تصمیم برای جلوگیری از خطر + جزییات
تهیه قرص برنج در "ناصرخسرو" خیلی هم سخت نیست.
روزنامه قانون Law نوشت: تهیه قرص برنج در "ناصرخسرو" خیلی هم سخت نیست.
پسری که لباسش از بقیه روشن تر است، کنارم می آید و قدمهایمان با هم یکی میشود. همین که می شنود قرص برنج می خواهم می گوید: «دونهای ۳۰۰ هزارتومن». یکی از کنارمان رد می شود و می گوید:«دروغ میگه؛ از این نخر قیمت بالا میده قرصاش هم تقلبیه. متادون بهت میده جای قرص برنج». پسر لباس روشن میگوید: «از من پاکدستتر تو این راسته پیدا نمی کنی. گولش را نخور، قرص برنج خاکستری و قرص متادون سفیده».
رفیقش میخندد و می گوید:« جفتش سفیده». رهایشان میکنم و چند قدم آن طرفتر دو مرد دیگر جلو میآیند و میگویند: «چقدر پولداری؟ پولت را بده ببینم. تراول ۵۰ هزارتومانی را نشانش میدهم و میگوید:« بیا تو کوچه از تو انبار برات بیارم». رفیقش از دور فریاد می زند:« نری تو کوچه شبه هوا تاریکه کیفت رو می زنه». تراول را در جیبم میگذارم. چند ثانیه نگذشته که دورم را چندین مرد سیاهپوش گرفتهاند.
یکیشان سیگار به لبدارد و منتظر است قلیانش را کنار خیابان چاق کند. مغازهدارها از بیرون تماشایمان میکنند. یکی میگوید:«چی میخواد؟» پسری با لباس روشن جواب میدهد: «برنج می خواد، آمادهداری؟» نور کمی از یکی از مغازهها بیرون می آید و اندکی پیادهرو را روشن میکند. مغازهدار کوچه باریک را نشان میدهد و میگوید:« بهش بگو وایسته همین جا تا براش بیارم». رو به من می کند و می پرسد:«چقدر پولداری؟
نامهدانشگاه نداری؟» میگویم:« نامه ندارم قرص را برای کیسههای برنج میخواهم». می خندد: «بهتر است با من روراست باشی. یکم پایین تر بروی میتوانی بخری. حالا یا قرص برنج به تو میدهند یا قرص دیگری که چنان مسمومت میکند که به مرگ می رسی و شاید هم برگردی. حالا چرا قرص برنج را انتخاب کردی؟ برو تو اتاق بخواب شیر گاز را باز کن با خیال راحت. بخوای با قرص برنج بمیری جیگرت میاد بالا».
قرص برنج با کارت ملی
اکبر پشت گوشی تلفن میگوید:« کجا رفتی پس؟ برات قرص آوردم. خریدی؟ چی خریدی؟ من برات نگرانم متادون نداده باشن! گول اینا رو نخور! تو کوچه نری باهاشون، جیبت رو می زنن و آس و پاست میکنن. بهم بگو الان کجایی؟ بهم اعتماد کن! ببین اینها یک قرص متادون قهوه ای را سه هزارتومان میخرند و می فروشند ۴۰۰ هزارتومان. همشهری ما از همین جا قرص برنج خرید و خودش را کشت.
لحظه آخر گفت از کی قرص را خریده. ما حتی از فروشنده شکایت هم نکردیم چون مگر به زور قرص را به او داده بود. این همه آدم قرص برنج از اینجا خریدند و خودکشی Suicide کردند. اما هنوز که هنوز است اینجا قرص فروشها هستند و به مردم قرص برنج می فروشند. تو هم اگر میخوای خودکشی کنی کسی نمی تونه جلوت رو بگیره».
کم کم در این راسته همه فهمیده اند که دختری برای خریدن قرص برنج آمده است. کاسبها یکی یکی می آیند و راهکار میدهند. یکی شان جلو میآید و میگوید: «دخترجان! برو کارت ملیات را به این مغازه نشان بده قرص برنج را به قیمت ۵۰ هزارتومان به تو میفروشد. اگر هم اصل و خارجیاش را میخواهی تا شنبه صبر کن تا برایت بیاورم».
رفیقش سراغمان میآید؛ راه میرود و میگوید:«چی می خواهی، قرص برنج، چندتا؟ از این خرید نکن کلاهبردار درجه یکه. بگو دیگه؛ چند تا می خوای؟» اکبر دوباره زنگ و فریاد میزند: «کجایی؟ بهم بگو کجایی؟ من نگرانتم».
ارسال نظر