در عین حال موضوعی دیگر همواره برای من از اهمیتی خاص برخوردار بوده و آن اینکه، حق ندارم کار نکنم و وظیفه دارم بازی کنم. تمامی این پیش فرض ها را در کنارمجموع شرایط سینما، شرایط اجتماع و وضعیت خودم، قرار دادم و احساس کردم بهتر است سکوت کنم، کمی با خودم خلوت کنم و به خودم بپردازم.
 
می خواستید خستگی در کنید؟
 
نه اصلا. وضعیت به گونه ای بود که باید سکوت می کردم. در طول سال پیشنهادهای کمی به من نمی شود، این را به معنای خودستایی نمی گویم، همه کسانی که به من پیشنهاد کرده اند می توانند به این گفته صحه بگذارند، اما فشارهایی که با آن ها مواجه شدم در کنار شرایطی که وجود داشت موجب شد تصمیم به خودسازی بگیرم؛ چیزی که از تربیت تئاتری ما برمی آید. من نیاز داشتم با خودم خلوت کنم و زمانم بیشتر به فکر کردن اختصص پیدا کند تا کار کردن.
 
و این سکوت و خلوت گزینی با « مهمان داریم» به پایان می رسد.
 
زمانی که پیشنهاد کار آقای عسگرپور مطرح شد، احساس کردم این کار حس و حال خوبی دارد و اصلا حال من را هم خوب می کند. معتقد بودم حرف آن فیلم باید گفته شود و چه خوب است که من هم در گفتن این حرف نقشی داشته باشم.

به همین دلیل وقتی آقای منوچهر محمدی عزیز که چند تجربه هم با هم داشتیم پیشنهاد بازی در این فیلم را مطرح کردند، احساس کردم مناسب است از آن سکوت فاصله بگیریم و برای گفتن حرف این فیلم همراه شوم. برای خود من روشن است که قصد ندارم، رزومه تکمیل کنم و صرفا بدون درک حرف فیلم در کاری حاضر باشم. من برای اینکه حرفی مطرح شود در فیلمی بازی می کنم و این را در کنار اعتقادم به احترام نسبت به مخاطب می گذارم. به نظرم قطعا باید به مخاطبی که هزینه می کند و به سالن سینما می آید احترام گذاشت. بر همین اساس است که تصور می کنم سینمای ما در این سال ها به بیراهه رفته بود و انرژی بی خودی در آن صرف می شد که من علاقه نداشتم در آن راه انرژی بگذارم. باید آن انرژی را نگه می داشتم و زمانی به کار می گرفتم که قرار بود حرفی درست مطرح شود. فیلم عسگرپور با توصیه آقای محمدی که از تهیه کنندگان فرهیخته و شایسته است و با دانش خود جلو می آید به جای آنکه سرمایه خود را به رخ بکشد کاری بود که من را از آن سکوت دور کرد. بلافاصله بعد از آن کار حضور در فیلم « امروز» رضا میرکریمی اتفاق افتاد؛ فیلمی که حرف امروز و یونس ها و صدیقه هاست. این فیلم تجربه و شکل جدیدی از بازیگری برای من بود.
 
آنچه که موجب آزار شده بود وضعیت سینما بود یا وضعیت حاکم در جامعه؟ و یا این دو را متاثر از هم می دانید؟

 
من در این هشت سال، به دلیل شرایط حاکم بر جامعه و حاکم بر سینما با مشکلاتی مسائلی مواجه شدم که آزار دهنده بود. من مال این مملکت و آب و خاک هستم و نمی خواهم با دور شدنم از بازیگری و خودداری از حضور در سینما دشمن شاد کن باشم. وظیفه خودم می دانم که در سینما کار کنم، اما حدود ۱۰ سال قبل « صد سال به این سال ها» را بازی کردم که بی خود و بی جهت توقیف شد. چرا باید این اتفاق برای آن فیلم می افتاد؟ وقتی کسی می خواهد ملکی بسازد، ابتدا از شهرداری مجوز ساخت می گیرد و بعد مجوز پایان کار. حالا در مرحله گرفتن پایان کار اگر مشکلی وجود داشته باشد باید برطرف شود و یا جریمه پرداخت کند. وضعیت در مورد سینما هم به همین ترتیب است. ما ابتدا پروانه ساخت می گیریم و بعد پروانه نمایش، اما به جای مرحله رفع اشکال کار به توقیف و کنار گذاشتن فیلم تولیدی که نتیجه زحمت یک گروه است کشیده می شود.
 
