حسین قاسمی در کانال تلگرامی اش نوشت:

حجت الاسلام روح الله حسینیان درگفتگویی که با سایت رجا نیوز(۱۵شهریور۱۳۹۰)انجام داده است به نکات قابل تامل وتوجهی درباره مناسبات خود باشهید قدوسی اشاره میکند:

۱- در بخشی از این مصاحبه به مسولیت های خود در زمان شهید قدوسی در دادستانی کل کشور پرداخته است:

''اوایل دادستانی کل آقای قدوسی به عنوان مسوول روابط عمومی و بررسی مطبوعات دادستانی کل بودم و بعد از آن به عنوان مسوول شهرستان‌های دادستانی کل آقای ‌قدوسی را داشتم.''

۲- ازنکات قابل توجه و تعجب ان است که اقای حسینیان دراین مصاحبه می گوید تا سال۱۳۵۷ودراستانه انقلاب،نسبت به دکترمصدق و جبهه ملی علاقمند بوده ام و بیانیه های انهارا توزیع و نصب می کرده ام:

''آقای قدوسی از قبل از پیروزی انقلاب اسلامی نسبت به جبهه ملی و مصدق حساسیت داشتند.

یادم هست ما هم مثل دیگران که مصدق را به عنوان یک چهره ملی مطرح می‌کردند، درباره او چنین نظری داشتیم. در اوایل سال ۵۷، یک روز جبهه ملی اطلاعیه‌ای داده بود و من داشتم آن را پشت شیشه یکی از مدرسه‌‌ها الصاق می‌کردم و متوجه نبودم که آقای ‌قدوسی داشتند از پشت سر من می‌آمدند.

 ایشان این اطلاعیه را دیدند و خواندند و متوجه شدند که متعلق به جبهه ملی است و گفتند: «آقای حسینیان! اینها قابل اطمینان نیستند. با آیت‌الله کاشانی به عنوان سمبل روحانیت خیلی بدرفتاری کردند. تا جایی که توانستند، از آقای کاشانی استفاده کردند، اما آنجایی که احساس کردند آقای کاشانی دارد محور قرار می‌گیرد، حتی منزل ایشان را سنگباران کردند.»

 من تا آن زمان حتی به گوشم هم نرسیده بود که جبهه ملی‌ها منزل ایشان را سنگباران کردند یا از رفتارهای مصدق چیزی نمی‌دانستم. ایشان مفصلا راجع به بدرفتاری جبهه ملی نسبت به گروه‌های مذهبی آن روز برای من توضیح دادند.''

چندان پذیرفته و طبیعی نیست که طلبه مدرسه حقانی انقدر نسبت به جبهه ملی و...بدون شناخت باشد.ان هم درحالی که این جبهه دران مقطع کاملا شناخته شده بود.این گرایش اقای حسینیان به جبهه ملی ودکترمصدق دران مقطع بررسی بیشتری نیاز دارد.

۳- درادامه این مصاحبه به تعقیب شهید قدوسی و تصادف با او با ادعای اسکورت مخفی وی پرداخته است:

''حتی تا اواخر هم که ترور‌ها به شدت زیاد شده بود و هر آن احتمال ترور آقای ‌قدوسی هم می‌رفت، ایشان محافظ و اسکورت نپذیرفتند. در آن اواخر، ما خودمان احساس می‌‌کردیم که باید از آقای‌ قدوسی محافظت بکنیم.

در این رابطه خاطره‌ای را نقل کنم؛ آقای ‌قدوسی فقط با یک راننده که پسر مش‌ممدحسین خادم مدرسه‌ حقانی بود، رفت و آمد می‌کرد، بدون محافظ و با همین یک راننده به منزل می‌رفت.

من با دوستان صحبت کردم و گفتم دنبال ایشان می‌روم که از ایشان مواظبت کنم. ایشان از اوین حرکت کردند. در خیابان سئول باران آمده بود ایشان آمد که بپیچد، ترمز کرد و ماشین من لغزید و به ماشین آقای‌ قدوسی خورد. ماشین آنها رفت و ماشین من خراب شد.

ماشین را بردم تعمیرگاه و صد و بیست تا تک تومانی خرج ماشین من شد. فردایش رفتم پیش آقای‌ قدوسی و گفتم: «دیروز آمدیم شما را اسکورت بکنیم، به ماشین شما زدیم و صد و بیست تومان خرجش شد.» ایشان به شدت ناراحت شدند و گفتند: «برای چه؟ اولا کار بد و بدون ضابطه‌ای کردید و بنابراین من خسارت نمی‌دهم. به دید خودتان تشخیص دادید، خودتان هم بپردازید.» کمی با ایشان بحث کردم که این طور که نمی‌شود، شما بدون محافظ ‌بروید»، ایشان شروع به صحبت کردند و گفتند: «آقای حسینیان! کدامیک از این محافظین توانسته‌اند از شهادت شخصیت‌ها جلوگیری کنند. آقای مفتح محافظ داشت و همراه با محافظینش به شهادت رسید. آقای بهشتی هم همین طور، محافظ داشتند، ولی به شهادت رسیدند. هیچ کدام از این شخصیت‌ها را محافظین نتوانستند از شهید شدنشان جلوگیری کنند، بنابراین شما هم کار خوبی نکردید. یک روزی اگر من هم شهید شدم، بدون اینکه مسوولیت گروهی دیگر به عهده من باشد به شهادت برسم.» بالاخره با چانه‌های زیاد توانستیم آن صد و بیست تومان را از آقای ‌قدوسی بگیریم و ایشان از من تعهد گرفتند که دیگر اسکورتشان نکنم و آقای ‌قدوسی تا آخر این طوری زندگی کردند.''

