علی اسدی یکی از مجریان کم کار یا گزیده‌کار تلویزیون است. اسدی از سال 84 به طور رسمی وارد کار اجرای تلویزیونی شده است. در حال حاضر او استاد دانشکده خبر در رشته گویندگی و اجرا است و گرچه انتقادهای فراوانی به تلویزیون وارد می داند اما می‌گوید هنوز به کارکرد آن اعتقاد دارد. اسدی در کنار اجرا و تدریس، تالیف کتابی به نام «رهبری ارکستر واژه‌ها» را هم انجام داده است که به دو زبان انگلیسی و فرانسه در حال ترجمه و انتشار است.

در سال‌های اخیر اتفاقاتی افتاده که به نظر می‌رسد بعضی از مجری‌های تلویزیون به این مثل که بدنامی بهتر از گمنامی است معتقد شده‌اند و عمل می‌کنند.

به نظر من الان تلویزیون پر از مجری های پرده‌ دَر و خوشحال شده است. یعنی افرادی که تلاش می کنند به هر قیمتی دیده شوند. حاضرند بخشی از دکور بریزد، اتفاق عجیبی در استودیو بیفتد و تصویرش پخش شود و اسمشان بر سر زبان ها بیفتد. به جای اینکه به مخاطب جذابیت یا محتوا بدهند، لذت چرک می دهند. مثلا به طور مستقیم از یک فوتبالیست می خواهند هرطور شده علیه همبازی سابقش صحبت کند یا گفت و گو را عامدانه به سمتی می برند تا درباره بازیکن تیم حریف حرفی بزند که برنامه‌شان انعکاس داشته باشد. بدتر از آن اینکه به خودشان اجازه می دهند با هر بهانه ای در یک رسانه جمعی، در مقابل میلیون‌ها بیننده به مسائل محرمانه خانوادگی افراد ورود کنند، فقط به این نیت که آن تکه فیلم را برش دهند و در فضاهای مجازی پخش کنند که خودشان دیده شوند؛ حالا چه اتفاقی برای آبرو و اعتبار طرف مقابل می افتد مهم نیست. به زعم من این دقیقا با تعریف کار رسانه و کار فرهنگی منافات دارد؛ البته این دوستان در مقابل این انتقاد، توجیهاتی می آورند که جاهای دیگر دنیا هم این اتفاق می افتد که این از کم دانشی ست؛ جای این سوالات جنجالی یا خصوصی در یک برنامه گفتگو محور آرام خانوادگی نیست. در دیگر نقاط دنیا برنامه هایی هست که مدیوم و چهارچوبش به طور مشخص برای این موضوع تعریف شده. مثلا در قالب برنامه «هارد تاک» بی بی سی جهانی که یکی از مشهورترین مجری های آن «تیم سباستین» است یا «الن دی جنرس» که شویی به همین نام دارد و مجری جایزه اسکار و امی بوده.

«جرمی کلارکسون» مجری مشهور برنامه «تخت گاز» یا «جیمی فالون» و سایر شومن های مطرح جهان، چالشی ترین وغافلگیرکننده ترین سوالات را با مهمان مطرح می کنند. با این تفاوت که مهمان از سیاستمدار و هنرمند گرفته تا یک فرد عادی وقتی می خواهد به آن برنامه برود علم و آگاهی کامل دارد که فضای این برنامه طوری ست که در قالب یک «گفت و گوی سخت وصریح: هاردتاک» یا «گفت و گوی نمایشی: تاک شوی دراماتیک یا انواع دیگرش» بعضی مسائل افشا می شود و فرم گفت و گو پراز مسائل خصوصی و حاشیه ای است که موضوع های غیرمعمول و بحث برانگیز را ارائه می کند.