می دانم و می دانیم که به ناچار باید جاهایی ممیزی داشته باشیم. خودمان یاد گرفته ایم که نباید همه چیز را در سینما نشان دهیم و مانند طبیب عمل کنیم و به التهاب جامعه التیام ببخشیم، نه با حرف و عملکرد سیاسی، بلکه با نرمشی وارد شویم که بتوانیم تاثیر بگذاریم. اما در هشت سال گذشته مسائل در مورد سینما تغییر کرد و حتی مردم هم درک کردند مشکلات ما چه بود. قطعا مسائل جامعه هم در این قضایا دخیل بود. تورم و مشکلات اجتماعی و اقتصادی وجود داشت و من به عنوان هنرمند این سئوال را می پرسیدم که من باید چه حرفی بزنم. من باید در فیلمی بازی کنم که به پول « تو جیب» مردم احترام می گذارد. من در همین جامعه زندگی می کنم و می دانم که رفتن به سینما چقدر می تواند هزینه بر باشد. بنابراین سینما باید حرفی مهم برای عرضه داشته باشد و سئوال من این است که ما در فیلم هایمان چه چیزی برای گفتن به مردم داریم؟ اینجاست که می پرسیم سناریوهای ما پاسخگوست؟

نیازهای مردم را جواب می دهد؟ من خودم را بی نیاز کردم، نه الان، از ۴۴ سال قبل که با تئاتر کارم را شروع کردم و امیدوارم با تئاتر هم تمام کنم. تلاش من در تمامی این مقاطع رسیدن به بی نیازی بود و هنوز هم همین است، هم مادی هم معنوی. سعی کردم مثل خود مردم زندگی کنم من هم در همین جامعه زندگی می کنم و دشواری های زندگی در این جامعه را می دانم.

خیلی ساده و به دور از شعار می گویم، نه سوپر دو نبش زدم نه مغازه باز کردم، نه کارخانه دارم نه مایملکی دارم و نه برج ساز هستم و البته به کسانی که این کارها را کرده اند اهانت نمی کنم. نخواستم با هنر کاسبی کنم. بنابر این، آنجا که احساس کردم می توانم با مخاطب ارتباط برقرار کنم، کار کردم و جایی که حس کردم این اتفاق نمی افتد و حرفی برای گفتن نیست، از بازی خودداری کردم، هرچند که سخت هم گذشته باشد.

بی مهری هایی در حوزه فرهنگ اتفاق افتاد، فیلم « خرس» پروانه ساخت داشت که توقیف شد و این رویه موجب دلخوری و حساس کردن مردم می شود. نمی گویم از این رفتارها دلسرد می شوم، اما واقعیت این است که به من برمی خورد. این از یک طرف و از طرف دیگر مسائلی است که در فیلم ها مطرح می شود و برای من جای پرسش دارد که این فیلم ها قرار است گره از کدام مشکل مردم و یا حتی مشکل خود من باز کند؟ به همین دلیل بود که تصور کردم، بد نیست دو سال سکوت کنم و در گوشه ای بنشیم و اگر می توانم تماشاچی خوبی باشم که این طور هم نشد، چون چیزی برای تماشا وجود نداشت. ما بازیگران به زمان نیاز داریم تا خودمان را آماده کنیم و بتوانیم حضور در کارهای جدید را بپذیریم.
 
