اعتراف های رضاصادقی پس ازیک سال سکوت
رضا صادقی حالا دیگر در نسل خود، یکی از قدیمی ها و پیشکسوتان موسیقی پاپ به شمار می رود و با حدود ده سال فعالیت مستمر در حوزه موسیقی مجاز پاپ توانسته مخاطبان زیادی را جذب هنر خود کند.
به گزارش پارس به نقل از آرمانی، او بنا به دلایلی طی یک سال گذشته با مشکلات زیادی روبرو بود و به همین دلیل زمان انتشار آلبوم جدیدش بارها به تعویق افتاد اما در نهایت، چند هفته پیش آلبوم « همین… » به بازار عرضه شد تا هواداران آقای مشکی پوش بالاخره با آهنگ های جدید از خواننده محبوب خود مواجه شوند. گفتگو با رضا صادقی بهانه نمی خواهد، اما اگر دنبال بهانه و دلیل این مصاحبه می گردید، باید بگوییم بهانه این گفتگو انتشار آلبوم جدید رضا صادقی است. رضا در این مصاحبه به قراردادهای ترکمنچای مرسوم در عالم موسیقی اشاره می کند و دلیل امضا شدن این قراردادها را توسط خواننده ها بیان می کند. این شما و این صحبت های جالب آقای مشکی پوش و موسیقی ایران.
بخوانید گفتگو با رضا صادقی که این روزها با آلبوم جدید خودش یک بار دیگر به تیتر یک محافل موسیقی تبدیل شده، « دلسرد شدم اما خسته ام» .
قرارداد ترکمنچای
معمولاً بین خواننده ها و تهیه کننده ها قراردادهای ترکمنچای بسته می شود. چه دلیلی باعث می شود که خواننده چنین قراردادی را امضا کند؟
در پروسه اجرایی فعلی، حق و حقوق با مولفین هست اما هیچ حق و حقوقی برای هنرمندان پیش بینی نشده!
یعنی خلاء قانونی داریم؟
بله، مخصوصاً در مورد قراردادها. هیچ کدام از قراردادهایی که ما می بندیم ارزش حقوقی ندارد و فقط یک نوشته است که ما امضاء کرده ایم. این در حالی است که اگر ما سفته یا رسید هم امضا کنیم، هیچ تفاوتی با این برگه قرارداد ندارد. یک بندی در بعضی از قراردادها، از جمله یکی از قراردادهای خودم هم هست که من معنای آن را متوجه نمی شوم. در این بند آمده است که این اثر در زمان حیات و بعد از ممات متعلق به شرکت فلان است. تو فکر کن به یک هنرمند، شاعر، خواننده، نوازنده و… بگویند اثری که تولید می کنی، بعد از مرگت هم متعلق به ماست. باشه، قبول! اما این را نباید به من هنرمند بگویی تا دلم بشکند. از طرف دیگر من نمی فهمم چطور می توان حقوق معنوی یک اثر را واگذار کرد؟ من چطوری می توانم حق نمازی که تو خوانده ای را بگیرم؟ یا مثلاً مگر می شود من حق محبتی که تو به دوستت داری را از تو بگیرم؟
پس چرا قرارداد می بندیم
خواننده ها به چه دلیلی این قراردادها را امضا می کنند؟
این مشکل هنرمندان نیست که چنین قراردادهایی را امضاء می کنند. منِ رضا صادقی را فراموش کن، فکر کن من صادق رضایی هستم. من تازه وارد موسیقی شده ام و دورنمایی که در ذهنم دارم، دنیای اجرا و شهرت و محبوبیت و پول و آلبوم و… است. آن روز اول فقط به یک چیز نگاه می کنم. اینکه طرف مقابلم قطعاً بیشتر حافظ منافع من هست. روز اول به من می گویند آقا یک امضاء بیشتر نیست اما بعد که آن هنرمند به لطف خدا به جایگاه خوبی بین مردم دست پیدا می کند، آن یک امضاء ممکن است مشکلات زیادی را برای او در پی داشته باشد. البته من منکر زحماتی که شرکت قبلی که با هم کار می کردیم، نیستم.
