پروژهای درباره پولدارهای تهرانی دارم
عکاس بنگلادشی گفت: عکاسی یک سلاح است که در این دنیای نابرابر از آن استفاده میکنم و اگر فردا عکاسی دیگر مؤثر نباشد آن را کنار میگذارم و سراغ وسیله دیگری میروم.
عکاسی که بی سر و صدا نگرانیهای بشریت را در قابها به تصویر میکشاند و دردهای انسانهای پیرامون و دورتر از خود را به خوبی در قابهای سیاه و سفید و رنگی نشان میدهد.
«شهیدل علم» عکاس پرآوازه بنگلادشی است که همواره درگیری ذهنی خود را در تصاویر به دنیا نشان میدهد. این عکاس 62 ساله با عکسهای ساده و در عین حال پرمفهوم، مبارزهای طولانی علیه نابرابریهای جهان را آغاز کرده است.
علم با سه مقوله عکاس ـ موضوع، عکاس ـ رسانه و عکاس ـ مخاطب با مردم جهان ارتباط برقرار میکند. وی عکاس ـ نویسندهای فعال برای مبارزه با فقر و تبعیض است که با به چالش کشاندن نظم جهانی مورد نظر استکبار جهانی، دفاعی تمام قد از فضای زیست انسانها را فریاد میزند. او دکترای فلسفه دارد و شاید به همین دلیل باشد که رد پای یک فیلسوف اجتماعی را در عکسهایش میبینیم.
این عکاس شناختهشده بینالمللی که اخیرا سفری به ایران داشت، در خبرگزاری فارس و استودیو برنامه تلویزیونی همقصه حضور یافت و به ابعاد فعالیت در عرصه رسانه پرداخت.
گفتوگوی فارس با «شهیدل علم» پیرامون روند ورود به عکاسی و همچنین ادامه فعالیتها را میخوانیم.
شما در چه خانوادهای زندگی کردید و از چه زمانی با جنبشهای سیاسی آشنا شدید؟
من از طبقه متوسطی هستم؛ جنگ 1971 در بنگلادش، زمان مهمی از زندگی من بود که فقط 15 سال داشتم؛ آن زمان اثر استعمار را میدیدم و این اولین باری بود که قتلعام را مشاهده میکردم. این اتفاق خیلی روی من اثر گذاشت و بعد از مدتی به انگلستان رفتیم.
در دوره نوجوانی با جنبشهای سیاسی آشنا شدم؛ آن موقع با نژادپرستی و تبعیضنژادی مواجه شدم که قبلاً مواجه نشده بودم. کم کم با حزب کارگران آشنا شدم و بعد از آن برای نشریه دانشگاه مطالبی نوشتم.
شما در رشته شیمی درس خواندید، چه شد که عکاس و خبرنگار شدید؟
اتفاقاً با توجه به رشته تحصیلیام همه فکر میکردند باید دکتر و مهندس شوم، اما علیرغم فکر آنها من خبرنگار و عکاس شدم.
به طور اتفاقی بلیت ارزانقیمت پیدا کردم به آمریکا رفتم. در آنجا دوربین عکاسی خریدم. در این سفر به آمریکا از مردم عکاسی میکردم. با توجه به اینکه رشته تحصیلیام شیمی بود، به مواد شیمیایی برای چاپ عکس دسترسی داشتم و خودم میتوانستم عکسها را چاپ کنم و هزینهاش برایم زیاد نشود.
برای تأمین خرج تحصیل کارگری میکردم
وقتی به لندن برگشتم به عکاسی ادامه دادم. بعد از مدتی که عکسهایی جمعآوری کردم، دریاچهای نزدیکمان بود که در کنار آن نمایشگاه عکس گذاشتم.
البته بنده برای عکاسی خیلی تحقیق و مطالعه کردم. در لندن کتابخانههای زیادی بود و توانستم 800 جلد کتاب راجع به عکاسی مطالعه کنم. چون خیلی از نظر سیاسی درگیر شده بودم، تصمیم گرفتم وقتی به بنگلادش برگشتم به عکاسی ادامه بدهم.
این را هم بگویم که خانوادهام خرج تحصیل من را نداشتند، برای همین دستشویی میشستم تا خرج سفر و درس خواندنم را تأمین کنم، همین در من احترام به طبقه کارگر را به وجود آورد.
از بازگشتتان به وطن بگویید.
من وقتی به کشورم برگشتم امیدهای سال 1971 را با خودم داشتم. برای همین سعی کردم با عکاسی مستندهای آن دوران را جمعآوری کنم لذا با فعالهای اجتماعی مرتبط شدم و سعی کردم در خیابانها به مردم نزدیک باشم و همه اتفاقها را ثبت کنم.
من سعی میکردم شغلی پیرامون عکاسی پیدا کنم اما به کسی وصل نبودم و آنها را نمیشناختم. بنابراین وارد عکاسی صنعتی در شرکتها شدم.
