بهترین راهکار برای تضعیف آسیبهای اجتماعی
از نظر اسلام، ارزشهای اجتماعی تنها زمانی موجه هستند که مغایرتی با اصول و احکام دین نداشته باشند هرچند اسلام فراتر از مغایرت، به دنبال شرایطی است که ارزشها و عادات اجتماعی با اصول و احکام اسلامی منطبق باشند.
بخش اول: آیا قوانین در پیشگیری از آسیب های اجتماعی تاثیر دارند؟
بحث ما در بخش اول این جلسه، بر سر این است که چه میزان قوانین، مقررات، ارزش ها و سنت های اجتماعی در پیشگیری و مقابله با آسیب های اجتماعی نقش آفرین هستند و چه اتفاقی می افتد که مشاهده می شود، بعضی از قوانین و مقررات خودشان به تولید کننده آسیب های اجتماعی تبدیل می شوند؟ برای پاسخ به این سوال، چند مطلب اساسی را خدمتتان عرض می کنم :
اولا، قانون را صرف نظر از بحث مشروعیت، می توان به بد و خوب تقسیم کرد. از سوی دیگر، قانون بد و خوب مراتب دارد. آنچه مسلم است، قانون هر قدر قوی تر و کارآمد تر باشد خوب تر و اثر آن در پیشگیری و مقابله با آسیب های اجتماعی بیشتر است. به نظر می رسد یک قانون خوب باید از یکسری مختصات برخوردار باشد که بعضی از این مختصات شکلی است و بعضی محتوایی؛
ثانیا، قانون خوب را قانون گذار خوب یعنی متعهد، عالم، مجرب، تیزهوش و محیط به وضع جامعه می نویسد؛ و لذا اگر در اثر ضعف های دموکراسی، فرد ذی صلاحی به عنوان قانون گذار تعیین نشد و افرادی کم تعهد،کم سواد و نامجربی به کانون قانون گذاری راه پیدا کردند، جامعه از قانون خوب نیز برخوردار نخواهد شد.
ثالثا، همانطور که اشاره شد، سیاست های کلان و مبنایی که از سوی ولی فقیه تعیین می گردد، نقش مهمی در جهت گیری های صحیح قوانین دارند و لذا هر میزان ولی فقیه و نهادهای مشورتی وابسته به او، دقیق تر و قوی تر عمل کنند، به طور طبیعی قوانین هم در مسیر صحیح تری وضع خواهند شد.
رابعا، یک قانون خوب به ضوابط و دستورالعمل های اجرایی خوبی هم نیاز دارد؛ لذا می توان گفت، قوانینی هستند که برای آنها ضوابط اجرایی مناسبی وضع نمی شود و همین امر موجب بی اثر شدن این قوانین می گردد.
خامسا، زیاد بودن قوانین و کثرت قوانین هم عرض لزوما مفید نیست؛ مهم تر از فراوانی و تعدد قوانین، متقن و کارآمد بودن آن است لذا هیچ جامعه ای به خاطر کثرت قوانین خود برتر قلمداد نمی شود. از طرف دیگر، هماهنگی و انسجام درونیِ قوانین و رویاروی هم نبودن قوانین نیز از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است.
سادسا، قانون گذار خوب، سیاست های کلان و مبنایی خوب، ضوابط و ساز و کار اجرایی خوب و امثال اینها یک طرف، و اجرای درست قانون نیز یک طرف. البته اجرای قانون دو سو دارد : یک سو کارگزاران جامعه و سوی دیگر، عموم مردم و میزان التزام آنان به قانون که هر دوی آنها از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. توجه بفرمایید که برای ارزیابی کارآمدی یک قانون، صرفا نمی توان به بررسی میزان تحقق آن بسنده کرد چراکه ممکن است قانون خوب اساسا فرصت مناسبی برای تحقق عملی پیدا نکرده باشد.