هم من برای آنها موفقیت داشتم و هم آنها برای من زحمات زیادی کشیدند. حرف من این است که چرا روزی که می خواهیم قرارداد ببندیم من باید به این فکر کنم که قرار است پنج آلبوم همراه با این شرکت منتشر کنم و آنها به این فکر کنند که قرار است پنج سال من را تصاحب کنند. وقتی امروز من در شرکت تو با آرامش کار کنم، و با منطق پیش برویم، چرا باید بروم با یک شرکت دیگر کار کنم؟ من یک روز به تهیه کننده سابقم گفتم من هشت سال با تو کار کردم و دلیلی ندارد بروم با شخص دیگری وارد همکاری شوم که باید چند سال بگذرد تا با روحیات هم آشنا شویم. پس بیا با هم خوب باشیم تا بتوانیم راه مان را با هم ادامه دهیم.
اما این اتفاق نیفتاد… ؟
نه، شرایط خوب بود و من هم به امضای خودم احترام گذاشتم و شرایط را پذیرفتم. تا زمانی که مدت قرارداد هم به اتمام نرسیده بود، با تمام نواقصی که بنده و طرف مقابل داشتیم، کار را ادامه دادم. اما زمانی که قرارداد تمام شد گفتم یک مدت می خواهم با نگاه خودم کار کنم.
فکر می کنی چرا اکثر خواننده ها قراردادی را امضا می کنند که بعدها باعث مشکل می شود؟
اشتباهی که بعضی از خواننده ها در امضای قراردادهای ترکمانچای می کنند به این دلیل است که می گویند، خب کار ما که به اصطلاح بگیر نیست. اما وقتی با عنایت خدا روبرو می شوند و کارشان با اقبال روبرو می شود تازه به این فکر می افتند که من پنج سال با فلان شرکت با شرایط ویژه ای قرارداد بسته ام. نکته جالب این است که به خاطر همین قراردادها، یک سری حواشی هم برای هنرمند به وجود می آید.
مثلاً؟
مثلاً اینکه چطور سود آلبوم تا هر سالی برای تهیه کننده محفوظ است اما حتی امتیاز اجرای آن آلبوم توسط سازنده با محدودیت مواجه است.
خسته شدم
فکر می کنی یک نفر که می خواهد تازه موسیقی را شروع کند، وقتی می بیند ستاره ای مثل رضا صادقی، بعد از این همه سال فعالیت با چنین مشکلی روبرو شده، دیگر انگیزه ای برای فعالیت در عرصه موسیقی خواهد داشت؟
قطعاً انگیزه ای برای او باقی نمی ماند. مثلاً برادر ۱۶۱۷ ساله من وقتی می بیند رضای ۳۴ ساله بعد از این همه سال زحمت کشیدن، از دادسرا سر در می آورد و آلبومش به صورت مخفیانه منتشر می شود و… پیش خودش می گوید چرا باید این همه به خودم زحمت بدهم؟ می روم چند کلیپ می سازم و در اینترنت پخش می کنم و خلاص.
دنیای ما خشن است!
من نمی خواهم توهین کنم اما خواننده با این شرایط باید حس یک کارگر ساختمان را داشته باشد که یک ساختمانی را می سازد و بعد استفاده اش به دیگران می رسد…
توهین نیست، این حرفی که می زنی واقعیت است. متاسفانه دنیای هنری از بوکس هم خشن تر شده! در بوکس تو از یک طرف می خوری اما در دنیای هنر و موسیقی تو از مجوز می خوری، از تهیه کننده می خوری، گاهی از اطرافیانت می خوری و از خود موسیقی هم ضربه می خوری… من نمی فهمم یعنی چی؟
راه حلش چیست؟
یک راه حل بزرگ دارد و آن هم یک همت متعالی از دفتر خانه موسیقی است.