عکاسی؛ سلاحی در این دنیای نابرابر
البته من عکاسی را نمیپرستم. از نظر من تا زمانی که بتواند مفید و تأثیرگذار باشد از آن استفاده میکنم و اگر فردا عکاسی دیگر مؤثر نباشد آن را کنار میگذارم و سراغ وسیله دیگری میروم که مؤثر باشد. این یک سلاح است که در این دنیای نابرابر از آن استفاده میکنیم.
نمیتوانیم به رسانههای غربی اعتماد کنیم
رسالت عکاسی نشان دادن واقعیتهای جامعه به دور از سیاهنمایی است، چقدر در این رابطه موفق عمل کردید؟
یکی از اتفاقهای خاصی که در بنگلادش رخ داد، بزرگترین سیلاب بود که این اتفاق همزمان با مراسم ازدواج یکی از وزرای قدرتمند داخل بنگلادش بود؛ این مراسم در یک استادیوم برگزار شد. خبرنگاران و عکاسان زیادی در آنجا بودند و کسی گزارش نکرد که عروسی در حالی برگزار شده که کشور ما سیلزده است.
کمی بعد آثار نمایشگاهی را از درد و رنج این افراد را آماده کردم اما هیچ گالری این آثار را به نمایش نگذاشت آن موقع بود که به فکر آماده کردن گالری و آژانس عکس افتادم. چون این تلاشها در رسانههای غربی بازتاب نداشت. آنجا بود که فهمیدم برای گفتن و بازتاب روایت خودمان نمیتوانیم به رسانههای غربی اعتماد کنیم.
این عکسها را در آژانس عکس بارگذاری کردم و بعد فستیوال عکس برگزار کردم. اخیراً آژانس عکس راهاندازی کردم با عنوان «دنیای اکثریت» که عکسهای، عکاسان غیر غربی را منعکس میکند.
آمریکا با کمک رسانهها نمیگذاشتند اخبار نسلکشی منتشر شود
یکی از رویدادهای مهم تاریخ بنگلادش، استعمار این کشور بوده، این اتفاق چه بازتابی در رسانهها داشت؟
در جنگ 1971 آمریکا حامی پاکستان بود و مردم را میکشت. آمریکا با کمک رسانهها نمیگذاشتند اخبار نسلکشی منتشر شود. البته این خبر درز پیدا کرد. مثلاً بعضی دیپلماتهای آمریکایی که مخالف این حوادث بودند، اخبار را پخش کردند. حتی دولت آمریکا سعی کرد این دیپلماتها را از کشور ما خارج کند و افرادی را که حامی پاکستان بودند، بیاورد. بعدتر هم آمریکا باز دخالت میکرد. مثلاً منابع طبیعی زیادی ما داریم در بنگلادش که آمریکاییها و شرکتهای آنها روی منابع ما مسلط هستند.
آن زمان آمریکاییها در منطقه ما هم با روسیه میجنگیدند، البته یک جنگ غیر مستقیم. آمریکا برای حمایت از جناح پاکستان، ناو خودش را آورد تا هند را تهدید کند. البته این تهدید هند نبود، بلکه به صورت غیر مستقیم تهدید روسیه بود، چون روسیه از هند حمایت میکرد. همین باعث شد هند به فکر بمب اتم بیفتد، گاندی هم چیزهایی در این مورد گفته است. بعد از آن هم پاکستان برای رقابت، سعی کرد بمب اتم بسازد.
اصلاً در منطقه این ایدهها وجود نداشت. آمریکا باعث همه این مسائل شد، ساخت بمب اتم به خاطر حضور ناوهای آمریکا بود. بعد از آن هم دیدیم کره هم شروع کرد به ساخت بمب.
علاوه بر اینها آمریکاییها روی ارتش ما کار میکردند و مشاوره نظامی میدادند، حتی سعی میشد این مسئله از مردم هم مخفی بماند. آنها برای خبرنگارهای ما دوره برگزار میکردند که حکومت را تضعیف کنند. رسانههای غربی هم سعی میکردند این باور را به وجود بیاورند که ما نمیتوانیم روی پای خودمان بایستیم.
رسانههای غربی خود را ناجی سیاهپوستها میدانند
فرق بین شما که نگاه شرقی و ضد استعماری را روایت میکنید با کسی که در نشنال جئوگرافی، تایمز یا هر نشریه خارجی دیگری است، چیست؟
نشنال جئوگرافی دقیقاً یکی از آن سازمانهایی است که ما از آن شکایت داشتهایم. سازمانی است نه فقط اروپایی و غربی بلکه آمریکایی! یکبار با یکی از نویسندگان نشنال جئوگرافی صحبت میکردم. او به من میگفت وقتی میخواستم به مأموریت بروم به من گفتند خودت را برگزیده همه بدان.
رسانههای غربی سعی میکنند سفید پوست را ناجی نشان دهند. نگاهشان این است که بنگلادشیها همینگونه نشستهاند تا کمک به آنها برسد. آنها میخواهند رابطه رئیس و مرئوس باقی بماند.
در واقع فکر میکنم رسانههای غربی ابزار امپریالیستی هستند و تفکر مشخصی را نشر میدهند آنها در روایتها به سیاهپوستان نگاه وحشیانه دارند. موقعیت ما به چالش کشیدن این تفاوت است.
