پارس؛
خوراندن سم به جای دارو/ «سمفروشان»ِ اتفاق سیاه «ستایش قریشی»
بر همین روال؛ میتوان با بررسی برخی رفتارها و عادتهای جمعی تمایلات یک جامعه به «وطنکُشی» را تشخیص داد.
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- علی نصری- همانطور که ممکن است یک انسان به دلیل تصویر ذهنی(self-image) نادرستی که از خود و جهان پیرامون خود دارد دچار وسوسهء «خودکشی» بشود یا بعضاْ دست به چنین اقدامی بزند٬ شهروندان یک کشور - یا بخشی قابل ملاحظهای از آنها - نیز میتوانند به دلیل تصویر غلطی که از هویت جمعی خود دارند دست به «وطنکُشی» بزنند.
متخصصان روانشناسی قادرند با بررسی مولفههایی مانند جنس افکار٬ عادتهای ذهنی٬ زاویهء نگاه٬ میزان انگیزه و جملهبندیها و عبارات و کلیدواژههای مورد استفادهء یک فرد٬ از تمایل او به «خودکشی» آگاه شوند. سپس با استفاده از شیوههای درمانی او را قدم به قدم از زندانهای تاریک ذهنیاش آزاد کنند٬ تصویر او را از خودش و جهان پیرامونش ترمیم و بازسازی کنند و احساس خودباوری و شور زندگی و میل به سازندگی را در او احیا کنند.
بر همین روال؛ میتوان با بررسی برخی رفتارها و عادتهای جمعی تمایلات یک جامعه به «وطنکُشی» را تشخیص داد.
شاید اگر جامعهء ایران مبتلا به یک «بیماری» مشخص باشد - که به طور گسترده در لایههای مختلف آن تاثیر گذاشته - همین وسوسهء «وطنکشی» است. کافی است که در شبکههای اجتماعی دوری بزنیم تا با تصویر غلط و به غایت زشتی که بخش قابل توجهی از ایرانیان از هویت جمعی خود دارند مواجه شویم: تصویر ملتی دروغگو٬ متقلب٬ خشن٬ خرافاتی٬ عقبمانده٬ عقدهای٬ نژادپرست٬ بیفرهنگ٬ زنستیز٬ کودکآزار و مبتلا به جنون جنسی که قرنهاست هیچ خیری به بشریت نرسانده و همواره در توهم شکوه از بین رفتهء گذشته خود غوطهور است. از سوی دیگر در همین نگاه٬ «خارج» جایی است که تمام امروش بر اساس عقلانیت و انسانیت محض میگردد. «خارجیها» مردمی هستند «پیشرفته»٬ متفکر٬ منضبط٬ وقتشناس٬ مسئولیتپذیر٬ صادق٬ بیریا٬ بافرهنگ٬ اهل مطالعه٬ سادهزیست٬ بیعقده که هموراه مراقباند تا حقوق هیچ انسان یا حیوان یا درختی را ریر پا نگذارند و هرگز از چارچوبهای اخلاق و انسانیت عدول نکنند.
داشتن چنین تصویر تاریک و زشتی از هویت جمعی خود از یک سو٬ و مبهوت و شیدا بودن در برابر یک تصویر آرمانی - و به همان اندازه غلط - از غرب از سوی دیگر٬ بخشی از جامعهء ایران را در انزجار مدام از ایرانی بودن خود و حسرت «غربی» نبود شکنجه میدهد و به خودویرانگری و وطنکُشی میکشاند. طبیعتاً هر اخبار ناگورای از قتل و تجاوز و اسیدپاشی و کودکآزاری از داخل ایران و هر گزارشی از اکتشافات علمی و کمپینهای انساندوستانه و حتی نجات بچهگربهای از بالای درختی در غرب٬ بر این دوگانه ذهنی و تصویر ساختگی آنها صحه میگذارد و این حالت را در آنها تشدید میکند.
طبیعتاً در اینجا وظیفهء متخصصان علوم انسانی و روانشناسان اجتماعی این است - یا باید این باشد - که جامعه را نسبت به این معضل و عواقب مخرب آن آگاه کنند٬ تصویر واقعیتر و منصفانهتری از جامعهء ایران و جهان ارائه بدهند٬ روش نقد علمی کارشاناسانهء مسائل را به جامعه بیاموزند و روحیهء عملگرایی و سازندگی را جایگزین بیماری یاس و ناامیدی و خودزنی و وطنکشی کنند.