چند نفر دیگر از بازیگرانی که در سینمای ما کار می کنند مانند شما چنین اعتقادی دارند و زمان برای بازسازی خود قائل می شوند و یا وقتی می بینند فیلم ها حرفی برای گفتن ندارد، کنار می کشند؟
 
من خودم را از دیگران کنار نمی کشم و می گویم بازیگری قاعده و قانونی بر این اساس دارد. هیچ گاه نمی گویم چون من این طور فکر می کنم دیگران هم باید مانند من عمل و رفتار کنند، در عین حال متاسفانه آنقدر ظرفیت وجود ندارد که بتوان به راحتی نقد کرد. آن چیزی که در مورد بازیگری گفتم فقط متعلق به من نیست و در این سو و آن سوی دنیا کسانی که بازیگر هستند، این را باور دارند که بازیگر حق ندارد خودش را ارزان خرج کند و یا در هر کاری حضور داشته باشد. این تعهدی است که من مانند یک قاضی که قسم نامه دارد، برای خودم قائل هستم. چون ما با مخاطب مواجه هستیم نه با ارباب رجوع.
 
فیلم « مهمان داریم» توانست شما را دوباره مقابل دوربین بیاورد و گفتید کار حال خوبی داشت. این حال خوب کار ناشی از چه بود؟
 
فیلم قصه و شروع و پایانی دارد که طبیعتا در مورد آن نمی توانم حرف بزنم و مخاطب باید خودش به تماشای آن بنشیند. ما با قصه سرراستی مواجه نیستیم و بنابراین اگر بخواهم بخشی از آن را توصیف کنم کلیت آن لو می روند. پیرمرد و پیرزنی در فیلم هستند که بچه هایی دارند و دغدغه ها و اعتقادات و تعلق خاطری که برمبنای آن هم زندگی می کنند، به واقع آنان آدم های تکلیف روشنی اند. جدای محتوای فیلم خود نقش هم برای من ویژگی خاصی داشت. من معمولا وقتی در فیلم هایی که ارتباطی با دفاع مقدس داشتند بازی می کردم، خودم لباس رزمندگی بر تن داشتم، اما در این کار نقش آدم چرخ فلکی را دارم که در گذشته خود عوالمی داشته و حالا خانواده و فرزندانی دارد. حرف فیلم حرف خوبی است، استقامت، باور و ایمان این آدم ها عوالمی است که من دوست دارم و معتقدم خیلی ناآشنا نیست و در همین اطراف ما دیده می شود.
 
این اصلا ویژگی کارهای اخیر آقای محمدی است؛ او با کارگردان های مختلف در چند کار اخیر همکاری داشته و در تمامی این فیلم ها داستان آدم هایی روایت شده که همین اطراف ما زندگی می کنند و خب طبیعی است که بازی کردن نقش آدمی نزدیک به طیف های مختلف افراد در جامعه دشواری های خود را دارد.
 
مسلما این کار خیلی سخت است. این همه فیلمنامه به من پیشنهاد می شود و در آن ها از آدم هایی گفته می شود که هرچند ایرانی اند و در ایران زندگی می کنند، اما برای من قابل درک نیستند. قصه « مهمان داریم» بسیار بسیار ساده است که فکر می کنم حدیث نفس خیلی از خانواده های شهدا و جانبازان است، کسانی که با اعتقادات و آرمان هایشان سعی کرده اند شب و روز بگذرانند. همانطور که اشاره کردم همیشه خودم در فیلم های مرتبط با دفاع مقدس لباس رزمنده بر تن داشتم، ولی حاج ابراهیم شاید اصلا در هشت سال جنگ پایش به جبهه هم نرسیده، اما ریشه اعتقادی در او وجود دارد که طبیعتا در خانواده و فرزندانش هم رخنه می کند.
 
نقشی که در « امروز» بازی کردید اغلب در فضای سکوت می گذرد. شخصیت یونس چه ویژگی هایی داشت؟
 

یکی از مهمترین ویژگی های این فیلم موضوع آن است و در کنار آن می توانم بگویم « امروز» به لحاظ بازیگری تجربه جدیدی برای من بود.
 
