ساعت 23شنبه بیست و دوم خرداد‌ماه، نوجوان 16ساله هندی که سال‌هاست به همراه خانواده‌اش در تهران زندگی می‌کند در راه بازگشت به خانه‌اش بود که وقتی به خیابان جمهوری حوالی بهارستان رسید ناگهان پسرجوانی از پشت سر به او حمله کرد. نوجوان هندی که وحشت کرده بود داد و فریاد راه انداخت اما درست در همان لحظه جوان دیگری چاقویی زیرگلویش گذاشت و از او خواست تا سکوت کند.

نوجوان وحشت‌زده اما همچنان مقاومت می‌کرد و در همین هنگام سارق مسلح با چاقو چند ضربه زد. خفتگیر دیگر که او را گرفته بود با تیغ موکت‌بری ضربه‌ای به‌دست پسر نوجوان زد و تهدید کرد که اگر موبایلش را در اختیار آنها قرار ندهد او را به قتل می‌رساند. نوجوان هندی از ترس جانش موبایلش را از جیبش در آورد و تحویل آنها داد. دزدان پس از سرقت پا به فرار گذاشتند و همزمان شاهدان با شنیدن صدای داد و فریاد نوجوان هندی به تعقیب دزدان پرداختند. یکی از سارقان موفق به فرار شد اما مردم دزد دیگر را دستگیر کردند. او وقتی دید راهی برای فرار نیست و گیر افتاده با تیغ موکت‌بری اقدام به‌خودزنی کرد.

سفر به پایتخت و شروع سرقت

دزد کم سن و سال که 17سال و 10‌ماه بیشتر ندارد برای مداوا به بیمارستان منتقل شد و پس از درمان و بهبودی دیروز برای انجام تحقیق به شعبه پنجم دادسرای ویژه سرقت منتقل شد و پیش روی قاضی علی‌وسیله ایردموسی قرار گرفت. او مدعی بود که تا به حال پایش به کلانتری و دادسرا باز نشده، برای همین به محض گیر افتادن تصمیم به‌خودکشی گرفته است. دیروز در جلسه بازپرسی، متهم کم‌سن و سال که مرتب اشک می‌ریخت درخواست بخشش کرد و مدعی شد که از سرقت پشیمان است. او در گفت‌وگو با همشهری از جزئیات سرقت می‌گوید.

چه شد که در این سن کم تصمیم به زورگیری گرفتی؟

من تنها یک هفته بود که از یکی از شهرستان‌های غرب کشور به تهران آمده بودم اما ناخواسته وارد بازی شدم. همدستم که تنها چند ساعتی از آشنایی‌مان می‌گذشت مرا اغفال کرد که چند گوشی سرقت کنم و بعد به شهرستان برگردم. من هم وسوسه شدم که با او همکاری کنم.

چرا او را با چاقو زخمی کردید، فکرش را نکردید که شاید جانش را بگیرید و اتهام قتل گردنتان بیفتد؟

من نمی‌خواستم بلایی سرکسی بیاورم. همدستم میلاد سرم فریاد کشید که به دستانش ضربه بزن. من هم از ترسم خیلی سطحی او را زخمی کردم. فکر کنم فقط یک ضربه زدم.

با همدستت کجا آشنا شدی؟

چند ساعت قبل از سرقت میلاد همدستم را در میدان آزادی دیدم و او پیشنهاد دزدی داد، چون همه پول‌هایم تمام‌شده بود و حتی پول برای خرید بلیت اتوبوس برای برگشت به شهرستان را هم نداشتم.

چرا؟

داستانش مفصل است. من از بچگی کار می‌کنم. درکودکی پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند و من همیشه روی پای خودم ایستادم. از مدتی قبل شنیدم که در تهران کار فراوان است و من می‌توانم حقوق میلیونی بگیرم و دوساله بار خودم را ببندم. همین شد که یک هفته پیش راهی تهران شدم.

حدود 4میلیون هم پس‌اندازم بود که با خودم آوردم. برای شروع به پانسیون رفتم و در جست‌وجوی کار مناسب بودم اما هر جا می‌رفتم حقوقش زیر یک میلیون تومان بود. درصورتی که همه به من گفتند تهران کار زیاد است و می‌توانی حقوق میلیونی در ‌ماه بگیری اما چیزهایی که شنیده بودم حقیقت نداشت.

حتی سرم را هم کلاه گذاشتند و نزدیک 2 میلیون تومان پولم را هم خوردند. مرد کلاهبردار پسرجوانی بود که وقتی شنید می‌خواهم به باشگاه بروم از من پول گرفت تا پودر بدنسازی برایم بیاورد اما یک دفعه غیبش زد و همه پول‌هایم را از دست دادم. حتی پول برگشت به شهرستان را هم نداشتم همین شد که میلاد همدستم پیشنهاد سرقت داد. او می‌گفت هر گوشی‌ای که سرقت کنی 30هزارتومان سهمت می‌شود که می‌توانی با چند سرقت پول‌هایت را جمع کنی و به شهرستان بروی اما درست در نخستین سرقت گیر افتادم.

چرا خودزنی کردی؟

ما گوشی نوجوان هندی را سرقت کردیم اما وقتی مردم ریختند میلاد فرار کرد، من و موبایل مالباخته را تحویل مردم دادند. به آنها التماس کردم که اجازه بدهند بروم اما نوجوان هندی موبایل یکی از رهگذران را گرفت و به پلیس زنگ زد.

از آنجا که تا به حال پایم به پلیس و دادسرا باز نشده از آبروریزی ترسیدم و با تیغ موکت‌بری که همراهم بود تصمیم به‌خودکشی گرفتم اما زنده ماندم و حالا هم به‌شدت پشیمانم. اشتباهم این بود که زندگی ساده در شهرستان را رها کردم و به خیال اینکه آینده بهتری در تهران در انتظارم است به پایتخت آمدم اما همه تصوراتم اشتباه از آب در آمد.