دلیل این اتفاق چیست؟ آیا کم شدن مخاطب برنامه های صدا و سیما است یا اینکه مجری ها حرفی برای گفتن ندارند؟

در کار هنری پله به پله مطرح شدن، با زحمت و طی کردن مقدمات، هم صبوری می خواهد و هم کار دشوار و بلندمدتی است ولی این کار، یعنی دستاویز قرار دادن ابزارهای نامطلوب و غیرهنری، کوتاه ترین راه است. یک شبه فرد را معروف می کند. نیاز نیست شما هنرمند باشی تا این کار را انجام بدهی، هر شخص دیگری هم با این روش غلط می تواند معروف شود. اما به چه قیمتی؟ مهم این است که شما ازطریق کار حرفه ای مطرح شوید و به قول فوتبالی ها با (Fair Play) یعنی جوانمردانه و درست بالا بیایید وگرنه الان آدم های هیچکاره ای را می بینید که درفضای اینستاگرام و تلگرام خودشان را با شامورتی بازی مطرح می کنند و بیننده بیشتری هم دارند. اینطور معروف شدن یک پول سیاه نمی ارزد.

برنامه های تلویزیونی ما خیلی زود به تکرار می رسند و به نظر می رسد هیچ خلاقیتی از ایده تا اجرا در آنها وجود ندارد.

من اخیرا یک مقاله تحلیلی بر پربیننده ترین تالک شوی تاریخ جهان نوشتم. برنامه ای که اپرا وینفری با مایکل جکسون مصاحبه داشت. این خانم برای این گفت و گو طراحی فوق العاده ای داشت. نه به این معنا که همه چیز گفت و گو از پیش تعیین شده باشد، بلکه به این معنا که برای گفت و گویش برنامه داشته است. وقتی من تحقیق کردم متوجه شدم اپرا وینفری در دو ماه ماقبل مصاحبه، چندین بار به محل کار مایکل جکسون رفته برای اینکه دریافت هایی داشته باشد که در آن مصاحبه دستش پُر باشد. آن هم آدمی که از تمام اطراف و اکناف زندگی سلبریتی ها مطلع است ولی باز این کار را می کند. شما مقایسه کنید با اینکه بسیاری از مجری های تلویزیونی ما چند دقیقه قبل از آنتن می فهمند مهمانشان چه کسی است. برای همین مطالعه درباره محور برنامه ندارند، اطلاعات کامل نسبت به میهمان ندارند و خیلی هایشان اصلا به طراحی گفت و گو اعتقاد ندارند. برای همین گفت وگوها همه یک شکل شده است.

چقدر جای مطالعه در برنامه مجری های ما خالی است؟

خیلی از مجری های ما حاضرند 20 میلیون تومان برای ظاهر خودشان خرج کنند که به یک برنامه بروند ولی حاضر نیستند 20 هزار تومان کتاب بخرند. این همه سفر تفریحی می روند اما برای کسب اطلاعات یک سفر تحقیقی نمی روند. این فقدان به طور جدی حس می شود و وقتی ما می گوییم صرفا منظورمان مطالعه نیست. مثلا یکی از چیزهایی که در دنیا درباره اجرا خیلی مطرح است این است که می گویند کار مجری در یک گفت و گو این است که رخ و نمای تازه ای از مهمان یا موضوع برنامه به مخاطب بدهد. رخی که مخاطب از آن خبر ندارد و این مستلزم این است که بارها و بارها با میهمان صحبت کرده باشید یا حسابی درباره او تحقیق کرده باشید که بتوانید زوایای جدیدی از او را نشان بدهید. حتما وقتی قرار است من با کسی مصاحبه کنم باید حداقل چند گفت وگوی قبلی او را خوانده باشم. اما می بینیم سوال ها مدام تکرار می شود. این کارها باعث شده، شان اجرا از مقام یک هنر که نبوغ، هوش، مطالعه و تدبیر می خواهد، به اندازه کار یک تکنیسین تنزل پیدا کند. برای همین هم هست که افراد خیلی زیادی فکر می کنند اجرا کار خیلی ساده ای است چون می گویند اگر قرار است این سوال های تکراری پرسیده شود خب من هم بلدم. اینها سطح هنر فاخر اجرا را در حد یک شغل خیلی معمولی پایین آورده اند و نه تنها به خودشان بلکه به جایگاه این هنر آسیب زده اند.