این تجربه جدید را برای کدام ویژگی در نقش قائل هستید؟
 
هر آنچه که تا امروز بیشتر در کارهایم داشتم حرف و واکنش و دیالوگ بوده و با اکت ها و دیالوگ ها سعی کردم روی مخاطب تاثیر بگذارم، اما این شخصیت خیلی حرف نمی زند و نقش کم دیالوگ است. وقتی نقشی چنین طراحی شود، به هر حال سخت هم می شود، چون معمولا وقتی دیالوگ هست ابزار برای انتقال آنچه که در نظر داریم زیاد است، اما وقتی دیالوگ نباشد، ابزار کم می شود و انگار تمامی اجزای بدن اضافه است و حالاست که کار بازیگر سخت می شود.
 
توجیهی برای سکوت یونس داشتید؟
 
او راننده تاکسی است و طبیعتا یک راننده تاکسی صبح تا شب با افراد مختلف در ارتباط است و در مورد مسائل روزمره و موضوعات اجتماعی پرسش و پاسخ دارد، اما یونس بیشتر به خاطر مسائلی که در اطراف زندگی اش می بیند سعی می کند زمان را در سکوت بگذراند و بیش از آنکه صحبت کند شنونده باشد. شنیده ها و مسائلی را که در جوار زندگی اش رخ می دهد در سکوت سپری می کند. این رویه بعضی زمان ها همان کاری است که خود من هم انجام می دهم. من هم به عنوان آدمی که در این جامعه زندگی می کنم در برخی موارد احساس می کنم بهتر است حرفی نزنم و سکوت کنم.
 
سکوتی که ناشی از رضایت نیست…

 
بی تردید ناشی از رضایت نیست. اگر رضایت وجود داشت امور به نوعی دیگر پیش می آمد و جلو می رفت. تعبیر من از آدم هایی مانند یونس این است که زده بغل و از یک گوشه به تمامی زندگی نگاه می کند. این حدیث نفس امروز و حرف امروز است. شاید وقتی قرار است ما کاری انجام دهیم خیلی زودتر از آنکه انجامش دهیم بارها جار می زنیم و اعلام می کنیم که قصد انجام این کار را داریم، اما این آدم ترجیح می دهد بیشتر بشنود. باید توجه داشته باشیم که این سکوت به معنای بی اهمیت بودن مسائل برای این شخصیت نیست، ولی موضوعات به گونه ای پیش می رود که به سکوت پناه می برد. وقتی مسافر فیلم هم به پست او می خورد سعی می کند در سکوت و بدون اینکه چیزی طلب کند و یا چیزی را اثبات کند با او همراه شود و خودش را وقف مشکلات این آدم کند.
 
تجربه تازه و متفاوتی را در فیلم « بیداری برای سکوت» پشت سر گذاشتید.
 
آن فیلم به بخش نوعی تجربه جشنواره راه پیدا کرد و امیدوارم در این بخش به خوبی دیده شود. هنوز فیلم را کامل ندیده ام، اما اگر آنچه که ما کار کردیم درآمده باشد حاصل فیلم، خیلی خاص است و تجربه ای متفاوت برایم محسوب می شود. ما فقط ۷۲ ساعت برای این فیلم فیلمبرداری داشتیم. تصور کنید از شش صبح روز شنبه شروع کردیم و کار تا شش صبح روز سه شنبه ادامه داشت.

من و خانم سهیلا گلستانی با نام های واقعی خودمان در فیلم حاضر شدیم. نمی توانم بگویم بازی کردیم، چون ما جلوی دوربین حضور داشتیم و نباید می خوابیدیم. هر آنچه از ما سر زده بداهه اتفاق افتاده است. البته که آقای امینی سوژه را تعریف کردند و زمینه را به وجود آوردند تا هر آنچه در ذهن ما می گذشت به تصویر کشیده شود. اگر این کار درست از آب درآمده باشد به نظر من تجربه ای است که تاکنون در دنیا اتفاق نیافتاده است.
 
چه وسوسه ای در شما این تجربه گرایی را سبب شد؟
 
تصور کنید من در این فیلم به عنوان پرویز پرستویی فقط سه روز دیگر زنده خواهم بود. آنچه را که تماشاگر قرار است ببیند، نقش و سناریو نیست، تصور این است که من پرویز پرستویی می خواهم در سه روز آخر عمرم دغدغه هایم را نشان دهم، و خب این برای من که نقش های مختلفی بازی کرده ام جذاب است.
 
