پرویز امینی: «پساکرونا» تعبیری مبهم و اغواگر است/ فعلاً هیچ نشانهای بر تغییرات بنیادی نداریم
پرویز امینی استاد دانشگاه معتقد است که اصطلاح پساکرونا که این روزها بسیار متداول شده اغواگر است و بدفهمیهایی را ایجاد میکند. او میگوید فعلاً هیچ نشانهای از تغییرات بنیادی بر اثر کرونا در نظم جهانی و معرفت بشری و امثالهم نیست.
ویروس کرونا بیش از 3 ماه است که در جهان شیوع یافته و از پایان بهمن 98 تا امروز هم ایران را به خود مشغول کرده است. 206 کشور جهان مشغول مبارزه با این ویروس هستند و تا لحظه انتشار این خبر بیش از 2.5میلیون نفر در جهان به این ویروس مبتلا شده و بیش از 170هزار هم جان خود را از دست دادهاند. تقریباً در قاطبه کشورهای جهان محدودیتهای متعددی درباره مراودات اجتماعی در نظر گرفته شده است و برخی کشورها نیز از گزینه قرنطینه کامل استفاده کردهاند، کسبوکارها کاملاً تحت تاثیر قرار گرفته، اقتصاد یکی از بدترین دوران خود را در صدسال اخیر میگذراند، نبود تقاضا برای نفت، بهعنوان یک شاخص برای بسامان بودن بسیاری از سازوکارهای اقتصادی در کشورها، قیمت این طلای سیاه سابق را حداقل برای یکی دو روز به عدد شگفتانگیز منفی 39 دلار رسانده و همه اینها گویای آن است که اتفاق بزرگی در دنیا رخ داده است.
اما کنار این اتفاقات روشن در حوزه سلامت و اقتصاد و...، گمانهزنیهای مختلفی هم نیز درباره تأثیرات فرابهداشتی و فرااقتصادی کرونا مطرح شده است؛ اصطلاح پساکرونا متداول شده و صاحبنظران و افراد مختلف از اقشار گوناگون درباره وضعیت معرفت و سیاست و فرهنگ و روابط بینالملل و بهطور کلی اوضاع انسان و جهان در پساکرونا و حتی همین حالا سخن میگویند. بعضی معتقدند که کرونا نظم جدید و کاملاً متفاوتی را پایهگذاری خواهد کرد و مسائلی از این دست. در این زمینه با پرویز امینی استاد دانشگاه و جامعهشناس سیاسی به گفتوگو نشستهایم تا نظرات او را در این باره جویا شویم. او فرضیات مطرحشده را به دو دسته تقسیم و آنها را تحلیل کرده است. آنچه در ذیل میآید متن مشروح گفتوگوی تسنیم با پرویز امینی است:
*با تشکر از اینکه وقت خود را در اختیار ما گذاشتید. موضوع گفتگوی ما مسائلی است که امروزه پیرامون بحث کرونا در دنیا و ایران جاری و ساری است. در زمان حاضر اینطور مطرح میشود که شیوع بیماری کرونا علاوه بر تأثیرات فراوانی که در حوزه سلامت و حتی حوزه اقتصاد داشته است، اثرات شگرفی هم در آینده جهان در بعد معرفتی و اجتماعی و حتی در حوزه روابط بینالملل و بهعبارت دیگر تغییرات بزرگی در نظم جهانی ایجاد خواهد کرد، شما همین نظر را دارید؟
امینی: من هم به شما و کسانی که این گفتگو را میبینند یا میخوانند سلام عرض میکنم. وقایع بزرگ چه آنهایی که بهصورت ارادی رخ دادند و چه آنهایی که بهشکل طبیعی پیش آمدند، در معرفت بشر و نظام اندیشهای او و یا در سبک و صورتبندی زندگی اجتماعی سیاسی او تحولآفرین بودهاند، مانند جنگ جهانی اول و دوم. با بررسی ابعاد جنگ جهانی دوم میبینیم که پس از این جنگ، در حوزه «معرفت» تلقیهای پستمدرن تقویت میشود چراکه جنگ، بیاعتمادی به مدرنیته و عقلِ خود بنیاد را مطرح میکند و بحثهایی شبیه به آن امکان و استعدادی برای شنیده شدن یا شکل دادن به افکار و عقاید پستمدرن را بهدست میآوردند.
یا در نمونه داخلی آن میبینیم که گرچه هدف جنبش تنباکو در ایران صرفاً لغو قرارداد رژی بود اما نتایجی که این جنبش در پی داشت در نهایت منجر به شکلگیری نهضت مشروطیت در بعد معرفتی شد و سپس جنبش مشروطیت را بهعنوان یک پدیدار عینی شکل داد، به همین دلیل است که نتایج جنبش تنباکو بهواقع بزرگتر از اهداف اولیه آن بود. در این پدیده برای اولین بار در تاریخ سلطنتی ایران در اتوریته سلطنت و اتوریته شاه یک شکاف و گسست پدیدار میشود که این مسئله نقش شایانی در مشروط کردن اختیارات شاه در مسئله نهضت مشروطه بهعنوان یک مابهازای عینی ایفا میکند.
لذا اولین بار در مشروطه نیرویی بهنام «اراده مردم» شکل میگیرد که از این ظرفیت در عمل استفاده میشود.