عده ای هم فکر می کنند هر کس چشم روشن و چهره زیبا دارد می تواند مجری باشد. چهره چقدر در کار اجرا موثر است؟

بی تاثیر نیست. همانطور که به قول غزالی خداوند گوش را آفریده ما صداهای زیبا را بشنویم، چشم را هم آفریده که از چیزهای زیبا لذت ببریم. هیچ کس نیست که از دیدن آفریده های زیبا لذت نبرد. بخشی از زیبایی مجری، چهره خوب است که ذاتی و بخشی دیگر پوشش، نظم و دیسیپلینی ست که دست خود فرد است ولی اجازه بدهید مخالفت کنم با خیلی از کسانی که قبلا گفته اند داشتن چهره زیبا برای ورود به اجرا الزامی است. چهره خوب یک امتیاز یا مزیت تلقی می شود ولی در کنار تنه اصلی یعنی مهارت اجرا؛ مکرر در کلاس های آزاد بیرون می بینیم که فرد را از روی چهره و اندام قضاوت می کنند و وادار می کنند جراحی های مختلف انجام دهد. همین حالا دو سه تا از بهترین های اجرا در دنیا هر کدام از نظر ظاهری ایراد دارند. خانم اپرا وینفری اضافه وزن عجیب و غریبی دارد؛ آقای لاری کینگ را با همان عینک و ساسپندرز (دوبند) معروف می شناسیم که با تن خموده به میز تکیه می کند. این یعنی آنجا اصل هنر را زیر سایه فرع قرار نمی دهند. هنر اجرا مهم است نه چهره فرد. در بازیگری هم ما این را داریم به همه شکل بازیگر نیاز داریم و همه بازیگران نقش نامزد شیک پوشی که در کافه با نامزدش قهوه می خورد را به عهده ندارند.

بازیگری فرق می کند. هر کاراکتری بازیگر خاص خودش را می خواهد ولی اجرا به نظر می رسد ویترین برنامه است و باید برای جذب مخاطب چشم نواز باشد.

من موافقم که چهره زیبا یک مزیت است. نظم ظاهر می تواند گواه نظم درون باشد و خوش لباسی نوعی احترام به مخاطب است. انگلیسی ها یک مثل دارند می گویند «تلخ ترین دارو را با یک قاشق شکر می شود به خورد بیمار داد». خوش پوشی همان یک قاشق شکر است. چون تعداد عصب های بین مغز و چشم 22 برابر عصب های بین مغز و گوش است برای همین ایرانی های قدیم می گویند «عقل آدم ها تو چشمشونه».

ممکن است مخاطب اول از طریق چشم، جذب برنامه شود، اما مهم محتوای برنامه و هنر مجری است برای اینکه این با یک نگاه عاشق شده را تا آخر پای برنامه بنشاند. پس من موافق این حرف شما هستم که پوشش خوب حتی به خود مجری اعتماد به نفس می دهد ولی حرفم این است اگر کسی این شاخصه را نداشت نباید اجرا را کنار بگذارد.

یک پدیده در تلویزیون داریم با عنوان ممنوع التصویری. مجری ای که یک باره خیلی گل می کند به یک بهانه ای ممنوع التصویر می شود. چرا این اتفاق می افتد؟

در کنار وجود مدیران خوب و دلسوز، هستند مدیرانی که با هر ملاک و شاخصه ای که دارند دوست ندارند ستاره سازی در تلویزیون صورت بگیرد. دوست دارند همه زیر چتر خودشان باشند. بعضی از این ستاره هایی هم که در طول این سال‌ها مطرح شدند از دستشان در رفتند. یعنی بعد مدت ها حضور، وقتی مردم ارتباط گرفتند و فرد ستاره شد، دیگر کار از کار گذشته و یا می شود آنها را پذیرفت و البته مجابشان کرد که همسو با سلیقه خودشان حرکت کنند یا اگر کسی یا کسانی به این موضوع تن ندادند را کنار گذاشت. حالا که همه ابعاد ماجرا را می گوییم این را هم بگویم در مقابل، افرادی هم هستند که بعد ازستاره شدن، ناسپاس گونه برای کار با همین مدیرانی که به آنها فرصت داده اند، نازمی کنند و شرط و شروط می گذارند و گاهی نازشان خریدار هم دارد تا جایی که توجه زیادی به آنها باعث تضییع حقوق دیگر مجریان می شود.