چه کاری باید انجام دهند؟
دفترخانه موسیقی باید یک روز همت کند و چند وکیل قدرتمند را بیاورد و از هنرمندان پیشکسوتی که سال ها در این عرصه زحمت کشیده اند و با مشکلات زیادی هم روبرو بوده اند، جویای مشکلات شوند. از طرف دیگر حرف تهیه کننده ها را نیز بشنوند و در نهایت یک راهکار قانونی وضع کنند. در قرارداد من این بند می آید که رضا صادقی باید ۵۰۰ میلیون سفته امضاء کند و رضا شانس می آورد که امضاء نمی کند، اما خیلی ها هستند که امضاء می کنند و شاید یک عمر خودشان را گرفتار می کنند. به نظر من دفتر موسیقی باید به بحث قراردادها ورود داشته باشد.
چرا به جای اینکه دفتر موسیقی این کار را انجام دهد، خود هنرمندان فعال در عرصه موسیقی یک صنف برای خودشان تاسیس نمی کنند که این گونه موارد را پیگیری کنند؟
این آرزوی همیشگی من بوده که یک روز همراه با دوستان هنرمندم بنشینیم، صحبت کنیم تا به یک اتحادیه مستقل برای موسیقی تبدیل شویم. در این صنف، می توانیم با مشورت یک وکیل قرارداد مناسبی را تنظیم کنیم و آن را به دفتر موسیقی تقدیم کنیم و بگوییم کاری که تو می خواستی انجام بدهی را ما انجام دادیم، تو فقط لطف کن و آن را به عنوان یک قانون اجرا کن. من خیلی خوشحال می شوم که این اتفاق بیفتد، اما شرطش این است که همکاران و دوستان من همراه باشند.
فکر نمی کنی الان دیگر وقتش رسیده که این اتفاق بیفتد؟
شدیداً. حق من رضا صادقی که بیست سال در حوزه موسیقی فعالیت می کنم و حداقل ۱۰ سال به صورت مجاز موسیقی را پیگیری کرده ام این نیست که به دلیل یک سری مسائل حاشیه ای، این طوری گوشه نشین شوم.
می خواستم از ایران بروم
در این یک سال دلسرد نشدی و تصمیم به مهاجرت نگرفتی؟
دلسرد نه، اما خسته شدم. خسته شدم و بارها به فکر رفتن افتادم اما راستش با خودم گفتم، کجا بروم؟ به قول دوست خوبم افشین یداللهی، کجا برم که عطر تو نپیچه توی لحظه هام؟ با خودم گفتم کجا بروم که وقتی از در خانه بیرون می آیم یک نفر به من لبخند بزند؟ من خواننده کاست نبودم و از روی استیج کارم را شروع کردم. زندگی من با مردم عجین شده! هر چقدر هم که بخواهم خودم را گول بزنم، باز هم نمی توانم…
گفتی بارها به فکر رفتن افتادی، می خواستی بروی و موسیقی را آنجا ادامه دهی؟
نه، می خواستم بروم و جای دیگری زندگی کنم. اما نمی توانم جایی به جز ایران موسیقی را دنبال کنم. شاید در کشور دیگری بخوانم، برای اینجا اما اینجا را نمی توانم ببرم جای دیگر و بخوانم! دلیلش هم این است اگر بخواهم با زبان فرهنگی و معرفتی آنجا آشنا شوم، یک عمر سی و چند ساله دیگر لازم است، من این کار را نمی کنم. هر چند شاید رفتن برای خیلی ها خوب بود و هنوز هم خوب است اما من حس می کنم، برای خواندن هیچ جا بهتر از اینجا نیست.
