پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- محمد کمیل حسینی- استقبال ضعیف نمایندگان مجلس برای عضویت در کمیسیون فرهنگی آن هم در وضعیتی که رهبر انقلاب بارها از بی توجهی به مسایل فرهنگی گلایه کرده اند این روزها محل حرف و حاشیه های بسیاری شده است. 

در آغازین روزهای مجلس موضوعی جالب توجه و قابل تحلیل و واکاوی اتفاق افتاد و آن علاقه و اولویت نمایندگان در حضور در کمیسیونهای گوناگون بود. طبق آیین نامه مجلس هر نماینده اولویتهای خودش را برای حضور در کمیسیونهای گوناگون اعلام میدارد و در صورتی که تعداد ابراز تمایلات برای کمیسیونهای گوناگون بالاتر یا پایینتر از حد نصاب آن کمیسیون باشد هیات رییسه به جابه جایی نمایندگان در کمیسیونهای گوناگون اقدام میکند. امسال با وجود تاکیدات رهبری بر اهمیت فرهنگ و مشکلات فرهنگی و اجتماعی فقط تعداد معدودی از نمایندگان به حضور در کمیسیون فرهنگی تمایل داشتند و در مقابل حدود پنج برابر آن تعداد متقاضیان شرکت برای هریک از کمیسیونهایی چون امنیت و سیاست خارجی، صنایع و معادن، بودجه و ... وجود داشت. چرا؟

ترجیح اولویتهای فردی بر منافع ملی

دلیل نخست خدای ناکرده میتواند این باشد که برخی نمایندگان اولویتهای شخصی را بر ملی ارجحیت داده و احتمالاً به این امید که در کمیسیونهای فوق الذکر امکانات و شرایط بهتری برای رشد و ترقی اقتصادی و بالا رفتن از پله های ترقی به صورت دفعی و یکشبه و سفرهای خارجی و حق مأموریتها و جوازهای پرارزش و به هر حال پول نفت و رانتهای گوناگون و غیر و غیره وجود دارد، دست به چنین انتخابهایی زده اند، اما امیدواریم که اینطور نبوده و نمایندگان بر قسم و پیمان خویش ایستاده اند و قرار نیست مجلس را سکوی پرتابی برای خود کرده و منافع ملی را قربانی منافع شخصی و محلی و فرصتی برای بستن کوله بار خویش کنند.

معضلات فرهنگی،  معضل نیستند؟

دلیل دیگر شاید این باشد که نمایندگان محترم متوجه معضلات فرهنگی جامعه نیستند یا آنها را معضل نمیدانند و این نیز اندکی بعید به نظر میرسد زیرا بسیاری از معضلات و آسیبهای فرهنگی و اجتماعی که در سالهای گذشته در زیر پوست شهر جریان داشته امروزه بروز بیشتری یافته و بعید به نظر میرسد نمایندگان مجلس با ارتباطات اجتماعی گوناگون از این موضوعات بی خبر بوده و از آمارها و جریانات مربوط مطلع نباشند و همچنین بعید به نظر می آید که برخی از این معضلات که دیگر آنچنان واضح و نمایان بر پیکره شهر نمایان است برای نماینده ای که قرار است بر مسند مجلس شورای اسلامی بنشید حکم معضل و آسیب اجتماعی و فرهنگی را نداشته باشد حال این معضلات در اخلاق یا در اندیشه یا در رفتار اجتماعی جمعی و فردی و... باشد.

اقتصاد بر فرهنگ اولویت دارد؟

دلیل دیگر شاید این است که نمایندگان این معضلات فرهنگی را میبینند ولی مبارزه با آنها را اولویت نخست جامعه نمیدانند و بیشتر علاقه مندند با برخورد اقتصادمحور با این مقولات فرهنگی برخورد کنند. البته درست است که میان نظامات مختلف از اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و... بده بستان وجود دارد و گاهی اقتصاد تغییراتی در فرهنگ ایجاد میکند اما باز در ساحت اندیشه دینی و اسلامی برخلاف اندیشه های مارکسیستی به نظر فرهنگ و مقولات وابسته به آن نقش سنگین تری دارند تا ساز و کار تولید و تغییرات نهضت های پیامبرانی چون حضرت محمد(صلی الله علیه)، انقلابی در نظام فرهنگی بوده است تا اقتصادی که البته تغییراتی را در نظام اقتصادی نیز ایجاد کرده است و انقلاب اسلامی نیز انقلابی برآمده از فرهنگ بوده تا اقتصاد و صدالبته به نظر برخی کارشناسان درمان بسیاری از معضلات اقتصادی فعلی را نیز باید در فرهنگ جست وجو کرد؛ مانند ارتقای فرهنگ تولید و خودباوری، سازماندهی فرهنگی مصرف و مبارزه با اسراف و اشرافیت و ترویج کار و ساده زیستی توجه به فقرا و نیازمندان و صدها مقوله ریز و درشت فرهنگی که تاثیرات عمیق در اقتصاد کشور دارد. 

مانمیتوانیم؟

اما دلیل دیگری هم میتواند وجود داشته باشد که چه بسا از علل فوق الذکر خطرناکتر باشد و آن اینکه نمایندگان معضلات فرهنگی را می بینند و متوجه اولویت درمان آنها برای کشورند اما به نوعی در برابر این تغییرات تسلیم و خودباخته اند و راه تلاش عملی برای این معضلات ندارند و این تحولات را روندی قهری میدانند که تلاشهای ما نهایتاً میتواند آنها را مدت کوتاهی به تعویق بیندازد. لذا علاقه و انگیزهای برای کار در کمیسیون فرهنگی و ارائه راه حل و درمان برای این معضلات ندارند. این معضل نه فقط گریبان گیر نمایندگان مجلس است بلکه در بسیاری از نهادها و ارگانهای فرهنگی و حتی آحاد مردم قابل مشاهده است و آن نبود اعتماد به نفس و باور به «ما میتوانیم» در مقولات فرهنگی است که البته ریشه های تاریخی و جامعه شناختی فراوانی چون استعمار، غربزدگی، خودکوچک بینی، هژمونی فرهنگی و اقتصادی غرب و... میتوان برای آن یافت. همین از خودباختگی میتواند ریشه بسیاری از بی برنامگی ها و سهل انگاری ها و تساهل های بیهوده در حوزه فرهنگ باشد. در واقع، امید همواره مشوق و مقوم حرکت و تلاش است و ما در ایران به این نیاز داریم که باور کنیم ما میتوانیم، جدا از غلبه هژمونیک غرب، طرحی نو دراندازیم و روند دیگری از توسعه را پیش بگیریم که ما را از آفتها و آسیبهای توسعه غربی دور نگه دارد. ما نیاز به باور «ما میتوانیم» در فرهنگ باور داریم.