این موضوع چقدر باعث شده مجری ها محتاط شوند؟

تجربه خود من این است که بعضی ها می خواهند فقط آنتن را پُر کنند. نه نوآوری غیرمرسوم، نه درد دل مردم و نه حرفهای دیگر؛ منظورم به هیچ عنوان محدودیت درباره موضوعات سیاسی نیست، چون من اصلا برنامه سیاسی اجرا نکردم و علاقه ای هم به این گونه اجرا ندارم. برنامه های من به طور عمده اجتماعی،هنری یا فرهنگی بوده اند ولی می گویند هر چه خنثی تر بهتر، به گمانم برای بعضی ها حفظ میز یا حفظ جیب مهم تر است تا حفظ مخاطب. به بیان ساده تر اگر از 80 میلیون نفر جمعیت کشور 80 هزار مخاطب برنامه سردستی بی خاصیت را ببینند بهتر است تا اینکه برای یک ساختارشکنی در شیوه اجرا یا محتوای برنامه، یک مدیر بالادستی یا مسئولی فردا زنگ بزند و ادامه برنامه آن تهیه کننده یا میز آن مدیر را به خطر بیندازد یا نه اصلا کسی معترض نشود ولی حال زحمت یا ریسک این تغییر و تفاوت را نداشته باشند و بگویند سری را که درد نمی کند دستمال نمی بندند؛ بی خیال، همان کاری را می کنیم که همه می کنند. ما در مورد ساختار و گفتار غیرکلیشه ای سخن می گوییم که کاملا منطبق با قوانین وچهارچوب های کشور و نظام است و بحث افراد خارج از این قاعده جداست.

این حرف ها را حالا که از تلویزیون دور هستید می گویید؟

من این حرف ها را همیشه گفته ام در زمان همکاری یا خارج از آن و با یک نگاه به صحبت های قبلی می شود این را دید. به آدم های باسواد و درستی که در همین تلویزیون مخلصانه کار می کنند درود می گویم اما عده کمی هم هستند که تفکرشان همین است. نتیجه این تفکر هم بعضی مجریان هستند که 10 سال است آنتن هر روزه دارند ولی مردم نگاهشان هم نمی کنند. 20سال است حرف هایی می زند که همه مردم حفظ هستند. یعنی هیچ جایگاهی در بین مردم ندارند و در طول این سال ها هم هیچ پیشرفت و نوآوری کاری نداشته اند و اگر سوالتان این است که پس چرا روی آنتن هستند؟ چون کبریت بی خطرند. یعنی حرف هایشان برای هیچکس خاصیتی ندارد و به اصطلاح اهل رسانه فقط خودش، ناظر پخشش و بازبین برنامه راضی باشد برایش کافی ست و مخاطب سیری چند؟

و دیدگاه مجری ها؟

امنیت شغلی برای مجری های تلویزیون یعنی کشک. در همه صنوف شما نگران هستی که بعد از اتمام قراردادت دیگر آن را تمدید نکنند ولی در مورد مجری های تلویزیون، با هر سابقه ای اگر از هفت خوان هم رد شده باشد، اگر متخصص شغل خودش باشد و اگر محبوب میلیون ها آدم هم باشد، حتی اگر با برنامه قرارداد یک ساله و چند ساله دارد و کلی زحمت کشیده شده که این برنامه با این مجری تهیه شود، هر لحظه این بیم را دارد که به خاطر یک جمله، یا حتی پارک کردن ماشینش جای ماشین دیگری، کسی گوشی تلفن را بردارد و بگوید این از فردا دیگر نیاید. این شغل هیچ امنیت و ثباتی ندارد و این باعث محتاط شدن می شود و موجب این می شود مجری روی آنتن حرف هایی بزند که نه کسی را ناراحت کند و نه کسی را خوشحال کند. فقط یک برنامه داشته باشد که چهارتا فک و فامیل و همسایه ببینند اما اینکه آیا این مجری تلویزیون مولف است، سَبک دارد، ایده پرداز است و ... خیلی مهم نیست.