همچنین پدیدارهای دیگری همچون بزرگترین بحران اقتصادی قرن بیستم در سالهای نزدیک به 1930 اتفاق افتاده است که غرب را بهسمت لیبرالهای کینزی سوق داد و این روند تا دهه هفتاد ادامه داشت.
به همین ترتیب بحرانها و حوادث مهمی در دنیا اتفاق افتادند که بسیار اثرگذار بودند، حتی برخی معتقدند که خودِ دولت مدرن که قصد دارد قلمروی اقتدار خود را گسترده کند در خلال برخی از همین مشکلات و بیماریهای فراگیر شکل گرفته است که معلوم میشود این بیماریها بدون مداخله قدرتها امکانپذیر نیست.
البته در این میان عدهای هستند که بر اساس تفکرات فوکویی بدبینیهایی به قدرت دارند و حتی شکلگیری دولتهای مدرن را بهنوعی از پدیدارها نسبت میدهند. اما بهطور کلی چالش بر سر این است که دامنه این تحولات و کیفیت و عمق این تغییرات تا چهحدی است.
*با توجه به تعداد گسترده کشورهایی که درگیر بحران کرونا شدهاند و میزان مرگومیر و آسیبهای اقتصادی و... که این بیماری داشته است، آیا میتوان گفت بهدلیل فراگیری و شدت این ویروس مثلاً در مقایسه با جنگ جهانی که نهایتاً 30 الی 40 کشور را درگیر کرده بود، این بیماری فینفسه قابلیت ایجاد تغییرات گستردهتر را دارد؟
امینی: ببینید، مجموع تحلیلها و اظهار نظراتی که تاکنون در ارتباط با جهان پساکرونا مطرح شده ــ البته اگر که ما از اساس مفهومی بهنام پساکرونا را قبول داشته باشیم ــ شامل دو نوع تحلیل میشود که این تحلیلها عمدتاً درباره دامنه اثرگذاری مسئله کرونا و صورتبندیهایی است که ممکن است پس از کرونا در زندگی بشر ایجاد شود.
دیدگاه اول، یک دیدگاه بسیار بلندپروازانه یا حداکثرگرا است. این دیدگاه معتقد است که جهان پس از کرونا، جهانی با تغییرات و جابهجاییهایی بزرگ در عرصه معرفت، اندیشه و سبک زندگی و ساختارهای اجتماعی است بهشکلی که جهان پس از کرونا و پیشاکرونا حتی در سپهر اندیشه نیز متفاوت بوده و دچار تغییرات بنیادی میشود. آنها در تحلیلهای خود از تعابیری همچون "ما در حال عبور از یک تمدن مادی به یک تمدن معنوی هستیم" سخن میگویند یا معتقدند که حتی معرفت بشر بهشکلی تغییر میکند که جهاننگری او دستخوش تغییر میشود و بر این باورند که بشر با تغییراتی که متأثر از کرونا در درونش رخ میدهد، دچار تحولات معرفتی خواهد شد.
*عباراتی مطرح میشود که مثلاً «کرونا بهنوعی آخر معلمها است و میتواند معرفت بشر را بهطور بنیادی تغییر دهد».
امینی: البته نمیگویند که میتواند تغییر دهد، بلکه معتقدند که تغییر داده است. به هر حال یک دیدگاه این است. حتی کسانی از این موضوع هم صحبت میکنند که شیوع کرونا مساوی با جهانی شدن جمهوری اسلامی است و از تحولات بزرگ صحبت میکنند.
بهاعتقاد این گروه، بیماری کرونا ماهیتی دستساز و بیولوژیک دارد و از آنجا که سراسر دنیا را درگیر کرده، اگر چنین باوری عالمگیر شود که قدرتهای استکباری، جهان را درگیر این ویروس کردهاند، از آنجا که انقلاب اسلامی ماهیت ضداستکباری دارد لذا باید شاهد عالمگیر شدن تئوری انقلاب اسلامی باشیم.
بنابراین این نوع نگرش از جابهجاییهای بزرگ و تفاوتهای بنیادی بالمره در جهان پیش و پساکرونا سخن میگوید.
*بهنظر میرسد که صاحبان این نوع نگرش بیشتر در ایران هستند.
امینی: بله بیشتر در داخل کشورمان چنین نگرشی را میبینیم ولی در خارج از ایران هم برخیها معتقد به تغییرات اینچنینی در جهان پساکرونا هستند.
دومین ویژگی این نوع نگرش نیز این است که دامنه تغییرات بنیادی را محدود به دوران پساکرونا نمیداند. نمایندگان این نگرش معتقدند که بحران کرونا به هر شکل و کیفیتی که به پایان برسد، تغییراتی را که در بستر خود ایجاد میکند، تداوم میبخشد و جهان جدید تنها در دوران بحران نیست و در پسابحران نیز شاهد این تغییرات بنیادی در ساختار جهان خواهیم بود.
همچنین از علائم و مؤلفههای این دیدگاه تأکید روی برخی کلمات است، بهطور مثال تأکید روی پایان و ادبیات فروپاشی یا سقوط است که ادبیاتی حداکثرگرا است و تحولات بنیادین را شامل میشود.
