ماجرای یک فیلم اشتباهی!
مهران مدیری بعد از ساخت سریالهای تلویزیونی مختلف و تبدیل شدن به برندی در حوزه طنز تصویری به سراغ اولین تجربه جدی سینمایی خودش رفته است.
مهران مدیری بعد از ساخت سریالهای تلویزیونی مختلف و تبدیل شدن به برندی در حوزه طنز تصویری به سراغ اولین تجربه جدی سینمایی خودش رفته است. فیلمی که به گواه تیتراژ (نویسنده، کارگردان، تهیهکننده) خود همه کاره آن است و تمام قد هم پشت آن ایستاده است. «ساعت 5 عصر» اما میتوانست فیلم خوبی باشد، اگر مهران مدیریسینما را با تلویزیون اشتباه نمیگرفت. فیلمی که ایده خوبی دارد؛ آرامشی که آرام آرام بدل به بحران میشود، اما فیلمساز از پسِ سوژه برنیامده و برای همین نتیجه کار اثری از دست رفته و تلف شده است.
ساعت 5 عصر، با ضرباهنگ و ریتم خوبی آغاز میشود. سیامک انصاری باخبر شده که امروز آخرین مهلت واریز قسط خانهاش است و با قطع شدن آب حمام مصائب او در راه رسیدن به بانک آغاز میشود. گرچه توالی اتفاقات، با نظم معنادار و قابلقبولی ادامه مییابند، اما از زمانی که سیامک انصاری به خاطر زخم پیشانیاش وارد بیمارستان میشود هم ریتم میافتد و هم نیمهمنطق حاکم بر قصه از بین میرود. جدای از آن دختر پرستاری که کلیشهای از یک آدم وظیفهشناس است و پیامهای اخلاقی گلدرشت و کاریکاتوریزه میدهد، از لحظهای که سیامک انصاری تصمیم میگیرد به پیرزنِ تنهایی که شوهرش را از دست داده کمک کند، فیلم از اساس فرومیریزد. عجیبتر اینکه لحظهای هم هست که پیرزن ( وقتی که کس و کارش به بهشت زهرا آمدهاند و دیگر تنها نیست) از سیامک انصاری میخواهد که برود و به کارش برسد اما او مقاومت میکند! و گفتنی نیست که از این ناهمخوانیهای منطقی در فیلم بسیار است.
در بهشت زهرا هم زمان با خاکسپاری همسر پیرزن، برای بازیگر مشهوری هم مراسم گرفتهاند. کاتهای پیاپی و روایت موازی این دو مراسم (مداحی که در سوگ پدر میخواند در مقایسه با خوانندهای که ساز میزند و «میرن آدما از اونا فقط...» را زمزمه میکند) به هجوم یا دقیقتر حمله ناگهانی مردم برای شرکت در مراسم بازیگر مشهور ختم میشود. مردم از روی هم رد میشوند و از روی مزارها. تصویری اگزوتیک از جامعه که مخاطب آن را پس میزند البته.
به نظر میرسد مهران مدیری هنوز تلویزیونی میاندیشد و نه سینمایی. این را از نوع قاببندیها و غلوی که در موقعیتها وجود دارد میشود فهمید. بیمارستانی که به اندازه یک استادیوم فوتبال در آن آدم است یا آدمهایی که جلوی ساختمانی جمع شدهاند محض تحصن اما با پلیس درگیر میشوند. جوری که از آسمان آتش میبارد! بگذریم از اینکه مدیری در این صحنه بازی هم درمیآورد و میکوشد ارجاعاتی به دعواهای خیابانیِ سیاسی مشهور هم بدهد. از آن بازیگوشیهای فیلمسازی که سالها در تلویزیون و شبکه نمایش خانگی فیلمهایی ساخته شدیدا مبتنی بر تفسیرهای سیاسی گروههای مختلف که مدیری با زیرکی از پذیرفتن آنها شانه خالی کرده است.
از این گذشته، «ساعت 5 عصر» پر است از اشتباهات فاحش در شخصیتپردازی و روایت. سیامک انصاری (شخصیت اصلی داستان) میگوید وکیل دادگستری است. از وضع مالی خوبی که دارد، اینطور میشود حدس زد که احتمالا وکیل موفقی بوده که به چنین موقعیتی دست یافته است. حال آنکه کنشها و رفتارهای او با وکیل بودنش همخوان نیست. با هر مشکلی که روبرو میشود سعی میکند منفعلانه و شبیه آدمهای نابلد و ساده یا پولی بدهد یا فرار کند. حتی در صحنه گفتوگو با آدم امنیتی هم ترس و بهتی که دارد به یک وکیل کارکشته نمیخورد؛ کسی که مدام در دادگاهها رفت و آمد دارد و با همه جنس آدمی برخورد داشته است.
پایان فیلم نیز تحمیلی و فاقد منطق است. سیامک انصاری چند ساعت دیرتر از 5 (نهایت زمانی که بانک باز است) خودش را به بانک میرساند. با ظاهر بهم ریخته و آشفته. دختر جوانی (شبیه پرستارِ توی بیمارستان) میگوید معاون مدیر بانک است و نیازی به این همه عجله نبود و برگه سیامک انصاری را مهر میکند و پایان مشکلی که این همه او را به سختی انداخته بود! این پایان دم دستی به چیزی که در طول فیلم میبینیم نمیخورد و بیشتر به یک شوخی بیمزه میماند که مخاطب را اذیت میکند.
با این همه، رویکرد مهران مدیری به طنز در این فیلم و چند لحظه بامزهای که در آن به خاطر متن و اجرای خوب شکل گرفتهاند، به عمومفیلمهای شبهکمدی ایرانی که اخیرا در سینمای ما باب شدهاند میارزد. حداقل اینکه مدیری به جای سوءاستفاده از شوخیهای جنسی و طنزهای نازلِ کلامی، میکوشد با روایت قصهای سروشکلدار (به رغم همه اشکالات) به مخاطبش احترام بگذارد و برای لحظاتی او را بخنداند و سرگرم کند.
ارسال نظر