البته این برای مجری هایی که حرف و سَبک دارند بد است و باعث محتاط شدنشان می شود اما مجری هایی که اگر تمام خطوط قرمز و چهارچوب های بی مورد غیرمهم سلیقه ای هم برداشته شود حرف تازه ای برای گفتن ندارند از این قضیه متضرر نمی شوند.

پس نگرانی از ممنوع التصویری محدودیت و تبعات منفی هم دارد؟

البته برای بعضی بدک هم نیست. نکته جالبی که درباره ممنوع التصویری وجود دارد این است که عده ای با این موضوع، کاسبی راه انداخته اند. مثلا یک عده چندسال متوالی روی آنتن برنامه دارند و اگر فقط 5 روز نباشند که هم مردم نفسی بکشند و هم خودشان یک فاصله مناسبی برای طراحی کار بعدی داشته باشند، در رسانه ها بوق و کرنا می کنند که ممنوع التصویر شده ام تا مطرح شوند. صدا و سیما با همه انتقاداتی که به آن وارد است، متاسفانه یک جاهایی هم مظلوم واقع می شود. مجری ای داریم که از تلویزیون می شناسندش. چپ و راست روی استیج برنامه های مهم کشور می رود، در تک تک برنامه هایش روی استیج به صدا و سیما طعنه می زند و انتقاد می کند، فقط برای اینکه بین اهالی هنر روشنفکر جلوه کند چون مدتی ست، مخالفت با صدا و سیما مد شده. بعد همین آدم یا آدم های موج سوار را چهار روز بعد می بینی در تلویزیون برنامه اجرا می کند انگار نه انگار. درست است که صدا و سیما افت کرده ولی به افتاده پا زدن هنر نیست. من هنوز به تلویزیون و کارکردش اعتقاد دارم و به عنوان فرزند تلویزیون فکر می کنم هنوز مخاطب دارد و با تعصب خانوادگی دوست دارم با اتکا به این همه آدم های سرشناس و متخصصی که در تاریخ عمر این رسانه درخشیده و خدمت کرده اند احیا شود، من مخالفم با کسانی که از طریق برنامه ها و سریال های همین تریبون مطرح شدند ولی ادای اپوزیسیون تلویزیون شدن را درمی آورند.

بعضی از مجری های ممنوع التصویر در تلویزیون های اینترنتی برنامه اجرا کردند و بعد از اینکه برنامه شان حسابی مطرح شد، دوباره تلویزیون از آنها دعوت به همکاری کرد ولی در برنامه تلویزیونی شان به موفقیت آنچنان نرسیدند. دلیلش چیست؟