در جمع بندی بخش اول مباحث این جلسه عرض می کنم، قانون، اساس، قوه محرکه و تضمین کننده سلامت و خوشبختی یک جامعه محسوب می شود و جامعه ای به نقاط مطلوب خود نزدیک خواهد شد که قانون و قانون گرایی در آن جامعه به روالی ثابت و خلل ناپذیر تبدیل شده باشد. البته همانطور که اشاره شد، گاهی هم قانون قوی وجود دارد و هم مجری قانون از توانایی های لازم برای اجرا بهره مند است لکن جامعه تن به قانون نمی دهد که در اینصورت، قانون به کاهش و کنترل آسیب های اجتماعی کمکی نخواهد کرد. قانون هر قدر قوی تر و کارآمد تر باشد خوب تر و اثر آن در پیشگیری و مقابله با آسیب های اجتماعی بیشتر است
بخش دوم: تربیت اجتماعی، زمینه ساز قانون گرایی
بخش دوم بحث ما در این جلسه به تربیت اجتماعی برمی گردد. البته از نظر من بحث قانون و تربیت اجتماعی دو روی یک سکه اند چراکه من معتقدم اگر جامعه ای بین آحاد خود و قانون و درون مایه آن، انس و الفت ایجاد نکند و تربیت اجتماعی درستی وجود نداشته باشد، هر قدر هم که قانون متعالی و کارآمدی وجود داشته باشد، توفیقی در اجرای قانون حاصل نخواهد شد. علت وابستگی تحقق قانون به تربیت اجتماعی این است که نه تنها نمی توان جامعه را به صورت تصنعی و با اجبار به اجرای قانون متمایل کرد، بلکه اجبار کردن مردم به اجرای قانون، هر چند در مواردی بدیهی و لازم است لکن فرصت اجرای قانون را بیش از آنچه تصور می شود کاهش می دهد. بنابراین، جامعه ای موفق تر است که قادر باشد اعضا خود را از دوران کودکی تربیت کند.
با این وصف، لازم است که ابتدا درباره تربیت اجتماعی به چند نکته مقدماتی اشاره کنم :
۱- تربیت به معنای انتقال دانش و حتی معرفت به افراد نیست؛ چه بسا یک دانشمند برجسته از تربیت اجتماعی ناچیزی برخوردار باشد. لذا به نظر می رسد، تربیت یعنی تبدیل یک آگاهی به باور و سپس تولد رفتار و عملی آگاهانه که به جرئی از وجود و شخصیت فرد تبدیل شده باشد.
۲- همه انسان ها تربیت پذیرند و هیچ کس را نمی توان سراغ گرفت که در برابر تربیت مناسب مقاومت نشان دهد. البته تربیت دو قسم عمده دارد : قسم اول : تربیت طبیعی و حیوانی و قسم دوم : تربیت فطری و انسانی. البته ایندو از همدیگر جدا نیستند و بر روی هم تأثیر متقابل دارند. علاوه بر این، تربیت را می توان به تربیت الهی و تربیت شیطانی تقسیم کرد. در تربیت الهی، طبیعت انسان با فطرت تعدیل و تأدیب می شود و در تربیت شیطانی، فطرت و سرمایه روحانی انسان بوسیله خروج طبیعت از اعتدال، سرکوب و مدفون می شود.
۳- در تربیت الهی یک گرانیگاه و نقطه ثقل می توان یافت و آن، رساندن فرد به نقطه تعادل است لکن گرانیگاه و نقطه ثقل تربیت غیر الهی، نفع و لذت است که گاه با تعادل تأمین می شود و گاه با عبور از تعادل.
۴- فطرت مشترک انسانی، امکان پیچیدن نسخه واحد برای تربیتی را فراهم می کند لکن آنچه مسلم است، انسان ها به خاطر ظرفیت ها و قابلیت های متفاوتی که دارند، نیازمند نسخه های تربیتی متنوع البته مبتنی و در طول فطرت الهی خود هستند.
۵- تربیت را می توان به دو قسم فردی و اجتماعی تقسیم کرد. تربیت اجتماعی به تربیتی اطلاق می شود که حاکمیت با استفاده از قدرت و اختیارات خود، و با ایجاد یک دستگاه تربیتی معین، از طریق نهادهای عمومی مانند مدرسه، مسجد، دانشگاه و غیره به تربیت اعضاء خود می پردازد. در تربیت اجتماعی معمولاً نسخه تربیتی یکسان است و قابلیت طراحی و اجرای نسخ متنوع کمتر وجود دارد.
۶- تربیت فردی در توفیق تربیت اجتماعی نقش به سزایی دارد. در واقع، افرادی که از تربیت فردی مناسبی برخوردار نیستند، در تربیت اجتماعی با مسیر ناهمواری روبرو هستند و حتی بعضاً تربیت اجتماعی بر روی آنها جواب نمی دهد و لذا تربیت فردی و تربیت اجتماعی را باید یک واقعیت دو وجهی در نظر گرفت.
۷- مهم ترین روش در تربیت، تمرین و تکرار در میدان عمل است. البته تمرین و تکرار باید با بهره گیری از عواطف و احساسات و در مسیر جذب و دفع طبعی انسان صورت گیرد در غیر اینصورت با شخصیت افراد پیوند نخواهد خورد.
۸- هرچند عواطف و احساسات در تربیت نقش و سهم مهمی بر عهده دارد لکن اگر عقل در فرایند تربیت نقش محوری نداشته باشد و تربیت با معارف و احکام عقلی (آشکارا و پنهان) در تعارض باشد، هیچ تضمینی برای ماندگاری آثار تربیت در فرد و جامعه نیست و هر زمان ممکن است عقل ساختمان تربیتی را ویران کند. اصولا ساختمان تربیت شیطانی نیز بوسیله بیداری عقل در انسان تخریب می شود.