اما دیدگاه دومی هم هست که دیدگاه نسبتاً محافظهکارانهای بهشمار میرود. این دیدگاه معتقد به تغییرات در بستر کرونا است ولی دامنه این تحولات را در حد جابهجاییهای بزرگ و بهطور کلی تحولات پیشا و پساکرونا نمیداند و از سوی دیگر معتقد است که دامنه این تغییرات محدود به بحران کرونا است و وقتی این بحران فروکش کند متعاقب آن این تغییرات نیز از دایره زندگی بشر خارج خواهد شد.
نمایندگان این نگرش معتقدند یکی از تغییرات مقطعی در سبک زندگی بشر در دوران بحران کرونا، زندگی در شرایط قرنطینه خانگی است که زمان آن طبعاً محدود است و این وضعیت مقطعی پس از مدتی به حالت عادی بازمیگردد. از دیگر تغییرات مقطعی که تحتالشعاع همهگیری کرونا در ایران و جهان پیش آمد، تغییر مدل آموزش بهعلت تعطیلی مراکز آموزشی یا لغو سفرهای نوروزی و دید و بازدیدها بود که طبعاً با اتمام بحران کرونا چنین وضعیتی پایدار نخواهد ماند. از سوی دیگر برخی تأملات همچون توجه به مقوله مرگ و یا معنویت پس از پیدایش و همهگیری کرونا جدیتر شد.
صاحبان نگرش دوم اولاً تغییرات در بستر کرونا را در حد جابهجاییها و تحولات بنیادی در انسانها نمیبینند که بهطور مثال بتواند در بعد اندیشهای و معرفتی انسانها را با تحولات ساختاری روبهرو کند و پس از آن شاهد انسانهای متفاوتی باشیم که معنویت تمام مناسبات آنها را تحتالشعاع قرار داده است.
آنها معتقدند اگر هم تأملاتی در حوزه معنویات در درون انسان ایجاد کرده باشد این تأملات مقطعی است و با فروکش کردن این بیماری بهمرور از بین خواهد رفت. نمایندگان این نوع نگرش بهجای استفاده از کلمات حداکثرگرا همچون فروپاشی یا سقوط از تعابیری چون «اختلال» استفاده میکنند و معتقدند کرونا اختلالی در روندهای زندگی بشر ایجاد کرده است، در واقع انسان را بهسمت گزینههای آلترناتیو موجود برده است، بهطور مثال کلاسهای فیزیکی آموزشی را به آموزشهایی در بستر اینترنت و فضای مجازی سوق داده و یا دید و بازدیدهای رودررو را به تماسهای تصویری تغییر داده است.
بنابراین صاحبان این نوع نگرش از ایجاد برخی بینظمیها در جهان در پی بروز بحران کرونا سخن میگویند، در واقع از برخی نقدها سخن میگویند نه اینکه مثل نگرش اول به نفی برخی ساختارها و مناسبات موجود معتقد باشند. همچنین نمایندگان نگرش دوم معتقدند تنها تردیدهایی در برخی برداشتها درباره انسان، جهان و مرگ اتفاق افتاده و به هیچ عنوان از تغییرات بنیادی در ساختارهای موجود سخن نمیگویند.
* یعنی از تعدیل بهجای تحلیل استفاده میکنند؟
امینی: بله؛ در واقع معتقدند که برخی جهاننگریها دچار برخی تلنگرها شده ولی بر این باورند که نباید انتظار هیچگونه تحولات بنیادی در جهان پساکرونا را داشت، بنابراین خیلی ترم پساکرونا را دقیق نمیدانند و شرایط امروز را بهنوعی وضعیتی مبهم توصیف میکنند که مشخص نیست پس از عادی شدن شرایط بهویژه در حوزه اقتصاد پس از بازگشایی مجدد بنگاههای مختلف اقتصادی، چه تغییراتی ایجاد خواهد شد که این مسئله موجب بدفهمی مسئله میشود.
*آیا میتوان ترم پساکرونا را از همین حالا منتفی دانست یا باید صبر کرد و دید که این وضعیت چهمدت به درازا میکشد و باید بحث پایداری را مدنظر قرار داد؟
امینی: ببینید الآن این دو دیدگاه وجود دارد؛ دیدگاهی که بیشتر درباره آن صحبت میشود، دیدگاه اول است و دیدگاه دوم نمایندگان کمتری دارد.
*دیدگاه اول یک مقدار هم جذابتر است...
امینی: جذابتر است چون از پایان و آغاز در آن صحبت میشود مثلاً پایان دولتها. برخی اعتقاد دارند این بحران پایان دولتهای دموکراتیک است چون دولتهای اقتدارگرا در برابر این بحران بهتر عمل کردهاند، لذا این پایان گوییها میگوید که یک جهان جدید خواهیم داشت.
در دیدگاه دوم میگویند ممکن است تغییراتی در مدلهای دموکراسی اتفاق بیفتد. بالاخره دموکراسی تنها سازوکار رأی دادن، انتخابات و رجوع به آرای مردمی نیست و بخشی از دموکراسی معطوف به هدف و معطوف به فرآورده آن است؛ یعنی باید به کارآمدی منجر شود. دیدگاه دوم تغییرات را در این حد میبیند. پایان جهان و نگاه خودکامگی جزء دیدگاه اول است.
