لختی اخبار معمول را رها کنیم تا برسیم به یک سئوال مهم؛ این که در روزهای انجام بی دردسر برنامه آماده سازی سرمربی تیم ملی، خود او کجاست؟


سئوال ساده است. این که در روزهای منجر به مهمترین رویداد فوتبال جهان چرا کارلوس کی روش در صفحه رادار فدراسیون فوتبال نیست؟ این که اگر قرار باشد همه سرمربیان لیگ برتری طاق و جفت کی روش، ملی پوش ها را تحویل الیت سنتر بدهند، از کجا معلوم که بدون حضور کارلوس عزیز، کار همان طور که باید پیش برود؟


تمرینات آماده سازی بازیکنان تیم ملی بعد از بازی های لیگ البته چیز پیچیده ای نیست؛ آنها کشش کار می کنند، دوچرخه می زنند و استخر سرد و گرم می روند. کاری معمول در تیم های خوب لیگ برتری که البته بازتابش در رسانه ها، ابعادی بزرگتر از معمول دارد. این تمرین ها زیر نظر بدنساز جوان کی روش و دو دستیار او مارکار آقاجانیان و اوسیانو کروز برگزار می شود؛ در حالیکه کی روش با رایزنی های فدراسیون فوتبال که گاهی لحن خشنی هم داشت، رضایت سرمربیان را گرفته و صدایی از گلو بیرون نمی آید که پس استاد، خودت کجایی؟ خودت که باید مسئول و امانتدار بازیکنانی باشی که سرمربی های باشگاهی به دستت سپرده اند. سرمربی هایی که هر روز مورد این سئوال قرار گرفته اند که چرا با کی روش همکاری نمی کنید؟ حالا و به وقت این همکاری باید از شما سئوال کرد که چه کسی باید این برنامه را جدی و منضبط و سفت و سخت زیر نظر داشته باشد؟


آخرین خبر از سرمربی تیم ملی، طعنه آمیز است. او تصاویری از آخرین تمرین ریکاوری تیم ملی را روی صفحه فیس بوکش منتشر کرده و با تشویق سربازها که مثل جاشو- پاروزن های کشتی های بزرگ قدیمی به عرق ریختن مشغول اند، پیامش را با این جمله تمام کرده: همه برای تیم ملی. همه، غیر از آقای کی روش که برخلاف پرتغالی های جهانگشا حتی روی عرشه پیدایش نیست تا تماشای اولین تصاویر سرزمین جدید را مال خود کند. انگار که آخرین سفر دریایی کریستف کلمب خیلی سال بعد از کشف قاره آمریکا است که مهمترین کشف پرتغالیها در تمام تاریخ است. می شود پیش بینی کرد که کلمب هم بعد از آن موفقیت تاریخی، کمی شبیه به این روزهای سرمربی ما، کمی هم عافیت طلبی کرده؛ اما کارلوس عزیز بعد از دو صعود و یک بازی خوب با آرژانتین و البته ساخت تیمی محکم و چغر، آمریکای دیگری را کشف می کند؟


برای روزنامه نگارهای ورزشی، راز بزرگ جزییات قرارداد آقای سرمربی است. چیزی که ما را یاد هیاهوی واژه "مربی پروازی " بعد از حضور خاویر کلمنته در ایران می اندازد. روزهایی که فریادمان در آسمان بود که به این سرمربی اسپانیایی اجازه نخواهیم داد شان ما را به بازی بگیرد. کی روش اما هرگز یک مربی پروازی نبود، که چیزی فراتر از آن؛ یک سرمربی بین قاره ای. مردی که فدراسیون فوتبال توان کنترل اش را ندارد؛ پس او تنها در حوالی رویدادهای ملی در ایران است. تیمش را آماده می کند و با یکی دو نتیجه خوب و یکی دو گفت و گوی تند، ذهن را از موضوع اصلی دور می کند.


این همه داستان ما با اوست. بهایی که برای موفقیت احتمالی در جام جهانی می پردازیم. بهای علاقه بی حد و حصر هواداران فوتبال که از نبود چهره های بزرگ در فوتبال به تنگ آمده و کی روش را با تمام مشکلات تحمل می کنند. چیزهایی که در همه جای دنیا مثل یک چیز باورنکردنی است؛ این که مربی مورد علاقه و محبوب ما، از آن دوردست ها، برایمان آرزوی موفقیت می کند و سرکارگرها با تمام تلاش ساختمان را بالا می برند. بخت البته شاید این بار هم یار ما باشد اما این هم هست که ما اصول خاصی نداشتیم. نوشتم اصول. یادم آمد که در بحبوحه جام جهانی یک برد یا یک مساوی یا یک باخت آبرومندانه مهمتر از همه چیزهایی است که ما باید رعایت اش کنیم. چیزهایی که البته رعایت نمی شود تا آن تساوی و برد یک آرزوی 4 سال به 4 سال باقی بماند.