روانشناسی آلبوم
برسیم به آلبوم جدیدت، من فکر می کنم « همین… » دو بخش دارد. اگرچه ۵ تراک اول هم خوب است اما من فکر می کنم از تراک ۵ به بعد آلبوم جان تازه ای می گیرد، موافقی؟
تا حدی حرفت را قبول دارم. راستش نمی خواستم یک دفعه از پروسه رضا صادقی که قبلاً شنیده می شد جدا شوم و به همین دلیل آهنگ به آهنگ که جلو آمدیم این کار را انجام دادم. در این آلبوم من از آدم هایی استفاده کردم که خودم اسم شان را گذاشته ام ستاره های زمینی. از شاعر و تنظیم کننده بگیر تا استودیوهای میکس و مستر، سعی کردم از افراد مستعدی استفاده کنم که تازه کارشان را در زمینه موسیقی آغاز کرده اند. در حد فکر خودم بحث های روانشناسی زیادی روی آلبوم انجام دادم که ترتیب آهنگ ها چطور باشد. من خودم فکر می کردم اوج آلبوم از تراک ۳ به بعد باشد اما تو می گویی این اتفاق از تراک ۵ افتاده! باز هم خدا را شکر که از آهنگ ۵ آلبوم دچار یک نوع اوج شده است.
« نترس» یکی از آهنگ های آلبوم است که در آن از کلماتی استفاده شده که شاید برای اولین بار در موسیقی مجاز اتفاق می افتد. در این مورد برایمان بگو.
این آهنگ برای خودم پُر از معنا بود اما خیلی به این فکر کردم که چطور می توانم این معنا را طوری با موزیک ارائه دهم که مخاطب، وقتی آهنگ را می شنود، از کلمه برقص، برداشت همیشگی خود را نداشته باشد و یک رقص خاص و محترم و عرفانی را در نظر بگیرد. کار سختی بود و امیدوارم توانسته باشم به مقصود خودم برسم.
آلبوم از ابتدا ۱۰ تراک بود؟
نه، « همین… » اول ۱۴ تراک داشت. اما به مرور زمان احساس کردم این تعداد آهنگ برای آلبوم زیاد است و به همین دلیل ۴ آهنگ را از مجموعه آلبوم حذف کردم. اصراری بر این نداشتم که چون من ۱۴ تراک ساخته ام، باید همه این آهنگ ها را در آلبوم قرار دهم.
در آلبوم های بعدی از این قطعات استفاده خواهی کرد؟
نه، شاید به عنوان تک آهنگ این قطعات را منتشر کنم اما برای آلبوم بعدی ازشان استفاده نمی کنم که بگویند رضا از ته مانده آلبوم قبلی برای آلبوم بعدش استفاده کرد.
با کفش آهنی جلوی شان ایستادم
« کفش آهنی» یکی از قطعات خوب آلبوم « همین… » است. چرا این آهنگ را به عنوان سر آلبومی انتخاب نکردی؟
به چند دلیل! ببین من از اینکه عده ای فکر کنند من می خواهم جلوی کسی بایستم متنفرم. پروسه ابلهانه جنجال هایی که در مورد همکاری من و سیروان به وجود آمد و هیچ وقت با سیروان در موردش صحبت هم نکردیم، چیزی بود که در رسانه ها مطرح شد. آخرین باری که سیروان را دیدم و با او همکلام شدم روزی بود که « وایسا دنیا» را ضبط کردم. اگر « کفش آهنی» را به عنوان سرآلبومی استفاده می کردم، این تصور ایجاد می شد که رضا آمده تا این آهنگ را روبروی « وایسا دنیا» قرار دهد در صورتی که « وایسا دنیا» هشت سال پیش با امکانات و دید زمان خودش ساخته شد و « کفش آهنی» هم بعد از هشت سال با امکانات و نگاهی که امروز وجود دارد ساخته شده! حتی از نظر مضمونی هم نمی توان این دو آهنگ را با هم مقایسه کرد. ضمن اینکه آهنگ « نترس» آهنگ متفاوتی بود و حس کردم جسارت بیشتری دارد.