بهنظرم اگر بخواهیم در مورد دیدگاه اول و اینکه چرا از تحول بنیادین صحبت میکنند و میگویند نظم اجتماعی موجود در حال فروپاشی است و یک نظم جدیدی در حال شکل گرفتن است، سخن بگوییم، باید در ابتدا توجه کنیم که کرونا سه ویژگی دارد که چنین اظهار نظرهایی را موجه میکند؛
نخست این است که کرونا از یک «گستردگی عمومی» برخوردار است و کل جهان را در بر گرفته و یک فضای همگانی ایجاد کرده است و به یک مسئله در حوزه تفکر و معرفتبخشی بین برخی از نخبگان محدود نشده است، بلکه آنها را در معرض خطر قرار داده است. مسئله دیگر این است که در واقع «شدت و عمق» آن بالاست و مستقیماً با جان انسانها سر و کار دارد و آنها را در معرض خطر قرار داده است و از این مهمتر چون یک پدیده «نوظهور» است و یک ماهیت و آگاهی قوامیافته درباره آن وجود ندارد.
در برابر این نگاه، نگاه دوم معتقد است که بهغیر از این عناصر، عناصر دیگری هم وجود دارد که ما متوجه شویم که جهان پساکرونا جهان متفاوتی خواهد بود یا نخواهد بود، یکی از این عناصر مسئله «پایداری» است که اشاره شد، یعنی اینکه بحران کرونا که یک بحران عمومی است از نظر واحد زمان چهمیزان طولانی خواهد بود، آن هم با همان شدت و گستردگی که گفته شد. اگر به هر دلیلی طول عمرش کوتاه شود بهکلی تحلیل دسته اول را مخدوش میکند.
دومین نکته بحث «تابآوری» جامعه، نظامهای سیاسی و مردم است. این تابآوری ذیل مفهوم «ضرورت» فهمیده میشود، یعنی اگر بخواهیم یک جهان پساکرونا داشته باشیم باید به ضرورتها پاسخ دهیم، به این معنا که الآن که به مؤلفهها نگاه میکنیم، یک ضرورت وجود دارد بهنام ویروس کرونا، این بحران جان انسانها را تحتالشعاع قرار داده و ما را بهسمت قرنطینه خانگی و مسائل بهداشتی و درمانی سوق داده است، اما این سؤال پیش میآید که؛ ضرورتهای دیگر مانند اقتصاد و معیشت افراد چه میشود؟ شغلهایی وجود دارد که امکان قرنطینه خانگی را ندارند، اینها باید چه اقداماتی انجام دهند؟ همچنین در ضرورتهای دیگر بنیادهای اجتماعی، تابآوری برای همه سطح از تغییرات و سبک زندگی وجود دارد و آن را تحت تأثیر قرار میدهد؟ بهطور مثال شما روز 30 و 31 فروردین را با هم مقایسه کنید در این روزها که بحران کرونا وجود دارد باید سبک زندگی متفاوتی داشته باشیم اما در این دو روز وضعیت تقریباً به روال عادی بازگشته است و این ضرورتها که شکل گرفته است.
مسئله بعدی که دیدگاه اول را نقد میکند مسئله «امکانپذیری» است، یعنی غیر از ضرورت، مسئله امکانپذیری هم وجود دارد. فرض کنید ما میخواهیم به جهان پساکرونا برویم و البته ضرورتهای آن را هم حلوفصل و پایداری آن را تضمین کردهایم. حالا که میخواهیم از جهان مادی به جهان تمدن معنوی برویم، این آلترناتیوهای مقبول و پذیرفته شده عمومی بهعنوان تمدن معنوی کجا قرار دارد؟ همچنین لوازم و الزامات مدنی و اجتماعی ــ سیاسی در کجای ساختارهای آن قرار دارد؟
لذا صرفاً به اینکه بگوییم «از تمدن مادی به معنوی میرویم» نباید کفایت کرد. آلترناتیو، یعنی ویژگیهای تمدن معنوی چهچیزی است؟ البته این آلترناتیوها آن چیزهایی نیست که در ذهن شماست، بلکه بهشکل عمومی پذیرفته شده باشد. اصلاً مشکل مارکسیسم و مشکل پستمدرنها چهچیزی است؟ نقد به زندگی مدرن که جدید نیست، آلترناتیو و مابهازای آن مهم است، البته اگر ما نخواهیم به زندگی لیبرال ادامه بدهیم.
فرض کنید الآن در جهان بگویند دیگر نمیخواهیم به این شکل مادی که زندگی میکردیم، زندگی کنیم و از آن زندگی دست کشیدهایم، آن زندگی جدید و آلترناتیوهایی که ساز و کارهای مدنی، اجتماعی و سیاسی مشخص، پذیرفته شده و قابل تحقق داشته باشد، کجا هستند؟
درباره پستمدرنها و چپگراها و نقدهایی که آنها به لیبرالیسم و مدرنیته دارند باید گفت که نقدهای دنیاافکنی است اما دعوا بر سر این است که زمانی که آنها به مقام ایجاب و تغییر وضعیت بهمعنای ایجاب میرسند، به لکنت میافتند.