 

۴- روح الله حسینیان درباره برخورد میان خود و شهید قدوسی و قهر  و رفتن به شاهرود و شهادت اقای قدوسی همزمان با این قهر می گوید:

''تقریبا دو روز قبل از شهادت آقای قدوسی بین ما برخوردی پیش آمد. یکی از دادستان‌های شهرستانی کاری را انجام داده‌ بود و من او را توبیخ کردم. آقای‌ قدوسی در حضور جمع گفتند: «آقای حسینیان! چرا بدون مشورت با من با دادستان برخورد کردید؟» گفتم: «من مسوول امور شهرستان‌ها هستم و وظیفه‌ام حکم می‌کرده که با او برخورد کنم.» آقای قدوسی مقداری تند شدند که: «نخیر، شما بدون مشورت با من حق نداشتید این کار را انجام دهید.» به من برخورد و قهر کردم و به شاهرود رفتم.

دو یا سه روز در آنجا بودم که یک‌ مرتبه را

دیو خبر شهادت آقای‌ قدوسی را اعلام کرد.

 من بلافاصله به دادستانی کل زنگ زدم و گفتم: «آیا از آقای‌ فخار خبر دارید؟» گفتند: «بله، دنبالش هستیم، اما متواری شده است.» من فردا صبح حرکت کردم و به تهران آمدم و با دوستان، جنازه آقای ‌قدوسی را از سردخانه تحویل گرفتیم و به بهشت‌زهرا بردیم و از آنجا تشییع کردیم و به قم رفتیم و تدفینشان کردیم.''

۵-  ودر اخر ادعا می کند :

''یادم هست که حدود یک هفته یا ده روز قبل از شهادت ایشان خدمتشان رسیدم و گفتم: «آقای ‌قدوسی! ما احتمال قوی می‌دهیم که آقای ‌فخار از منافقین است و باید اخراجش کنید.» آقای قدوسی فرمودند: «شما در مورد این موضوع مطمئن هستید؟» گفتم: «مطمئن که نیستیم، ولی از شواهد و قرائن بر می‌آید که باید دستگیر و تهدید شود تا بالاخره معلوم شود که وابسته هست یا نیست.» ایشان فرمودند: «آقای حسینیان!اقای فخارتازه ازدواج کرده.کاری را که به صحت ان یقین نداریم،نباید انجام بدهیم.

[رجانیوز]:منظورتان محمود فخارزاده است؟

[حسینیان]:در بین دوستان به فخار معروف بود.''

۶- آقای حسینیان  که قادر به دعوا راه انداختن با یک دادستان بوده و بقول خودش جلوی شهید قدوسی می ایستاده،چرا پس از انفجار 8 شهریور  با وجودان که مطرح بوده که فخار زاده منافق است (بنابه تصریح اقای حسینیان درمصاحبه ) فخار را تعقیب نکرده یا با فخار "مقابله ودعوا" نکرده  و...  چرا  اجازه دادند تا فخار در کمال آرامش در آن شرایط بحرانی در شرایطی که شهید قدوسی مسئول پرونده 8 شهریور است فخاری که دیگر از دید این آقایان سوژه هم شده بود آزادانه به دادستانی رفت و آمد کند؟اقای حسینیان که بنا به ادعای خودش از شهید قدوسی قهر کرده بود، نمی توانست قهرش را حفظ کند و به تعقیب فخار در همان سه روز بپردازد .درحالی که مطمئن بوده که ایشان نفوذی سازمان منافقین است؟

۷-اززمان شهادت شهید رجایی و باهنردر۸شهریورتا شهادت شهید قدوسی در۱۴شهریور،۶روزفاصله بوده است.کشور بخاطر حادثه ۸شهریوردر وضعیت بحرانی و بسیارخاصی به سر می برده است.ازطرف دیگرمسولیت پرونده هم بادادستانی بوده است.ایا دراین شرایط بحرانی زمان قهر و نازبوده است؟

چرا بلافاصله پس از اینکه شهید قدوسی مسئول پرونده شده آقای حسینیان  با یک باصطلاح دعوا وقهر از صحنه خارج میشود.ایا این اقدام دران شرایط برخلاف مصالح ملی نبوده است؟

۸-ایت الله قدوسی شش  در۱۴شهریورودرحالی که پرونده انفجار۸شهریور را پیگیری می نمود،توسط محمود فخارزاده نفوذی منافقین به شهادت رسید.

درتمام این سالها کمتر به فخارزاده و چگونگی نفوذ او و ارتباطات او پرداخته شده است.

سرنوشت فخارزاده یا بقول اقای حسینیان فخار(بین دوستانش به فخار معروف بوده)چه شد؟

معرف فخارزاده چه کسی بوده است؟حامیان و حلقه نزدیکان اودردادستانی چه کسانی بوده اند؟

اقای حسینیان میتواند کلید مهمی در بازکردن این قفل باشد.