بخشی از این مساله به خاطر تنگناهایی است که در تلویزیون وجود دارد و البته به همه آنها هم نمی شود انتقاد کرد چون در راستای اهداف مجموعه هستند. بخش دیگری به خاطر ترس های بی دلیل در ساده ترین مسائل مثل رنگی شدن دکور و پوشش مجری و ...است. از طرف دیگر در برنامه های اینترنتی برای دعوت از میهمان محدودیت ندارید. تصور کنید شما مجری هستید که به جای گفت و گو در تلویزیون اینترنتی با فلان ستاره سینمایی مشهوری که هیچوقت دربرنامه های تلویزیون مصاحبه نکرده، در صدا و سیما با رئیس فلان اداره از بهمان استان صحبت کن، طبیعی است که مخاطبش کمتر می شود. چون خود آن مهمان پرطرفدار حتی اگر تنهایی هم رو به دوربین بنشیند و حرف بزند چندصد هزار یا چند میلیون مخاطب خاص خودش را دارد. هنر مجری این نیست که صرفا برای گفت و گو با سلبریتی ها مطرح شود، کنار آن سلبریتی چوب خشک هم بگذاری مطرح می شود. هنر این است که از ساده ترین اتفاقات روز، حرفی داشته باشد و بتواند آن اتفاق را جوری مطرح کند که بعدا بتواند بگوید که گفت و گوی من باعث شد تا این شخص یا این اتفاق دیده شود. اینکه شما کنار چند سلبریتی دستچین شده که خودشان مخاطب میلیونی دارند مطرح شوی هنر نیست. اما از این هم نمی شود گذشت که در تلویزیون سال هاست که میهمانان درجه یک کمتر حضور پیدا می کنند.

دلیلش مالی است؟

بخش کمی این است اما بخش زیادی از آدم هایی که حرف برای گفتن دارند نه فقط سلبریتی ها، حتی محققین یا متخصصان یا حتی شعرا می گویند من در تلویزیون با چه کسی حرف بزنم؟ مثلا نویسنده ای که هرساله در نمایشگاه بین المللی کتاب، اثرش جزء پرفروش ترین ها بوده به من می گفت: به اصرار تهیه کننده ای در یک برنامه حاضر شدم اما متوجه شدم مجری مقابل، من را نمی شناسد و حتی اسم کتاب من را غلط تلفظ می کند. چه می توانستم به او بگویم؟ خیلی از آدم ها برای آمدن به تلویزیون بحث مالی ندارند، بیشتر نگران این هستند که آبرویشان برود و با مجری ای گفت و گو کنند که به موضوع اشراف و احاطه ندارد و حتی نمی تواند یک سوال درست بپرسد. وقتی مجری نسبت به موضوع اشراف نداشته باشد، گفت وگو در سطح می ماند و این آدم ها سطحی نیستند که تن به این گفت و گوها بدهند.

ما چند مجری داریم که بتوانند با میهمان در هر حوزه ای گفت و گوی خوب بگیرند؟

حتما همکارانی داریم که افتخارآمیز و مایه اعتبار این حرفه اند اما خیلی کم. البته من به اجراهای تخصصی هم اعتقاد دارم. مثلا افرادی مثل عادل فردوسی پور یا محمد صالح‌علا اگر در ژانر خودشان موفق هستند به این دلیل است که عمرشان را در این راه گذاشته اند و در کنار تخصص، هنر اجرا را هم دارند. یکی از آفت های اجرا در تلویزیون این است که خیلی ها مصداق نخود هر آش شده اند، صبح برنامه اجتماعی دارند، عصر برنامه ورزشی دارد بعد هم در رادیو برنامه معارف دارد. این آدم ها به هر قیمتی می خواهند باشند حتی 2 صبح با برنامه ترافیک.

مثلا درباره عادل که شما اسم بردید خیلی ها معتقدند فن اجرا ندارد و فقط چون در حیطه تخصصی فوتبال که مخاطب زیاد دارد اجرا می کند موفق است.