با توجه به نقدهایی که به دیدگاه اول بیان کردم، بنده خودم به دیدگاه دوم قائل هستم و اعتقادم بر این است که جهان پس از کرونا با جهان پیشاکرونا تفاوت چندانی نخواهد داشت، چون دیدگاه اول یک بحث مبهم و اغواگر است و ما را دچار خطای فهمیدن شرایط میکند اما تجربه اجتماعی ما نشان میدهد که حتی در دوره بحران کرونا هم کمابیش با یک جهان متفاوت روبهرو نبودهایم.
*علت این بالابردن دوز تحلیلها، یعنی همین اوردوز تحلیلی که انجام میشود، چیست؟ ممکن است فردی که بهدنبال تمدن معنویتر است، آگاهانه دوز تحلیل را بالا میبرد تا تأثیر اجتماعی و معرفتی داشته باشد و به تحقق آن تمدنی که دوست دارد، کمک کند؟ یعنی بخواهد این وضعیت را مصادره به مطلوب کند، آیا بهنظر شما اینگونه است؟
امینی: از آنجا که جامعه یک جور رادیکالیزه شدن را در ذهن خود دارد، این بنیانافکن دیدن رخدادها در پس و پشت ذهن ما وجود دارد، مثلاً در حوزه سیاسی، وقتی اتفاقات دوم خرداد سال 76 اوج گرفت، گفتند دیگر آن ارزشها مانند خدمت، سادهزیستی و عدالت دود شد و به هوا رفت و جامعه دیگر به آن نقطه برنمیگردد یا بهطور مثال سال 84 و پس از هشت سال سخن گفتن از توسعه سیاسی و ادبیات جامعه مدنی، فردی به صحنه آمد که اصلاً کلمه دموکراسی را بهکار نبرد و رئیس جمهور شد و ارزشهای دیگری مانند خدمت به مردم، عدالت و خدمت به محرومین و مستضعفین را مطرح کرد.
*یعنی چون جامعه دوست دارد حرفهای رادیکال بشنود، بهنوعی از منطق بازار پیروی میکند؟ یعنی چون تقاضا برای اینگونه حرف زدن زیاد است، افراد هم از تغییرات بنیادی سخن میگویند؟
امینی: یک دلیلش این است که ما همیشه اینگونه بودهایم.
سال 84 را بهگونهای تحلیل کرده گفتیم که تفکر غربگرایی و وادادگی در برابر غرب دیگر تمام شده است اما سال 92 فردی رئیسجمهور شد که کلاً همان دیدگاهها را داشت، یا در انتخابات مجلس در سال 94 وقتی 30 نفر لیست امید در تهران رأی آورد، برخی گفتند که "دیگر دچار تغییرات تمدنی در تهران شدهایم" ولی در انتخابات مجلس یازدهم، 30 نفر از گروه دیگر رأی آوردند و آب هم از آب تکان نخورد!
لذا این در سازمان ذهنی ماست که هر رخداد یا حادثه را بهعنوان شکاف قبل و بعد بگیریم و آن واقعه را بیش از آنچه هست، مهم کنیم.
دلیل دیگر این است که در واقع سندروم نمادگرایی در فرهنگ و سیاست وجود دارد. سینما زبانش نشانهشناسانه است و از طریق نشانهها با جامعه حرف میزند ولی وقتی اوردوز میشود و نمادگرایی هم از آن چارچوب بینالاذهانی خارج میشود، دسترسی به اثر و فیلم ناممکن میشود.
بعضی وقتها سازندگان نشانهها و نمادهایی را در فیلم قرار میدهند و مخاطب اصلاً با آنها نسبتی برقرار نمیکند؛ یا منتقدان از فیلم تحلیل نمادگرایانه میدهند که خود سازنده به فکر فرو میرود که چه ساخته است! بنابراین این مسئله در سیاست، فرهنگ و اندیشه ایرانی وجود دارد و حالا درباره کرونا هم به وجود آمده است.
بهنظرم کرونا یک پدیدهای است که قوام نیافته و یک استعدادی به شما میدهد تا شما این پدیده را برای تأیید یا پیشرفت علایقی که دارید، در اختیار گیرید و تحلیل کنید، بهطور مثال یکی از این تحلیلها هدفمند بودن این حادثه است تا مردم مجبور شوند به قرنطینه رفته و وارد شبکههای اجتماعی بشوند و در آنجا حاکمیتهای مستقر سیاسی دور زده شود! چون فضای مجازی و امکانات و زیرساختهایش در خدمت ما است پس میتوانیم یک حکمرانی مجازی بر مردم داشته باشیم! اینها دیگر خیلی تحلیلهای اوردوزی است.
*بهطور مثال آقای حجاریان که مسئلهاش مشروطیت، سلطنت و پادشاهی است، یک تحلیلی ارائه داده و گفته کرونا از کلمه Crown و تاج میآید بنابراین ویروس کرونا نهتنها دموکراتیک نیست بلکه پادشاه جبار است و پادشاهی و سلطنت میکند.
امینی: اینها مصادره به مطلوب کردن است و اگر شما وارد جزئیات شوید و استدلال دیدگاههای اول را بخواهید و جزئیتر نقد کنید، برخیها به همین شکل است.
