ماجرای شگفتانگیز بیگناهانی که به زندان افتادند
شباهت ظاهری، شهادت دروغ یا اشتباه نیروهای پلیس دلایلی هستند که تعداد زیادی از انسان های بی گناه را سال های سال پشت میله ها زندان انداخته است. دوران حبس بعضی از آن ها آن قدر طولانی بود که جوانی خود را در زندان از دست دادند. بدون این که جرمی مرتکب شده باشند. تنها دلیل این سیاه روزی فقط این بود که آن ها نتوانسته بودند بی گناهی خود را ثابت کنند.
«آدرین توماس» پدر چهار فرزند بود که در تروی نیویورک زندگی می کردند. در سپتامبر 2008، پسر چهار ساله او جانش را از دست داد. بررسی های اولیه پزشکان اعلام کردند که کودک بر اثر وارد شدن ضربه به سرش، جان خود را از دست داده و به همین خاطر آدرین توسط پلیس به عنوان مظنون اصلی دستگیر شد. او 10 ساعت تحت بازجویی بود و با وجود انکار وارد کردن ضربه به سر پسرش، به جرم قتل از نوع درجه دوم، به 25 سال حبس محکوم شد. در سال 2011، دو مستندساز به نام های گروور بابوک و بلو هدیق، به دنبال پرونده های واقعی برای ساخت برنامه های خود بودند که به بازجویی های آدرین برخوردند.
آدولف بدشانس
سال 1895 یکی از بدترین سال های عمر آدولف به حساب می آید. او که یکی نروژی ساکن انگلیس بود مانند هر روز صبح برای رفتن به محل کارش از خانه خارج شد اما زمانی که به خیابان اصلی رسید با صحنه ای عجیب رو به رو شد. زنی به سرعت به سمت او می آمد و فریاد می زد «این همان مردی است که جواهرات من را دزدید». زن جوان سپس پلیس را خبر کرده و آدولف دستگیر شد. از شانس بد، آدولف شباهت زیادی به سارق جواهرات این زن داشت که در عرض چند روز، مقدار زیادی جواهر و طلا از زنان ثروتمند انگلیسی به سرقت برده بود.
20 سال حبس به خاطر اعتراف دروغین
«نیک یاریس» یکی دیگر از کسانی بود که به خاطر اشتباه پلیس 20 سال از عمر خود را پشت میله های زندان گذراند و حتی بیشتر این مدت را در سلول انفرادی بود. او بارها توسط ماموران زندان مورد ضرب و شتم قرار گرفته و حتی شبکیه چشم او نیز بر اثر یکی از این ضربات پاره شد. نیک در نوجوانی دچار مشکلات روحی شده و به همین خاطر به مشروبات الکلی روی آورده بود. پس از آن مدتی کوتاه با مردی به نام آلن نیپو همخانه شد. چند هفته پس از آن او به اتهام آدم ربایی و قتل یک افسر پلیس دستگیر شد. در دادگاه نیک برای رهایی خود پرده از قتلی دیگر برداشت که فکر می کرد به دست آلن به قتل رسیده است.
بی گناهی که رکورد حبس را شکست
«ریکی جکسون» 39 سال از عمر خود را به جرم قتلی که انجام نداده بود پشت میله های زندان گذراند، همین مسئله باعث شد تا لقب «بی گناهی با طولانی ترین مدت حبس» به او داده شود. ریکی حالا شصت ساله است و بهترین سال های عمرش را به اشتباه در زندان گذرانده، در حالی که نمی توانست بی گناهی خود را ثابت کند. این مرد بدشانس پس از آزادی به خانه اش در اوهایو بازگشت؛ به جایی که فکر می کرد روزی با همسر و فرزندانش در آن در آرامش زندگی خواهدکرد. او در مصاحبه با دیلی تلگراف گفت: «می خواستم خوب زندگی کنم، اما حالا حتی نمی دانم دیگر از زندگی چه می خواهم، من مانده ام و این خانه زیبا اما تنها. دیگر چیزی برای از دست دادن ندارم، حتی فرصتی برای هدر دادن ندارم.»
