به گزارش پارس نیوز، دو متهم به قتل که در یک قدمی چوبه دار قرار داشتند با تلاش واحد صلح و سازش دادسرای امور جنایی تهران موفق شدند از خانواده‌های مقتولان مهلتی دوباره بگیرند.

نخستین پرونده
 فروردین سال 85 بود که مرد میانسالی در تماس با پلیس از کشف جسد مردی در کارخانه‌ای متروکه در خیرآباد ورامین خبر داد.با این تماس بود که بازپرس جنایی و تیم بررسی صحنه جرم راهی محل شدند. آنها با حضور در کارخانه متروکه با جسد مردی 35 ساله در حالی مواجه شدند که با ضربه به سرش به قتل رسیده بود.در ادامه بررسی‌ها مشخص شد مقتول اعتیاد داشته و به علت ضربه مغزی که ناشی از اصابت جسم سخت به سر بوده به قتل رسیده است.
از آنجایی که هویت جسد ناشناس بود تحقیقات ادامه یافت تا اینکه یک ماه بعد مرد جوانی به اداره پلیس رفت و ناپدید شدن برادرش را گزارش کرد.

او گفت: برادرم کامبیز اعتیاد دارد. یک ماهی می‌شود که از او خبر نداریم. از آنجایی که هر چند وقت یکبار به خانه دوستانش می‌رفت و مدتی از او بی‌خبر بودیم؛ ناپدید شدنش را به حساب این گذاشتیم اما این بار غیبتش طولانی شده و دوستانش هم خبری از او ندارند.

با شکایت مرد جوان، از آنجایی که مشخصات کامبیز با جسد کشف شده شباهت داشت از او خواسته شد برای شناسایی جسد به پزشکی قانونی برود. بدین ترتیب مشخص شد مقتول همان کامبیز است. کارآگاهان این بار به سراغ دوستان کامبیز رفتند. یکی از دوستانش گفت: چند وقت پیش در قهوه خانه یکی از دوستان مشترک مان به نام حامد را دیدم او به من گفت که کامبیز را به قتل رسانده است.با اطلاعاتی که مرد جوان در اختیار تیم تحقیق قرار داد آنها به سراغ حامد رفته و او را بازداشت کردند. حامد در تحقیقات به جنایت در کارخانه متروکه اعتراف کرد و گفت: کامبیز را من کشته ام. ما مدت‌ها باهم دوست بودیم و روز حادثه برای مصرف مواد به کارخانه متروکه رفتیم اما نمی‌دانم چرا آن روز کامبیز قبول نکرد که مواد مصرف کنیم. من هم عصبانی شدم و با آجربه سرش زدم و فرار کردم.

با اعتراف متهم با توجه به مدارک موجود در پرونده، بازسازی صحنه قتل و اظهارات دوست مقتول؛ او در دادگاه کیفری استان تهران به قصاص محکوم شد. با تأیید حکم،مرد جوان از سوی قضات دیوان عالی کشور پای چوبه دار رفت، اما با تلاش واحد صلح وسازش دادسرای امور جنایی تهران به سرپرستی قاضی محمد شهریاری مرد جوان موفق شد از دو برادر مقتول مهلت بگیرد تا شاید بتواند در این مهلت دوباره رضایت کامل آنها را برای گذشت جلب کند.

پرونده دوم
دومین متهمی که موفق شد پای چوبه دار مهلت بگیرد؛ مرد جوانی بود که به خاطر یک سوءتفاهم دستش به خون آلوده شده بود. رسیدگی به این پرونده از 25 دی سال 91 آغاز شد. مأموران کلانتری 127 نارمک در جریان مرگ پسر جوانی در یکی از بیمارستان‌های تهران قرار گرفتند.

بررسی‌ها نشان می‌داد که شهاب 4 روز قبل به‌خاطر نزاع شبانه به بیمارستان منتقل شده است. از آنجایی که بعد از معاینات پزشکی مرگ مغزی او تأیید شده بود خانواده شهاب به اهدای عضو رضایت دادند.به‌دنبال اعلام این خبر موضوع به بازپرس کشیک قتل و تیم بررسی صحنه جرم اعلام شد. در بررسی‌های صورت گرفته روشن شد پسر جوان در درگیری با یکی از دوستانش به‌نام افشین به قتل رسیده است.

با شناسایی افشین وی بازداشت شد و در تحقیقات به قتل اعتراف کرد. او گفت: من اعتیاد به شیشه دارم و مدت‌هاست که شهاب را می‌شناسم. شب حادثه شهاب سوار بر خودرواش به همراه دو دختر و یک پسر جوان به مقابل خانه‌ام آمد. فکر می‌کرد دختر مورد علاقه‌اش خانه من است. او نصف شب دستش را روی بوق گذاشته بود و همه همسایه‌ها را بیدار کرد.

از این کارش خیلی عصبانی شدم به خیابان آمدم و با شهاب درگیر شدم. به او گفتم چرا بوق می زنی. شهاب فکر می‌کرد دوست دخترش به خانه من آمده است و می‌خواست مرا غافلگیر کند. دو دختری هم که داخل ماشینش بودند از دوستان همان دختر بودند و پسر جوان را هم می‌شناختم از بچه محل هایمان بود. هر چه به شهاب گفتم او خانه من نیست، گوشش بدهکار نبود، خلاصه درگیری ما بالا گرفت و با چاقو ضربه‌ای به سر او زدم.
با اعتراف پسر جوان به جنایت؛ او بازداشت و به اتهام قتل عمد روانه زندان شد. اما در ادامه تحقیقات افشین مدعی شد که تحت تأثیر مواد مخدر شیشه دست به جنایت زده است.

با این ادعا متهم به کمیسیون پزشکی منتقل شد اما سلامت روانی او تأیید شد. درنهایت با تکمیل تحقیقات وی در دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه رفت و به قصاص محکوم شد.با تأیید حکم قصاص متهم، او 7 آبان سال گذشته پای چوبه دار رفت اما با تلاش واحد صلح و سازش دادسرای امور جنایی تهران موفق شد 6 ماه از خانواده مقتول مهلت بگیرد. با پایان این مهلت، متهم جوان چندی پیش برای دومین بار پای چوبه دار رفت اما این بار نیز با تلاش واحد صلح و سازش دادسرای امور جنایی تهران خانواده مقتول راضی به اعدام او نشده و مهلتی دوباره برای زندگی به وی دادند.