*در نظرسنجی اخیر مؤسسه ایسپا از ایرانیها پرسیده شده که "بعد از کرونا توجهتان به خدا بیشتر شده یا خیر؟"، برخی گفته بودند "بله و بیشتر از گذشته به مرگ و خدا فکر میکنیم."، بهنظر شما این موضوع در چه حدودی است و فکر میکنید در غرب هم توجه به معنویت بیشتر از گذشته شده است؟
امینی: ممکن است در حد یک تلنگر و یا یک نوع تصحیح اتفاق بیفتد، مثلاً از تصاویر تلویزیونی برخی استغاثهها به درگاه خداوند اتفاق بیفتد اما اینها بهنظر بنده چیز جدیدی نیست ولی چون در حال حاضر روی این مسائل زوم هستیم و این پدیده بهگونهای است که تواناییهای مادی بشر را به چالش کشیده است، روی آن متمرکز شدهایم.
یک مورد دیگر این است که ما با «چالش تعمیمگرایی» روبهرو هستیم. همزمان که برای تحولات بنیادی استدلال میشود و نشانههایی داده میشود و میگویند جامعه دغدغه معنویاش بیشتر شده است ولی وقتی در محیط اجتماعی زندگی میکنید، میبینید که آدمها تفاوت چشمگیری با گذشته نداشتند. ممکن است در برخی موارد مصادیق چنین موضوعی اتفاق افتاده باشد اما خیلی چشمگیر نیست.
شما جزو مصرفکنندگان شبکه مجازی هستید و در پیامرسانها فعالیت میکنید، آیا کسانی را میبینید که پیامها، حرفها، اعلام موضعها و قضاوتهایشان در فضای مجازی نسبت به قبل تغییر بنیادی کرده باشد؟
اینکه گفته شود زیر آب فردگرایی در قضیه کرونا خورده، درست نیست؛ وقتی در اول فروردین امسال، میزان سفرها با خودروی شخصی نسبت به سال گذشته افزایش یافته، نشانگر این است که منافع آنها بر منافع عمومی ترجیح پیدا کرده است. البته جایی که دولت از توان الزامآور خود استفاده کرد، تنها همان 13 فروردین بود و توانستیم این شرایط را مدیریت کنیم.
*اگر بپذیریم که تمدن غرب مدعی بود که از طریق علم میتواند بر طبیعت فائق بیاید و تمام مشکلات را حل کند، کرونا حداقل در کوتاهمدت تردید جدی نسبت به تمدن غربی ایجاد میکند؟
امینی: اینجا مغالطهای داریم مبنی بر اینکه ادعایی را به طرف مقابل نسبت میدهیم و بعد این ادعا را نقد میکنیم، مثلاً ادعایی را درباره علم جدید یا علم مدرن پزشکی یا حوزه سلامت مطرح میکنیم که گفته هیچ مسئلهای در عالم پزشکی و سلامت نیست که من در برابرش ناتوان باشم! و چون در حال حاضر این وضع پیش آمده که علم جدید چندان و حداقل فیالفور و آنلاین نمیتواند به این چالش پاسخ دهد، پس مشروعیتش را از دست داده است.
در حالی که اگر این ادعا درست باشد، این ادعای فراگیری در آنجا نیست. اولینباری که وبا یا طاعون پیش آمد، علم همین وضعیت را داشت، یا در مواجهه با برخی سرطانها، ایدز و حتی این آنفلوآنزاهای فصلی، علم پاسخ جدی ندارد و حتی برای برخی بیماریها هنوز هیچ پاسخی ندارد.
پس اولاً نسبت دادن این ادعا به علم و بعد نقد این ادعا، مغالطه است، در حالی که در علم جدید چنین ادعای فراگیری وجود ندارد. نکته دوم اینکه در نهایت برای غلبه بر بیماری کرونا تا حدی که بتوان مشکل را حل کرد و درمانهای ممکن را انجام داد، باز هم باید به علم مدرن رجوع کرد.
*مقصود ما برداشت متافیزیکی از این علم است، شاید این برداشت در غرب خیلی فراگیر نباشد ولی بالاخره وجود دارد همانطور که از نظریات گالیله و بعد نیوتون برداشت متافیزیکی شد که میتوان جهان را کاملاً بدون خدا هم فرض و اداره کرد؛ یعنی نقش عوامل غیرمادی را کلاً کاهش داد. ممکن است در این برداشتهای متافیزیکی تجدیدنظرها و یا دستکم تعدیل و تشکیکهایی صورت بگیرد؟
امینی: ما شواهدی نداریم، مثلاً یکی از آقایان صحبت کرده بود که کرونا را بهشکل معلم آخر در برابر ارسطو معرفی کرده بود و یکی از گزارههایش این بود که تحولی در معرفت بشر ایجاد کرده است ولی ما الآن هیچ معرفتشناسی در سطح جهان نمیشناسیم که بگوید کرونا درک من را از جهان تغییر داد و یا حتی در سنتهای فکری دیگر تغییری ایجاد کرد.