همه چیز از زمانی آغاز شد که ریکی تنها 18 سال داشت و به جرم قتلی که انجام نداده بود دستگیر شد. در آن زمان، او تازه برای خدمت سربازی وارد نیروی دریایی شده بود، در یک بعد از ظهر وقتی به خانه بازگشت، همراه دو نفر از دوستانش به جرم قتل «هارولد فرانکس» دستگیر شد. هارولد بازرگانی بود که محل کارش در نزدیکی خانه آن ها بود. طبق گزارش پلیس ابتدا صورت هارولد با اسید سوزانده شده بود و سپس با چوبی محکم به سرش ضربه زده بودند و در نهایت با شلیک چند گلوله او را از پا درآورده بودند. گزارش پلیس حاکی از آن بود که 425 دلار از دفتر کار او ربوده شده بود، پلیس هرگز اسلحه ای که هارولد با آن کشته شده بود را پیدا نکرد، حتی مدرکی هم پیدا نکرد که نشان بدهد ریکی قاتل است.
17 سال در کنار مجرم اصلی
«ریچارد جونز» اهل میسوری یکی دیگر از افرادی بود که به خاطر اشتباه نیروهای پلیس و این که نتوانست بی گناهی خود را ثابت کند 17 سال از عمر خود را پشت میله های زندان گذراند. ریچارد بالاخره زمانی تبرئه و از زندان آزاد شد که بیشتر مدت زمان حبس خود را گذرانده و تنها دو سال از آن باقی مانده بود. این زندانی بدشانس به جرم دزدی در کانزاس سیتی دستگیر شده و به زندان افتاد و جالب این جاست که پس از این همه سال حبس، ریچارد متوجه شد که مردی که به خاطر شباهت با او به زندان افتاده بود، نیز در همان زندان نگهداری می شده است. ریچارد در مصاحبه با ایبیسی گفت: «هر روز دعا می کردم که روز بعد، روز آزادی باشد. زمانی که بی گناه به زندان افتادم حس کردم دنیا به آخر رسیده و هیچ آینده ای وجود ندارد.»
ریچارد بیست و چهار ساله بود که به جرم کیف قاپی از یک زن در پارکینگ مرکز خرید وال مارت، دستگیر شد. با وجود این که هیچ سرنخی از او در صحنه وجود نداشت اما به خاطر چهره نگاری شاکی، مجرم شناخته شده و به زندان افتاد. یک روز به صورت اتفاقی، ریچارد متوجه مردی به نام ریکی آموس شد که شباهت بسیار زیادی به او داشت و در همان جا زندانی بود. او به کارکنان زندان گفت که قبلا هم به خاطر شباهت با شخصی که نمی شناخته اشتباه گرفته شده و حالا فکر می کند ریکی همان شخص است. پس از بررسی های بسیار از آن جا که شباهت آن ها غیرقابل باور بود تحقیقات گسترده ای درباره این پرونده آغاز شد و سرانجام مشخص شد که دزد اصلی ریکی بوده است و ریچارد سال ها به دلیل شباهت ظاهری اشتباها در حبس بوده است.
یک کلاغ چهل کلاغ دردسرساز
«کریستین بلاسیه لاباتو» یکی از افرادی است که هم قربانی آزار و اذیت شد و هم بی گناه به زندان افتاد. در می 2001 و زمانی که او 18 سال داشت، برای مسافرت به لاس وگاس رفته و در یک مسافرخانه در این شهر مستقر شد. نیمه های شب، مردی سیاهپوست به قصد آزار و اذیت ناگهان به اتاق او آمد اما کریستین با چاقوی میوه خوری ضربه ای به ران این مرد زدن و توانست از دست او بگریزد. او این ماجرا را به پلیس اطلاع نداد اما مدتی بعد این موضوع را برای دوستان خودش تعریف کرد. یکی از دوستان این دختر جوان نیز ماجرا را برای معلم شان فاش کرد و او هم پلیس را در جریان گذاشت.
حبس به دلیل پیوند مغز استخوان
دیانای به دست آمده از صحنه جرم نشان می داد اندی هاپنس آلاسکایی کسی است که دختری جوان را مورد آزار و اذیت قرار داده و سپس او را به قتل رسانده است، اما از همه عجیب تر این بود که در آن زمان اندی به جرم دزدی در زندان بود. همین موضوع باعث شد کارآگاهان جست و جوهای خود را آغاز کنند تا بفهمند چطور ممکن است یک نفر از داخل زندان بتواند به کسی تجاوز کند. در این تحقیقات مشخص شد مدتی قبل از این ماجرای وحشتناک، او از برادرش مغز استخوان گرفته بودو همین مسئله باعث شده بود تا دیانای او با دیانای به دست آمده از صحنه جرم یکی باشد، درواقع مجرم اصلی، برادر او رابرت بود و اندی توانست پس از دو سال حبس بالاخره از زندان آزاد شود.
ارسال نظر