« کفش آهنی» به نظر من به حال و روز سال ۹۱ رضا صادقی نزدیک نیست. این آهنگ به سمت امید میل می کند در حالی که تو آن روزها شرایط سختی را تجربه می کردی. در این مورد برایمان بگو.
یک روزهایی بود که آنقدر عصبی بودم که با مشکلاتم به نوعی لج می کردم. چند روز پیش به همسرم می گفتم که اگر روزی خدا عنایت کرد و به من بچه داد، به فرزندم یاد خواهم داد که اگر روزی با مشکلی مواجه شد، اول مشکلش را حل کند، بعد گریه کند. از طرفی بدون تعار، من پیش از ایجاد این مشکلات خیلی روزهای خوبی داشتم. چندین سال روی استیج دچار بالاترین لذت های انسانی بودم و حس کردم اگر برای این مشکلاتی که برایم ایجاد شده بخواهم گله کنم، کار درستی نیست. شاید این یک شارژ روحی برای خود من بود که این بار با کفش آهنی ایستاده ام و مشکلات را شکست خواهم داد. دوستانی در آن برهه از زندگی ام به من می گفتند هیچ راهی نداری و اگر می خواهی موسیقی را ادامه دهی، باید از ایران بروی.
یعنی واقعاً کار به اینجا رسید؟
بله، حتی با من تماس گرفتند که برای یک پروسه کاری به کانادا بروم. اما با خودم گفتم یعنی چی؟ فقط برای یک سال؟ یعنی این همه خوبی را فراموش کنم و بروم؟ مردم بلیط گران قیمت می خریدند تا بیایند و من را ببینند اما من با روبرو شدن با یک مشکل بگذارم و بروم؟
از همسرم ایده گرفتم
کاور آلبوم خیلی سرتر از آلبوم قبلی ات است، به نظر می رسد خیلی روی این طرح فکر کرده اید، درسته؟
بله، ایده این طرح متعلق به همسرم است. یک روز من به اتفاق همسر و برادرم در خانه نشسته بودیم و برای طرح کاور آلبوم عکاسی می کردیم. اما هر عکسی که می گرفتیم به نوعی پُز بود و من هم این حالت ها را دوست ندارم. تا اینکه همسرم این ایده را مطرح کرد که هر آنچه تعلقات زندگی ام است را دورم بچینم و دوربین از بالا تصویر من را ثبت کند. در نهایت برادرم با کمترین امکانات این عکس را گرفت که واقعاً به دلم نشست.
در خوشی می روم نه ناخوشی
پس رفتن را به نوعی ناشکری می دانستی؟
دقیقاً! من اگر روزی تصمیم به رفتن بگیرم مطمئن باشد در خوشی خواهم رفت نه در ناخوشی. الان که گوشت و مرغ گران است باید اینجا بمانم و مثل همین مردم زندگی کنم چون من برای این مردم کار می کنم. اینکه من بگویم عاشق مردم هستم اما موقع سختی زود کم بیاورم، فایده ای ندارد. ما امروز وقتی از واروژان صحبت می کنیم، از او به نیکی یاد می کنیم چون وقتی که می توانست برود، ایستاد و خوب کار کرد. نمی خواهم خودم را با این استاد مقایسه کنم اما دوست دارم پانزده سال دیگر وقتی کسی خواست در مورد من تحقیق کند به این نتیجه برسد که رضا که می توانست برود، ماند و روزی که همه ماندند گفت خب وقت استراحت من است.