خیلی از این حرفها، خواسته، تمایل و یا اراده ماست و یا برخی تسویه حسابها در حوزه معرفت است، مثلاً ممکن است شما با سازهانگاران و یا پستمدرنها، پساساختارگراها و برساختگراها مناقشه معرفتی داشته باشید و بخواهید از طریق کرونا بهگونهای تسویه حساب کنید، این مسائل جزئیاتی دارد؛ مثلاً اینکه آیا صورتبندی شما از درک آنها از پستمدرنیسم و پساساختارگرایی و برساختگراهای زبانی اجتماعی درست است یا نه؟
*یکی از وجوه مشهود کرونا این بود که حداقل بهلحاظ جامعهشناختی بهنوعی مرجعیت سابق غرب را تا حدی متزلزل کرد.
امینی: بله، اینها واقعیتهایی است که دیدگاه دوم هم آنها را قبول دارد و معتقد است در برخی باورها نسبت به غرب تردید ایجاد شد؛ برخی باورها نیاز به ویرایش پیدا کردند و برخی ارزشگذاریها آسیب دید.
در بخش اول هم گفتم قبول دارم که کرونا تغییراتی شکل داده ولی تغییرات در حد جابهجاییهای بزرگ در نظام اندیشه و فکر در ساختارهای اجتماعی نیست. درباره تغییرات از کلماتی مانند اختلال، تردید، اصلاح و تصحیح برداشتها استفاده کردم و اینها واقعیتر است، یا از چیزهایی که قابل قبول است این است که کرونا در دو چیز نسبت غرب با غیرغرب اصلاح برداشت و باور ایجاد کرد: یکی در توانایی و یکی در اخلاقی مواجه شدن با مسائل.
در واقع در جامعه همواره درباره توانایی و زیست اخلاقی غرب افسانهپردازیهایی وجود داشت اما در بحران کرونا که شرایطی عادی نبود، مشخص شد که کارایی چقدر است و بحران، متر و معیار بهتری برای پایبندیهای اخلاقی و کارآمدیهاست.
مثلاً اتفاقاتی که در اروپا و آمریکا رخ داد در مورد خارجکردن افراد مسن از اولویت درمان، تشکیل صفهای طولانی برای خرید اسلحه بهمنظور تأمین امنیت و راهزنیهای رسمی دولتهای غرب بهلحاظ بهداشتی، زیست اخلاقی غرب را بهخوبی نشان داد. در آمریکا و در برخی کشورهای اروپایی مانند ایتالیا که تعداد کشتهشدهها و موارد ابتلا بالاست، این بحران فراگیرتر است، این موارد در دیدگاه دوم مطرح است.
*آیا از این موضوعات آنطور که بعضاً گفته میشود میتوان استنتاج کرد که تمدن به شرق منتقل خواهد شد، با توجه به کارکرد بهتری که برخی کشورهای شرق داشتند؟
امینی: استدلالها مهم است؛ برخی گزارهها را که گفتیم برایشان استدلال و شواهدی در دسترس نیست؛ اینکه از تمدن مادی به تمدن معنوی میرویم و یا اینکه گفته میشود خداوند شیاطین را آزاد گذاشته که ما را برای شرایط جدیدی آماده کنند! اینها غیرقابل داوری است و در چارچوب رجالالغیب باید گفت و اگر چنین چیزی هم ممکن باشد اتفاق بیفتد، ما شواهدی برای آن نداریم. یا اینکه گفته میشود جهان پساکرونا در آمریکا، جامعهای مشترک المنافع شبیه آنچه در فروپاشی شوروی اتفاق افتاد، خواهد شد! ممکن هم است چنین اتفاقی بیفتد ولی در حال حاضر شواهدی نداریم مگر اینکه کسی اتصالی به جهان ماورایی داشته باشد!
برخی تحلیلها، تجربی هستند و برخی تحلیلها فلسفی و برخی تحلیلها ماوراءالطبیعه هستند! که نه دارای شواهد تجربی هستند و نه فلسفی. ممکن است اتفاق بیفتند و ممکن است اصلاً اتفاق نیفتند، کسی نمیتواند داوری کند.
دسته دوم بحثها، مواردی هستند که اتفاقاً شواهد متناقض دارند، مثلاً اینکه گفته بودند "ایرانِ پس از کرونا ایرانی است که در سکولاریسم شیرجه میزند"! درحالی که ما اینجا شواهد بهعکس آن را داریم. میبینیم جامعه ایران بهلحاظ فکر دینی تقویت میشود البته نه در حدی که تحولات معنوی صورت بگیرد ولی اتفاقاً سکولاریسم در ایران کمرنگتر میشود، مثلاً در تصمیمگیریهای جمهوری اسلامی، اگر تصمیمگیریهایی انجام شده بود که معارضه بین علم و دین، بین عقل و وحی و بین دوا و دعا شکل میگرفت، میتوانست به سکولاریسم کمک کند ولی جمهوری اسلامی تصمیمات دیگری گرفت؛ مثلاً نماز جمعه، مساجد و حرمهای مقدس را تعطیل کرد که در این سالهای طولانی هیچ مسئلهای نتوانسته بود آنها را تعطیل کند و این تصمیمگیریها نشان داد هیچ تعارضی بین علم و دین نیست؛ یعنی مرجعیت نهاد علم برای دین پذیرفته شده است.
مثلاً خطیب جمعه شیراز گفت "اینکه خطبه نماز جمعه باید برگزار شود یا نشود وابسته به این است که نظر عالیترین مقام مرکز در حوزه بهداشت چیست و ما بهعنوان دیندار باید به آن مرجعیت عمل کنیم."
