نخستین مرحله، بازگشایی سریع دانشگاه‌ها بود که با تصریح مرحوم امام خمینی(ره) مبنی بر اهمیت دانشگاه و این که مهم‌ترین مرکز صلاح و فساد مملکت خواهد بود، تناسبی نداشت. طبعاً‌ فرصت طلبی و فرصت سوزی گروه‌های معاند و آنارشیست سیاسی نیز بر ابهام و هرج و مرج در محیط دانشگاه می‌افزود و صدمه‌های پرشماری وارد می‌آورد.

مرحله دوم، تعطیلی و بازگشایی دانشگاه‌ها در یک دوره چند ساله،‌به نام«انقلاب فرهنگی» بود که متاسفانه به دلیل ناپختگی و تعجیل بسیاری از مسئولان از یک سو، و ایجاد مخاطرات و تضادهای کاذب از سوی معاندان، هزینه‌های گزاف به این مراکز علمی و آکادمیک تحمیل کرد و بخش قابل توجهی از سرمایه‌های علمی و فرهنگی و تخصصی نیز مهاجرت کرده یا به انزوا رانده شدند.

پس از آن مرحله سوم بود که از اواخر جنگ تحمیلی تا حدود یک دهه بعد، نوعی تعریف معکوس از دانشگاه و محتوای آن، براساس مسابقة کنکور ارائه داد و محیط مدارس و دبیرستان‌ها و فاصله میان این مراکز آموزشی با دانشگاه‌ به دست مشتی فرصت‌طلب و سودجو به نام کلاس‌های کنکور و آموزش تست زدن و مسائل پیش پاافتاده و سوداگرانه افتاد!


در حقیقت فضای آینده و حاضر در جامعه علمی ما، توسط پول پرستانی مدیریت شد که از جوانان پرشور و با استعداد، مشتی رقیب کم‌سواد و صاحب مغزهای بی‌محتوا خلق می‌کردند و هنرشان این بود که از انسان، ربوت‌های تست زن درست کنند و البته باتوجه به فضای بعدی و فقدان شرایط کار و نشاط اجتماعی، این لشکر عظیم، تبدیل به مشتی انسان مأیوس و سرخورده می‌شد. قبول کنیم که بسیاری از پس‌زدگی‌ها و مشکلات روانی و اجتماعی، از همین نقطه بر ملت و میهن ما آوار شد.


اما نقطه نهایی و اوج این گرفتاری‌ها، در هجوم زلزله توسعه دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی غیرانتفاعی (و در حقیقت سوداگرانه و انتفاعی) و تبدیل دانشجو و دانشگاه به ماشین پول چاپ کنی و نهادهای درآمدزا و سودآور رخ داد. زمانی که به جای حل مشکلات پیشین، درد و رنج جدیدی به جامعه تحمیل شد و در حالی که آمارهای جامعه، نشان می‌داد که ما با سرریز و تزاید فارغ‌التحصیلان روبرو هستیم و رکود اقتصادی و اجتماعی، جوابگوی جذب این تعداد نیروی جوان و آماده به کار نیست، یکباره انقلاب بزرگی از حیث کمی و افزایش دانشجوپذیری، به اسامی گوناگون و در اماکن مختلف و بدون طی ضوابط و وجود مقدمات و امکانات، در کشور ما به وقوع پیوست.

این تنها منحصر به علوم انسانی نبود، حتی رشته‌های درآمدزا و پرطرفداری مثل مهندسی و پزشکی نیز که ظاهراً نباید با مشکل بازار کار و جذب در صحنه اشتغال روبه‌رو باشند، دچار بیماری زودبازدهی و واماندگی در شرایط بحران و رکود تورمی و عدم نیاز اجتماعی شدند!

از نیمه دهه ۱۳۸۰، با روی کار آمدن یک جریان آسیب‌زا و بی‌توجه به منافع ملّی، دانشگاه‌ها هدف قرار گرفتند و زیرساخت‌های علمی و سرمایه‌‌های انسانی آن بزرگ‌ترین صدمات را متحمل شدند. سپس ماجرای بورسیه‌ها و مشکلات هدم ضوابط آکادمیک و ورود بی‌رویه کادرهای ناکارآمد اداری و آموزشی در بدنه دانشگاه‌ها، واپسین رمق آن را کاهش دادند و ما امروز اگر بتوانیم فقط آسیب‌های بعدی را مدیریت کنیم توفیق به دست آورده‌ایم وگرنه، باید لشکر عظیمی از بیکاران و بیماران و جوانان سرخورده را روبه‌روی کشور و نظام ببینیم و هزار برابر هزینه کنیم تا از آسیب و رنج ایشان بکاهیم و کشور را از بلای بزرگی برهانیم!