من آنها را ساختم
« ادعا» من را یاد تراک « سرت سلامت» انداخت. چرا فضای این آهنگ را به آهنگی که گفتم نزدیک انتخاب کردی؟
بدون تعارف حس کردم مردم « سرت سلامت» را دوست داشتند و خواستم با « ادعا» به نوعی خاطره آن آهنگ را تداعی کنم. از طرف دیگر چون فعلاً نمی توانم « سرت سلامت» را در کنسرت هایم اجرا کنم، خواستم با آهنگ « ادعا» مردم را به خاطرات شان نزدیک کنم.
بگذار اینجا یک پرانتز در مورد کنسرت هایت باز کنیم. در یکی از گفتگوهایت گفته بودی نمی توانی در کنسرت هایت چند آهنگ مثل« وایسا دنیا» را اجرا کنی. اگر مردم خودشان در کنسرت این آهنگ را بخوانند، تو چه کاری انجام خواهی داد؟
شک نکن این دفعه من برای آنها دست خواهم زد. من آن آهنگ ها را دوست دارم و جزوی از رضا صادقی هستند و چقدر تلخ است آن لحظه ای که تو نتوانی آهنگی که متعلق به خودت هست را اجرا کنی. شاید تلخی این ماجرا را هر کسی نتواند درک کند. مثل این می ماند که عده ای از فرزند تو تعریف و تمجید کنند اما تو اجازه نداشته باشی بگویی آن بچه برای من است و حتی اجازه نداری او را صدا بزنی! اما این نکته را فراموش نکن که من آنها را ساختم، نه آنها من را!
ترانه سرای ۱۶ ساله
ترانه سرای « کفش آهنی» سن و سال زیادی ندارد، چی شد که تصمیم گرفتی با او همکاری داشته باشی؟
بله، ایشان ۱۶ سال سن دارند. من در این آلبوم می خواستم از احساسات بکر ستاره های زمینی استفاده کنم. شاید وقتی من هم در این سن و سال بودم دوست داشتم یکی پیدا شود و توانایی های فکری و احساسی من را بپذیرد. من به سن آدم ها نگاه نمی کنم، وقتی یک نفر روح بزرگی دارد، بزرگ است چه فرقی دارد ۱۶ ساله باشد یا ۶۱ ساله!
خیلی از همکارانت به سراغ موزیسین ها و ترانه سراهای مطرح رفته اند و تو از ستاره های زمینی صحبت می کنی…
خب اگر غیر از این بود نمی گفتم مشکی رنگه عشقه… دوستان من قطعاً برای خودشان برنامه ریزی های کاری دارند اما من حس می کنم بازگشت به روحیات بکر اطراف خیلی تاثیرگذارتر است. ضمن اینکه من در سن نوجوانی نیاز به فرصت داشتم، اما این موقعیت در اختیار من قرار داده نشد و حالا وقتی من می توانم این فرصت را به افراد مستعد بدهم، چرا این کار را انجام ندهم؟ مثلاً « شجاعت شفاهی» کسی است که بدون شک در آینده نزدیک، اخبار خوبی از او خواهید شنید یا « آرون حسینی» جوانی بود که در شمال زندگی می کرد و به درخواست من به تهران آمد و اینجا ماندگار شد.
الان به این بچه ها نمی گویی فقط باید با من کار کنید؟
به هیچ وجه! قبل از اینکه آلبوم من منتشر شود، « آرون» را به دوست خوبم خشایار اعتمادی معرفی کردم و با او وارد همکاری شد.
ارکستر جدید
چی شد که وارد همکاری با پویا نیکپور شدی و او را به عنوان رهبر ارکستر انتخاب کردی؟
من تا امروز سه ارکستر عوض کردم که برای هر سه ارکستر احترام زیادی قائلم. پروسه به پروسه احساس کردم که از یک جایی به بعد نیاز به یک نگاه تازه به موسیقی و اجرا دارم. الان به این نتیجه رسدیم که با یکی از دوستان قدیمی ام، یعنی پویا نیکپور وارد همکاری شوم. البته بهنام ابطحی هنوز هم برای من عزیز است و هنوز هیچ کس مثل بهنام نتوانسته روحیات استیجی من را درک کند و همیشه جزو دوستان من خواهد بود.