اما متاسفانه٬ در مقابل اندک فعالانی که در شبکههای اجتماعی در این راستا تلاش میکنند٬ خیل عظیمی از «متخصصان» و «موسسات» و «آموزشکدههای شهروندی» و کارمندان «اتاق فکرهای سیاسی» و «کارشناسان» رسانههای جمعی - مانند VOA و BBC و «Man o To»٬ با پیشوانهء عظیم مالی و تبلیغاتی از سوی جریانهای سیاسی ضدایرانی٬ به اسم «نقد اجتماعی» و «درمان بیماریهای فرهنگی»٬ به شکل گسترده و سیستماتیک٬ به جای «دارو» «سم» در رگهای جامعه ایران تزیرق میکنند. و با ظاهری دلسوز او را کشان کشان به سمت «وطنکشی»اش سوق میدهند.
هدفشان مشخص است؛ جامعهای که از هویت جمعی خود منتفر است هیچ حساسیتی نسبت به سیاستهای غیرانسانی و غیرقانونی که آنها برعلیه کشورشان تجویز میکنند نخواهد داشت. در چنین جامعهای است که آنها میتوانند به رئیسجمهور آمریکا و نمایندگان اتحادیه اروپا نامه بنویسند و خواستار «تحریمهای فلجکننده» علیه ایران شوند و ادعا کنند که این اقدامشان در جهت «منافع ملی» است. در چنین جامعهای است که میتوانند از حملهء نظامی به کشورشان حمایت کنند و ادعا کنند که «منجی» ملت هستند. در چنین جامعهای است که میتوانند جریانهای تجزیهطلبی را تقویت کنند و خیالشان راحت باشد که هیچ علقه و پیوندی تمامیت ارضی و انسجام ملی را حفظ نخواهد کرد.
آنها دروغ میگویند که تجاوز و قتل و سوزاندن جسد ستایش در اسید محصول نژادپرستی و جنون جنسی و انحطاط اخلاقی جامعه ایران است. دروغ میگویند که مردم ایران نسبت به این جنایت بیتفاوت بودند چرا که کودک قربانی اهل افغانستان است. دروغ میگویند که دلشان برای قربانیهای آینده این جنایات میسوزد و هدفشان درمان «بیماریهای فرهنگی» جامعه است. دروغ میگویند که دغدغهء امنیت و سلامت و وضعیت زندگی مهاجران افغانستانی را دارند. اگر صادق و دلسوز بودند٬ چنین جنایت هولناکی را به کل یک ملت و فرهنگ تعمیم نمیدادند.
این «سمفروشان» خوب میدانند که این خبر تکاندهنده چگونه جامعهء ایران را بهتزده کرده است. میدانند که هیچ بغض فولادینی در گلوی هیچ ایرانی نبوده که با خواندن این خبر متلاشی نشده است. میدانند که هیچ مشتی نبوده که از شدت خشم تا سر حد خُرد شدن مفاصلِ انگشتان گره نخورده باشد. هیچ قلبی نبوده که دیوانهوار سرش را بر دیوارههای قفسه سینه نکوبیده باشد. و هیچ مادر و پدری در ایران نبودند که در خنده بیدندان #ستایش معصومیت کودکانه فرزندان خود را ندیده باشند.
جامعهء ایرانی به «نقد» کارشاناسانه و عملگرایانه نیاز دارند٬ نه سم یاس و خودزنی و وطنکشی. پدر و مادران جامعه نیاز دارند که اصول اولیه حفظ امنیت کودکانشان را از کارشناسان پلیس و متخصصان امر بیاموزند و بکار گیرند. کودکان باید از همان سنین پایین نحوه تعامل با غریبهها را تمرین کنند٬ با علایم خطر آشنا شوند و اقدامات اولیهء حفظ حریم خود و دفع خطر را بیاموزند. و معلمان مدارس باید با علایم بیماریهای روانی و جنون در نوجوانان آشنا شوند و در صورت لازم آنها را به مراجع متخصص ارجاع دهند.
یک جامعه بالغ پس از گذراندن تجربیات سخت و تلخ و ناگوار٬ ساز و کارهای اجتماعی٬ سیاسی٬ فرهنگی٬ امنیتی و روانی خودش را تقویت میکند٬ اصول جدید را میاموزد و از دل آن قویتر٬ سالمتر و آگاهتر بیرون میآید٬ نه مایوستر٬ تلختر٬ منفعلتر و از خود متنفر و بیزارتر.
متاسفانه قضیه همینه
اونجوریی که من شنیدم میگن این خبر تو کل جهان پیچیده و کاملا مشخصه که دشمنان قسم خورده این مرزوبوم از هر فرصتی برای ضربه زدن استفاده میکنن
خدا لعنتشون کنه همین رسانه ها دقیقا دارن همین کار رو میکنن.
متاسفانه از موارد بد دیگه همین موضوعه که مارو از خودمون بیزار کنن و هممونو نسبت به خودمون بدبین کنن.
چیزی که اتفاق افتاد اتفاق کوچیکی نبود و باید پیگیری بشه اما باید کلا یه فکر اساسی بشه و هرکسی یه گوشه ء کار رو باجدیت بگیره،چون هرروز هجمه ها داره بیشترو بیشتر میشه ...