این تجربه را دوست داشتید؟
 
خیلی دوست داشتم، اگرچه خیلی سخت بود. همه عوامل گروه می توانستند یک شیفت بخوابند، اما من و خانم سهیلا گلستانی حق نداشتیم پلک روی هم بگذاریم. دغدغه من این است که فیلم پاسخ ۷۲ ساعت بی خوابی ما را بدهد.
 
آقای پرستویی به نظر می رسد بازیگری شما با دیدگاه و تفکر و اندیشه شما در هم تنیده شده است. مدتهاست از شما نقش منفی ندیده ایم…

 
اصلا نقش مثبت و منفی برای من فرق نمی کند. اگر نقش خوب و جذاب پیشنهاد شود، دیگر مثبت و منفی آن فرق نمی کند. یکی دو مورد هم نقش منفی داشتم، مثلا سریال « آوای فاخته» که نقشم منفی بود.
 
در « آدم برفی» هم به نوعی نقش منفی بود…
 

نه آن ها آدم های سینه سوخته جامعه ما هستند.
 
رضا مارمولک هم محبوب بود، اما قابل اقتدا نبود.
 

بله، اما اگر او سارق است، این سارق بودنش قابل ریشه یابی هم هست.
 
منظور من از طرح موضوع این بود که ایدئولوژی شما در نقش هایی که می پذیرید تنیده شده. این را قبول دارید؟
 
بله، نقش هایی که پیشنهاد شده این طور بوده است، اما اگر در فردای روزگار نقش کاملا منفی به من پیشنهاد شود با شرط اینکه در کل فیلم حرف مهمی وجود داشته باشد، حاضرم این کار را انجام دهم و حتی در قالب نقش منفی پشت کار بایستم. این با در نظر گرفتن آن است که امکان دارد مخاطب چندان هم علاقمند نباشد من را در نقش منفی ببیند. من از قرار گرفتن در این وضعیت استقبال می کنم چون معتقدم تماشاگر ما آنقدر هوشیار و آگاه است که اگر من نقش منفی هم بازی کنم مرا در آن موقعیت می بیند، نه اینکه تصور کند فطرت و اعتقاد من آن است.
 
یعنی واقعا هنوز نگاه شما می تواند به شیطنت نگاه رضا مارمولک باشد، سال هاست دیگر آن نگاه را در بازی های شما ندیده ایم.
 
اگر قرار به ایفای چنین نقشی باشد من مقاومت نخواهم کرد.
 
نسبت شما با جشنواره فجر چطور است؟ هنوز جایزه این جشنواره برای شما اهمیت دارد؟ و یا اصلا زمانی اهمیت داشته؟
 
برای جواب این سئوال بهتر است نقبی به سال ۱۳۶۲ بزنم، زمانی که برای اولین بار از جشنواره جایزه گرفتم. در آن سال برای نخستین بار جشنواره رقابتی برگزار شد و من اولین کسی بودم که برای نقش مکمل مرد از جشنواره جایزه می گرفتم. زمانی که این جایزه به من تعلق گرفت، چنین نبود که جایزه ندیده باشم، در تئاتر جوایزی دریافت کرده بودم. و اعتقاد من در مورد جایزه در تئاتر و یا زمانی که ۳۰ سال قبل از جشنواره فجر جایزه گرفتم یک چیز مشترک بود: وقتی سال ۶۲ به من جایزه دادند، پرسیدند چه احساسی داری و من گفتم از جایزه گرفتن و تشویق شدن استقبال می کنم، اما امیدوارم بیکار نشوم.
 