پس آوای هنر فشاری برای تعویض رهبر ارکستر به تو وارد نکرد…
نه، شرکت محترم آوای هنر هیچ فشاری را در مورد کار به من وارد نمی کند. ضمن اینکه یک بار این جمله را از برادر خوبم محمد جلیل پور شنیدم که به من گفت رضا اگر فکر می کنی با هم بودن ما تو را دچار مشکل کرده، می توانی این فضا را فراموش کنی و به فضای قبلی ات برگردی. من این جمله ایشان را خیلی دوست داشتم اما در نهایت این رضاست که تصمیم می گیرد.
اجازه نداد کنسرت خیریه برگزار کنم!
« یاشاسین آذربایجان» این جمله ای بود که روی آلبومت نقش بسته بود و آلبوم را به مردم آذربایجالن تقدیم کرده بودی، چه دغدغه ای باعث شد این کار را انجام دهی؟
بدون تعارف می گویم منعلاقه ای به ستاره گرفتن ندارم و از هیچ جا هم ستاره نمی گیرم. اما معتقدم در زمینه زلزله آذربایجان ما اهالی موسیقی خیلی کم گذاشتیم در تمام این مدت به فکر این بودم آن آدمی که در آذربایجان صدای من را شنیده و با صدای من خاطره دارد، با خودش می گوید، الان که ما با زلزله روبرو شده ایم، رضا صادقی کجاست؟ آیا او هنوز هم برای شنیدن درد ما به گوش هست؟ این جمله را برای این در جلد آلبوم نوشتم تا اگر کسی در آذربایجان آلبوم را دید، نگوید رضا برای ما کاری نکرد و حداقل یادش بود که ما هم حالمان بد است. در مورد ماجرای زلزله آذربایجان، بیشتر از وقوع زلزله از این اذیت شدم که نمی توانم کاری برای هموطنانم انجام دهم.
آن زمان من از تهیه کننده سابقم خواهش کردم به من اجازه کنسرت خیریه بدهد اما حتی اجازه این کار هم به من داده نشد. این ها همان حرف های ناگفته من است. من حتی نتوانستم کاری که دلم می خواست را برای هموطنان مصیبت دیده ام انجام دهم. (بغض می کند) خیلی حس بدی است که در روزهایی که فکر می کنی می توانی موثر باشی، مجبور باشی کنج خانه بنشینی و از اینترنت مسائل را دنبال کنی. کمترین کاری که می توانستم انجام دهم، کنسرت خیریه بود که نشد.
از ضیا ناراحت نیستم
قرار بود تیتراژ « ماه عسل ۹۱» را بخوانی اما این اتفاق نیفتاد. علی ضیاء در چند مصاحبه اعلام کرده که رضا از من ناراحت است و امیدوارم این کدورت برطرف شود، ماجرا چه بود؟
ماجرای خاصی نبود. علی ضیاء پسر محترم و مهربانی است و قطعاً از روی بیکاری نیمه های شب به منزل من نیامد تا در مورد تیتراژ ماه عسل صحبت کنیم. علی دوست داشت این اتفاق بیفتد و من هم در وهله اول به دلیل حضور این آدم در برنامه، دوست داشتم که در این برنامه حضور داشته باشم. از طرفی این نذر من بود که بتوانم هر سال ماه رمضان سر سفره های افطار مردم باشم اما خب پارسال این اتفاق نیفتاد. من حس می کنم علی ضیاء به یک سری آدم اعتماد کرد و در نهایت یک سری ناهماهنگی پیش آمد که باعث شد کاری که به من سفارش داده شد پخش نشود. دروغ هم نمی گویم، تا بیست روز بعد از این موضوع خیلی ناراحت بودم چون همان روزها از شبکه دو هم پیشنهاد داشتم اما به خاطر علی آن برنامه را رد کرده بودم.