۹- در تربیت اجتماعی، شکل گیری باور های صحیح و تشویق و تنبیه بسیار مؤثر است. در تربیت اسلامی هر چند تشویق و تنبیه عرفی و اینجهانی وجود دارد لکن بهشت و جهنم اخروی و همچنین لذت های معنوی و یا عذاب های روحی ناشی از گناه در همین دنیا، نقش به سزایی در تربیت ایفا می کنند.
۱۰- در تربیت اسلامی یک عنصر تربیتی منحصر بفرد و اعجازگر به نام «تقوا» وجود دارد که مولود ایمان و حیاست و اگر از آن در فرایند تربیتی به مثابه محور تربیت استفاده شود، تربیت اجتماعی را کاملاً تضمین می کند.
۱۱- تربیت اجتماعی، هم به یک بستر بینشی، نگرشی و انگیزشی نیاز دارد و هم به زنجیره عوامل و عناصری مانند مربی ها، روش ها، ابزارها و غیره که می توان از آن به دستگاه تربیتی تعبیر نمود. طراحی دستگاه تربیتی مهم ترین و پیچیده ترین کاری است که از جهات نظری و عملی باید دنبال شود.
۱۲- شخصیت های بزرگ و موفقِ اجتماعی آنگاه که به عامل تربیت اجتماعی تبدیل شوند، در فرایند تربیت از نقش برجسته و اثرگذاری برخوردار می شوند و مسیر تربیت اجتماعی را به شدت هموار می کنند. به بیان دیگر، انسان های موفق و الگوی های اجتماعی، از قدرت تربیت کنندگی قابل توجهی برخوردارند.
۱۳- بهترین زمان تربیت اجتماعی دوران کودکی و نوجوانی است. به بیان دیگر، هر قدر انسان مسن تر باشد و شخصیت و هویتش مستحکم شده باشد، فرصت تربیت اجتماعی برای او کاهش می یابد.
از این مقدمات سیزده گانه که عبور کنیم، همان طور که اشاره شد، تربیت اجتماعی زمینه ای را فراهم می کند تا قوانین، ارزشها و سنت های اجتماعی که بعضا در حکم قانون به شمار میروند، در جان مردم نفوذ کرده و قانونگرایی و تبعیت از قانون، به بخش لاینفکی از شخصیت اعضاء جامعه تبدیل شود. برای مثال، رعایت آداب معاشرت اجتماعی، استفاده صحیح از سیستم حمل و نقل عمومی، رعایت مقررات راهنمایی و رانندگی، رعایت بهداشت و نظافت اماکن عمومی و امثال این ها، در تربیت اجتماعی به جزئی از شخصیت افراد تبدیل می شود که چه پلیس و مجری قانون باشد و چه نباشد از طرف اکثریت جامعه به جد رعایت می شود.
قانون، تضمین کننده سلامت یک جامعه محسوب و جامعه ای به نقاط مطلوب خود نزدیک خواهد شد که قانون گرایی در آن جامعه به روالی ثابت و خلل ناپذیر تبدیل شده باشد
در نقطه مقابل، جوامعی را شاهد هستیم که در اثر فقدان یا ضعف تربیت اجتماعی، قوانین موجود در آن جامعه یا درست رعایت نمی شود و یا رعایت آن جز با ابزارهای الزام آور و انتظامی ممکن نیست و طبیعی است که ابزارهای الزام آور نمی تواند در اجرای حداکثری و پایدار قانون موفق عمل کند. بنا بر آنچه بیان شد، خیلی از آسیب های اجتماعی، بیش از آنکه مولود قانون ضعیف و ناکارآمد باشد، محصول عدم سرمایه گذاری کافی و صحیح در عرصه تربیت اجتماعی است چیزی که جامعه ما نیز به آن مبتلاست و از آن رنج می کشد.
در واقع، نظام آموزش و پرورش کشور که اصلی ترین مسیر برای تربیت اجتماعی محسوب می شود، به دلایل گوناگون به ویژه به خاطر نبود یک تفکر و دستگاه تربیتی قوی، منعطف و کارآمد
، در تربیت اجتماعی توفیق چندانی نداشته و از سایر مسیر های تربیتی مانند مساجد نیز استفاده درستی صورت نگرفته است و با این وصف، من اعتقاد دارم، مهم ترین نقطه ای که نظام اسلامی باید برای پیشگیری و حتی مقابله و درمان آسیب ها بر روی آن سرمایه گذاری کند، تربیت اجتماعی است.
ارسال نظر