چرا؟
 
خب وقتی تو جایزه می گیری می گویند دستمزدت بالا رفته و مسائلی از این دست و کمتر سراغت می آیند، تحلیل های خیلی دم دستی می شود. در ۴۴ سالی که کار می کنم، ۱۰ سال مدام تئاتر کار کردم و ۳۴ سال است وارد سینما شدم، همواره مسیر ناکجاآبادی را مدنظر گرفته ام، در این مسیر جایزه را توشه راه می دانم. به این معنا که می توانی آن را همراه داشته باشی تا رفع عطش و گرسنگی کند، ولی قرار نیست شما را از مسیر باز دارد و به آن اکتفا کنی. خیلی ها می گویند خدا را شکر و ما به همین قانعیم، اما من به همین قانع نیستم. دنیای هنر آنقدر دنیای پیچیده و پروسعت است که امیدوارم بتوانم به انتهای آن برسم و البته کسی تاکنون به آن نرسیدم. اهل تجربه کردن هستم و دوست دارم تا عمر دارم در این راه ادامه دهم، در این مسیر جایزه را دوست داشته ام، اما هیچ گاه نه قدیم و نه الان دغدغه ام نبوده است.
 
و حالا در جشنواره سی و دوم پرویز پرستویی بعد از یکسال و نیم سکوت با سه فیلم از راه رسیده است، من هم مانند همان فردی که زمان جایزه گرفتن سال ۶۲، از شما پرسید چه حسی دارید، می خواهم بپرسم این حضور چه حس و حالی دارد؟
 
فیلم هایی که با آقای عسگرپور، آقای میرکریمی و آقای امینی کار کردم، دوست دارم و از این همکاری ها خوشحالم. کار آقای عسگرپور آرامش عجیب و غریبی برایم داشت و پر از انرژی بود و توانستم بعد از مدت ها کار نکردن خودم را پیدا کنم. برای اولین بار با آقای میرکریمی همکاری کردم و این بعد از سال ها همراهی مان در صنف بود.

من از کار با مسعود امینی که اولین کار سینمایی اش را انجام می داد لذت بردم، آرامشی که در این کارها بود برایم جالب بود زیرا عملا من از تنش گریخته بودم. در این چند سال اخیر کارها برایم پر از تنش بود، البته تنشی برای خود من، به همین دلیل هم احساس می کردم بهتر است زمانی را به خودم اختصاص دهم و خودسازی کنم چون فکر می کردم شاید دارم آدم بدی می شوم. کارهای این عزیزان حال من را عوض کردند، همین طور دوستانی که با آنان رخ در رخ کار کردیم. در کار عسگرپور غیر از خانم خردمند که کسوتی برای خودشان دارند، با بازیگران دیگری همراه شدم و همین طور با خانم سهیلا گلستانی کار کردم.

قبلا بازی شان را دیده بودم و حالا برای اولین بار مقابل هم بازی می کردیم. سه چهار تجربه پشت سر هم با ایشان داشتم که رضایت بخش و خوشایند بود. بازیگر جماعت تصور می کنند به بازیگر مقابل وصل هستند و این وصل بودن گاه می تواند موجب بروز اتفاق خوشایند باشد و زمانی هم می تواند مخاطب را پس بزند. همکاری با کم تجربه ترین ها و باتجربه ترین های گروه برایم لذت بخش بود و امیدوارم نمره قبولی را از مخاطب بگیریم. اینکه در جشنواره منتقدان یک کار را بالا می برند و یک کار را زمین می زنند، جایزه می دهند یا نه فقط بخشی از ماجراست، ارتباط با مخاطب از اهمیت بالایی برخوردار است. توقعی از هیچکسی ندارم که به من جایزه دهند، مساله من این نبوده و از سی و دو سال قبل که جایزه در سینمای ما باب شده هیچ وقت برای جایزه کار نکردم و فقط سعی کردم وظیفه و مسئولیتی را که به من داده شده خوب انجام دهم؛ بعضی جاها مقبول افتاده و زمانی هم نه.

در جاهایی که مقبول نیافتاده من خودم را هم مسئول می دانم. ما کارمان را انجام دادیم و باقی ماجرا در جشنواره وابسته به داورانی است که قرار است فیلم ها را ارزیابی کنند، من همیشه به نظر داوران احترام گذاشتم و می گذارم و مهم نظر مخاطبان است.