اما بعد از اینکه یک مقدار از ماجرا گذشت با خودم فکر کردم علی بیمار نبود که بین دو سه شعر، بنشیند و ساعت ها با هم صحبت کنیم و یک شعر را انتخاب کنیم. متاسفانه تهیه کننده ها هیچ وقت برای وقت و احساس هنرمند احترام قائل نبوده اند و طی یک سری روابط یک اتفاقاتی را رقم می زنند. علی بچه خوبی است و این خیلی خنده دار است که پروسه ناراحتی ام از تیتراژ بخواهد ادامه پیدا کند. از علی ممنونم که اینقدر با فروتنی برخورد می کند و می گوید رضا از من ناراحت است، اما من نه از علی ناراحتم و نه می توانم از او ناراحت باشم.
سیروان تنظیم کننده باهوشی است
سیروان با بهنام صفوی کار کرد تا شاید به رضا صادقی بگوید من می توانم باز هم موفقیت رضا صادقی را تکرار کنم، رو کردن « آرون حسینی» این پیام را ندارد که من اگر بخواهم، تنظیم کننده ای دارم که بتوانم تجربه های موفق قبل را تکرار کنم؟
جمله دومت را قبول دارم که اگر بخواهم تنظیم کننده خوب دارم اما روی قسمت اول صحبت ات نمی توانم حساب کنم. به این دلیل که ضمن احترام برای همه هنرمندان، در دنیای کاری من اسم خاصی وجود ندارد. رقیب من توجه مردم است نه همکارانم! من رقیب ندارم، همکارانم دوست من هستند و هیچ وقت نمی توانند رقیبم باشند چون هیچ کدام نمی توانند رضا صادقی باشند حتی اگر بخواهند. من در مقابل توجه مردم و رضا صادقی حس رقابت دارم. اما راستش را بخواهی من وقتی با آرون حسینی کار می کردم، اصلاً به این فکر نمی کردم که یک نفری را آوردم که روبروی سیروان قرار دهم. من همیشه گفته ام که سیروان یکی از باهوش ترین تنظیم کننده هاست اما نمی توانم او را خواننده تصور کنم و به همین دلیل او را وارد چارت کاری خودم نمی کنم. در فضای حرفه ای خودم یعنی خوانندگی، سیروان را خواننده نمی دانم و به همین دلیل هم با او مسئله و بحثی ندارم. برای هر تنظیم سیروان احترام خاصی قائلم اماهیچ وقت برای لجبازی نه کسی را می آورم و نه کسی را می برم.
از اعتبار من سوءاستفاده کرد
سال گذشته نزدیکترین دوست تو به قول معروف به تو نارو زد، این موضوع باعث می شود که از این به بعد با دقت بیشتری به اطرافت نگاه کنی؟
قطعاً از این به بعد روی دوستانم وسواس بیشتری خواهم داشت. شاید بعد از این خیلی سخت کسی را به عنوان دوست بشناسم و از این بابت برای خودم متاسفم. من آدمی نبودم که از کسی دور شوم اما وقتی کسانی که چندین سال کنار من بودند و کنار من به اعتبار رسیدند، از این اعتبار سوءاستفاده کردند و لطمات روحی زیادی به من وارد ساختند. از این به بعد در فضای دوستانه هایم بیشتر دقت خواهم کرد. منی که دوستان زیادی داشتم، امروز دوستان کمی دارم.
حرفی مانده که برایمان بگویی؟
خیلی خوشحالم که می شنوم مردم آلبوم « همین… » را دوست داشته اند. متشکرم از آرون حسینی، شجاعت شفاهی، اسماعیل حسینی، معین راهبر و دوستان خوب دیگرم. امیدوارم بتوانم در آینده بیشتر در مورد خوشایندهای « همین… » صحبت کنم
ارسال نظر