اوباما هم که سیاهپوست است!
اوباما آن قدر با سفید پوستها در ارتباط است که به اندازه آنها سفید پوست شده و منافع آنها را تأمین میکند (خنده).
برای جلوگیری از نفوذ فرهنگی، دستآوردهایمان را قویتر کنیم
با توجه به اینکه شما با مسئله نفوذ فرهنگی درگیر بودید، ساختار قدرت چقدر در نفوذ فرهنگها مؤثر است؟
اکنون با ساختار نابرابر قدرت مواجه هستیم. قدرت به فرهنگهای خاصی تعلق گرفته و نفوذ بیشتری نسبت به فرهنگهای دیگر دارند. این یعنی آنها امکان به ثمر نشاندن عقاید متفاوت خودشان را دارند.
روشی که ما با این مسئله مبارزه میکنیم این است که دستآوردهایمان را قویتر کنیم، از خودمان انتقاد کنیم و برای مبارزه کردن راه را باز میگذاریم، اما نه طوری که وا بدهیم.
نکته بعدی این است که بنگلادش کشوری فقیر است با منابع محدود که روی افرادی مثل من سرمایهگذاری کرده تا با سواد شویم و مهارتهایی برای رونق بازار کار بیاموزیم. کسانی مثل من، افراد طبقه متوسط که بهترین استفاده را از داراییهای کشور کردهاند، سپس به خارج از کشور میروند و خدماتشان را به کشورهای دیگر میدهند که هیچ سرمایهگذاری روی ما انجام نداده بودند. ما به آنها مالیات میدهیم و آن مالیات خرج بمباران فلسطینیها و بنگلادشیها و بقیه میشود.
یک عکاس چطور میتواند جلوی این نفوذ فرهنگی را بگیرد؟
ما برای قدرت رسانهای باید کارهای قوی و گالریهای خوبی برپا کنیم. در این رابطه در سال 1994 این تلاش را شروع کردم و طی 10 سال کسانی تربیت کردم که الان همکاران خوب من شدهاند و بعضی از آنها روزنامهنگارهای حرفهای هستند.
متأسفانه رهبران کشور ما عروسک خیمه شببازی هستند و دولتهای خارجی آنها را دست نشاندهاند. شغل اصلیشان این است که جایشان را محکم کنند و افرادی که آنها را نشاندهاند، راضی باشند. نفوذ فرهنگی با تعامل بین دولتها حل نمیشود بلکه رابطه بین مردم سبب مقاومت در مقابل نفوذ میشود.
برگزاری نمایشگاه آثار در کدام کشورها بوده است؟
من نمایشگاه اول را در بنگلادش برگزار میکنم و بعد به کشورهای دیگر میبرم.
عکسالعمل مخاطبان چه بود؟
ماه گذشته یک نمایشگاه در لندن داشتم؛ این نمایشگاه درباره زنان هندوستانی است که مورد ظلم قرار گرفتند. 20 سال روی این موضوع کار کردم. مخاطبان میگفتند با دیدن این عکسها بسیار غمگین شدیم و حتی برخی گریه میکردند.
برای اشغال فلسطین توسط رژیم صهیونیستی هم کاری انجام دادید؟
برای فلسطین تنها کاری که کردم، این بود که نمایشگاهی برپا شده بود، درآمد نمایشگاه را جمع کردیم و به فلسطین فرستادیم.
برای استکبارستیزی باید رسانهها به هم نزدیکتر شوند
شعار است که میگوید فراتر از دولتها، نخبگان و مردم میتوانند علیه ظلم و فعالیتهای استکباری غرب بایستند همیشه این مسئله شعار باقی مانده است. چطور میشود این شعار را تحقق بخشید؟
یکی از پلهایی که میتوان این مشکل را برطرف کرد، عکاسی است. ایرانیهای زیادی همکاری کردند و توانستند مشکل را برطرف کنند. رسانههای جمعی و شبکههای اجتماعی میتوانند ما را به هم نزدیکتر کنند و باهم کار کنیم. اینکه در یک رسانه ما را دعوت کردید، بخشی از روند است.
میخواهم راجع به پولدارهای تهران عکاسی کنم
در ایران نمایشگاه داشتید؟
در موزه هنرهای معاصر نمایشگاهی با عنوان «تقلایی برای دموکراسی در بنگلادش» داشتم. میخواهم برنامه عکاسی برای تهران داشته باشم.
طرحتان برای پروژه عکاسی در تهران چیست؟
میخواهم راجع به پولدارهای تهران عکاسی کنم و سبک زندگی آنها را به تصور بکشم. در این کار سعی میکنم اشکالی و وجوهی از ایران که دیده نشده است را نشان بدهم.
بر اساس این گزارش، شهیدل علم در پایان این مصاحبه، بازدیدی از تحریریه خبرگزاری فارسداشت و در ادامه طی گفتوگو با عکاسان این خبرگزاری به بررسی آثار آنها پرداخت.
ارسال نظر