بنابراین در حال حاضر شواهدی بهسمت سکولاریسم نداریم.
*در نظرسنجیای که اشاره شد، تعداد کسانی که گفتند جنبههای اعتقادی و دینی آنها در دوران کرونا کمتر شده، بهشدت کم بود. یعنی یا میگفتند گرایشات دینی آنها تغییری نکرده و یا حدود 48 درصد اعلام کردند افزایش داشته است.
امینی: بله؛ ببینید برخی استدلالها مغالطه «کُنه» و وجه دارند، یعنی وجهی از کرونا را گرفتند و بهعنوان کُنه و حقیقت کرونا اعلام میکنند؛ دو دیدگاهی که میگفتند کرونا دموکرات و برابریخواه است چون فقیر و غنی به آن مبتلا میشوند، وجهی را گرفته بودند که البته قابل نقد هم هست و این را تعمیم میدادند. برخی میگفتند چون کرونا از کرون و تاج آمده، جبار است و وجهی را به کُنه ماجرا تبدیل کرده بودند.
دسته چهارم استدلالها این بود که تعمیمگراهایی نابجا داشت و شواهدی را که شواهد تام نبود بهصورت عمومی ارائه میداد که در مورد آنها صحبت کردیم، مثلاً برخی اتفاقات در جامعه افتاد و سبکهای زندگی تغییراتی کرد ولی همه قابل تعمیم نیست یعنی برخی قرنطینه خانگی را پذیرفتند ولی برخی هم نپذیرفتند و همین الآن بخش زیادی سبک زندگی عادی خود را دارند و حتی در نوروز دید و بازدید و سفر را انجام دادند.
در مجموع بهنظر من دیدگاه دوم به صواب نزدیکتر است و دیدگاه متواضعانهتری است، بنابراین جهانِ بهکلی متفاوت نخواهیم داشت ولی در مورد افسانهسرایی برخی درباره اخلاقی بودن و کارآمدی غرب و اینکه جهان مادی میتواند تمام لوازم زندگی و سعادت را در بر گیرد، تردیدهای جدی ایجاد شد.
همچنین اختلالهایی در زندگی شکل گرفته ولی اینها در حد اختلال است و مثلاً برخی باورها قویتر شده است اما اینکه تحولی بنیادی شکل گرفته باشد و در معرفت و سازمان زندگی مردم تحول بنیادینی صورت گرفته باشد، وجود ندارد.
*اکنون برخی معتقدند که تمدن بهسمت معنویت نمیرود بلکه دستکم بهخاطر کارآمدتر بودن ظاهری چین، کره و برخی کشورهای شرق آسیا مانند سنگاپور، تمدن و قدرت بهصورت کامل از غرب به شرق منتقل خواهد شد.
امینی: این در دیدگاههای نظام بینالملل آنهاست که قدرت و ساختار نظام بینالملل از غرب به شرق منتقل میشود.
چین نهتنها الآن بلکه هیچوقت قدرت برتر و هژمون در دنیا و نظام بینالملل نخواهد شد، زیرا برتریخواهی فقط متکی به قدرت سخت نیست که قدرت اقتصادی باشد و در جهان جدید قدرت نرم یعنی انگارهها، ارزشها و الگوهای زندگی که بخواهد مطلوب بشر باشد، بخش مهمی از آن است.
اینها در مدل چینی مفقود است و هیچ کشوری در دنیا نیست که شبیه چین باشد یعنی تمام مناسبات، ساختارها، ارزشها و سازماندهیهای جمعی آن شبیه به چین باشد و این یعنی چین الگوی قابل تبعیتی نیست.
*مطالعات تاریخ تمدن هم نشان میدهد که قدرت معنوی اساس است و قدرت مادی میتواند با ممزوج شدن به آن، آن را به تمدن بزرگ تبدیل کند.
امینی: تمدنشناس بزرگی که تحولات تمدنی را بررسی کرده، عنصر اصلی تحولات تمدنی را عنصر معنوی میداند و چین این موقعیت را ندارد.
در حال حاضر میبینید که هیچ کشوری شبیه چین عمل نمیکند. الگوهایی مانند چین برای کشورهایی مثل ما نه مطلوب است و نه ممکن. برای جامعهای مثل ما فقط اینکه خروجیهایی مانند نرخ رشد اقتصادی 11 درصد باقی بماند، کافی نیست و مسیرهای طی شدن آن هم مهم است. همچنین قابل تحمل نیست که حزبی ساختار قدرت را در دست دارد لذا مناسبات درون جامعه چین قابل الگوبرداری نیست. حتی الگوی کشورهای نزدیک به چین مانند کره جنوبی و ژاپن نیز چینی نبوده است.
درباره دموکراسی هم همین است. بحثی درباره سیاست داخلی کرده بودند که کنارگذاشتن دموکراسی و خودکامگی بود. این مسائل جزو دیدگاه جابهجاییهای بزرگ است و در مدلهای دموکراتیک ممکن است بهسمت کارآمدی بازبینیهایی بشود ولی اینکه کل دموکراسی کنار گذاشته شود جزو تحلیلهای دسته اول است.
ارسال نظر