ثواب شاد کردن دل مومن
امام باقر(ع) مى فرمود: به راستى دوستترین کارها به درگاه خدا عز وجل شاد کردن مؤمن است یا سیر کردن مسلمانى یا پرداختن بدهکارى او.
از امام صادق(ع) روایت شده، که می فرمایند: نپندارد یکى از شماها که مؤمنى را شاد کرده است تنها او را شاد کرده، بلکه به خدا رسول خدا را(ص) شاد کرده است.
از ابى الجارود که شنیدم امام باقر(ع) مى فرمود:
به راستى دوستترین کارها به درگاه خدا عز و جل شاد کردن مؤمن است یا سیر کردن مسلمانى یا پرداختن بدهکارى او.
امام صادق(ع) در ضمن حدیثى طولانى فرمود:
چون خدا مؤمن را از قبرش مبعوث کند، با او نمونه اى از قبر بیرون آید و جلو او باشد و هر آنجا که مؤمن یکى از هراسهاى روز قیامت را ببیند آن نمونه گوید: نترس و غم مخور و مژده گیر به شادى و کرامت از طرف خدا عز و جل تا آنکه در برابر خدا عز و جل بایستد و از او حساب آسانى بکشد و فرماید: او را به بهشت برند و آن نمونه جلو او باشد، مؤمن به او گوید: خدایت رحمت کند، چه خوب کسى بودى که با من از گورم بیرون آمدى و پیوسته مرا به شادى و کرامت از طرف خدا مژده مى دادى تا آن را به چشم دیدم و به او مى گوید: تو کیستى؟ مى گوید:من همان شادیم که به دل برادر مؤمن خود در دنیا وارد ساختى، خدا عز و جل مرا از آن آفریده تا به تو مژده دهم.
از محمد بن جمهور، گوید: نجاشى که یک دهقانى بود، حاکم اهواز و فارس شد، یکى از کارمندانش به امام صادق(ع) گفت: در دفتر نجاشى خراجى به عهده من است و او مردى است مؤمن و فرمانبر، شما اگر صلاح مىد انى براى من نامه اى به او بنویس، گوید: امام(ع) به او نوشت:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، شاد کن برادرت را تا خدا شادت کند، گوید: چون نامه به او رسید، در مجلس کار خود بود و چون تنها شد، نامه را به او داد و گفت: این نامه امام صادق(ع) است، آن را بوسید و بر دو چشم نهاد و به او گفت: چه حاجتى دارى؟ گفت:
خراجى که در دفترت بر عهده من است، به او گفت: چه مقدار است؟ گفت: ده هزار درهم.
نجاشى دفتر دار خود را خواست و به او دستور داد تا از طرف او بپردازد و آن را از دفتر بیرون آرد و دستور داد براى سال آینده هم برابر همین مبلغ را براى او بنویسد، سپس به او گفت: من تو را شاد کردم؟ پاسخ داد: آرى قربانت، سپس فرمان داد یک مرکب سوارى و یک کنیز و یک غلام به او دادند با یک دست جامه و در عطاى هر کدام مى گفت: آیا تو را شاد کردم؟ و او جواب مى داد:
آرى قربانت، و هر چه مى گفت: آرى، براى او مى افزود تا از عطا فراغت یافت و سپس به او گفت: همه فرش این اتاق را هم که من در آن نشسته ام با خود ببر چون که نامه آقاى مرا در این جا به من دادى و هر حاجتى دارى به من اظهار کن و برسان، گوید: این کار را کرد و آن مرد بیرون شد و پس از آن خدمت امام صادق(ع) رسید و به او همه را باز گفت و آن حضرت هم شاد شد به کار او، آن مرد گفت:
یا ابن رسول اللَّه، گویا کارى که با من کرده، شما را شاد نمود؟ فرمود: آرى، به خدا هر آینه خدا و رسولش را هم شاد کرد.
ارسال نظر