من به طور قاطع می گویم عادل یکی از پدیده های خودساخته تاریخ رسانه کشور ایران است و این حرف خنده دار است. ما در ایران کلی متخصص فوتبال داریم و افراد زیاد نابلدی که به عنوان نظریه پرداز یا دست اندرکار به فوتبال چسبیده اند چرا آنها گل نمی کنند؟ در سطح مجری ها هم هستند کسانی که سال ها قبل از عادل فردوسی پور در موضوع فوتبال اجرا می کردند، چرا آنها گل نکردند؟ مزدک میرزایی که خودش یکی از طراز اول ها در زمینه فوتبال است دو شب جای عادل آمد مردم اعتراض کردند. همزمان با برنامه آقای فردوسی پور چند برنامه تخصصی فوتبالی راه افتاد که یا جمع شدند یا هستند با کمترین مخاطب؟ این نبوغ آن آدم است. ما عادت داریم به اینکه نابغه هایمان را نادیده می گیریم. باید بپذیریم که این آدم، آدم بزرگی است. اتفاقا در یک نشست تخصصی یک مدرس قدیمی فن بیان می گفت عادل فردوسی پور فن اجرا ندارد چون یکی دو حرف را درست تلفظ نمی کند و آنقدر تند حرف می زند که مخاطب سرگیجه می گیرد. من به او گفتم حرف شما برای 40 سال قبل است. رسانه امروز ریتم تند دارد. مساله ای که او در دو دقیقه شروع می کند و جمع می کند، مجری فلان برنامه ورزشی در 20 دقیقه نمی تواند. این مدیریت گفت و گو و زمان است. امروز رساندن کنه ماجرا خیلی مهمتر از این است که شما کدام حرف را چطور تلفظ می کنی.

پس معتقدید داشتن فن اجرا هم مثل زیبایی چهره اگر باشد مزیت است و اگر نباشد مهم نیست؟

من می گویم اینها نقص نیست؛ نقص در دریافت آن آدم است. الان همه جای دنیا دنبال ضرب آهنگ سریع اند. در هنرهای دیگر هم این اتفاق افتاده. مینی مالیسم از همین جا به وجود آمده. مخاطب امروز وقت ندارد پای پلاتوهای طولانی مجری هایی باشد که 10 دقیقه مقدمه می گویند. نباید با داشته هایمان اینطور برخورد کنیم. آن دیدگاه سنتی که از مجری یک انسان عصا قورت داده که مخرج حروف را درست ادا می کند و می تواند 30 دقیقه بدون توجه به اینکه حرفش اهمیت دارد یا نه حرافی کند متصور می شود، نقص دارد.

برنامه هفت سه دوره و با سه مجری روی آنتن رفت. در ابتدا هم گفتند می خواهیم برنامه ای مثل نود با موضوع سینما تولید کنیم. اما هیچوقت برنامه آن‌چنان که باید موفق نشد. دلیلش چه بود؟

اول اینکه هیچ کار تقلیدی صرفی گُل نمی کند. اینها خواستند یک برنامه ای بسازند که در مصاحبه های مختلف گفتند می خواهیم شبیه نود باشد و حتی اسمش را گذاشتند «هفت» که مثل «90» یک عدد باشد. دلیل بعدی را با یک مثل می گویم. سربازی در یکی از جنگ های نادرشاه خیلی خوب می جنگیده. از او پرسیدند قبلا کجا بودی که ما این‌همه شکست می خوردیم. می گوید من در جنگ های قبلی هم بودم اما فرمانده ای مثل نادر نداشتم. برنامه هفت طوری ساخته شده که شبیه نود باشد ولی فردوسی پور ندارد؛ پس وقتی «هیچ کپی برابر اصل نیست».

دوست دارید چه برنامه ای اجرا کنید؟

اگر بخواهم به طور مجموع بگویم چیزی که بیشتر به آن تعلق خاطر دارم حوزه فرهنگی و هنری است در باقی زمینه ها هم تجربه اجرا داشتم هم پیشنهادهایی دارم ولی ترجیحم همین است.

برنامه های بعدی شما چیست؟

یک سال هیچ برنامه ای را در تلویزیون قبول نکردم. یک برنامه از شبکه سه و دو برنامه از شبکه یک و یک برنامه هم از شبکه جام جم پیشنهاد داشتم ولی قبول نکردم برای اینکه تا اردیبهشت ماه سال آینده درگیر ساخت یک فیلم مستند داستانی هستم که در اروپا فیلمبرداری خواهد شد و من کارگردانش هستم. الان که کارم سبک تر شده یک پیشنهاد جدی برای یک گفت و گوی شبانه از شبکه یک به اسم یک عاشقانه آرام دارم که به محض تامین شرایط مالی برنامه، آغاز می شود.

58241