اگرچه تا حدودی می‌توان خشم و هیاهو را در امتداد سینمای هومن سیدی تعریف کرد، اما این فیلم سویه اجتماعی بیشتری دارد که هم در مضمون و هم در فرم و ساختار روایی قابل ردیابی است. قرار نیست خیلی انرژی مصرف کنیم تا یادمان بیاید که چرا این قصه آشناست. فیلم اگرچه خود در تیتراژ ابتدایی هر گونه نسبت مستقیم و شباهتش به یک اتفاق واقعی را نفی می‌کند، اما هر مخاطبی با تماشای آن یاد قصه شهلا جاهد می‌افتد که جنجالی‌ترین پرونده قتل در دهه 80 را به خود اختصاص داده بود و قطعا دلیل مهم آن این بود که یک طرف ماجرا فوتبالیست مشهوری مثل ناصر محمدخانی قرار داشت.

حالا به جای یک فوتبالیست یک خواننده به اسم خسرو پارسا با بازی چشمگیر نوید محمدزاده قرار گرفته و حنا (طناز طباطبایی) نیز جایگزین شهلا شده است. با این حال قصه نعل به نعل شبیه به آن ماجرا نیست و تنها از یک موقعیت مشترک و مشابه برخوردارند. خشم و هیاهو اگرچه به ظاهر درامی اجتماعی است اما روایتی روان‌شناختی دارد و در یک تاویل نشانه‌شناسانه می‌توان خشم را به عنوان یک کنش فردی ـ رفتاری در نظر گرفت و هیاهو را بازتاب و انعکاس اجتماعی آن دانست تا از این طریق به تاثیرات متقابل و دیالکتیک ذهن و جامعه پرداخت و لحن رئالیستی فیلم را تضمین کرد.

خشم و هیاهو در واقع نوعی بازخوانی اجتماعی یک قتل غیرمتعارف از طریق ریشه‌یابی روانی آن است و البته در این خوانش بصری، با یک موقعیت چندگانه و متکثر مواجه هستیم که تشخیص قاتل براحتی ممکن نیست. فیلمساز تلاش کرد تا هر بار از زاویه یکی از متهمان به پرونده و شکل‌گیری قتل نگاه کند و در هر خوانشی بخشی از واقعیت انسانی و اجتماعی را صورت‌بندی می‌کند. مثلا سرخوردگی‌های خسرو در زندگی با تینا به دلیل بد اخلاق بودن او که زمینه روانی گرایش خسرو به حنا را فراهم می‌کند یا بی‌قیدی و بی‌تعهدی‌های حنا برای وارد شدن به زندگی یک زن دیگر و یک مرد زن‌دار. اینها البته هر کدام در روایت طرف مقابل خود را نشان می‌دهد که اگرچه وضعی پارادوکسیکال و به ظاهر متناقض دارد، اما در یک نگاه و ساختار کلی به دلایل روانی ـ اجتماعی وقوع یک جرم پرداخته و در واقع به نوعی آسیب‌شناسی دراماتیک می‌پردازد.

خشم و هیاهو البته دو پاره است هم از حیث فصل‌بندی روایت و هم تاویل مضمونی به این معنی که در نیمه اول نحوه آشنایی حنا و خسرو را در دو روایت به تصویر می‌کشد که هر کدام از این دو روایت در نیمه دوم که بعد از قتل تینا و در فضاهای دادگاه رخ می‌دهد در تفسیر و تحلیل پرونده به کار می‌آید، اما موقعیت پیچیده قتل، آن را در یک تعلیق دائم قرار می‌دهد که رمزگشایی از آن به آسانی ممکن نیست. شاید این روایت و موقعیت پیچیده گاهی مخاطب را گیج کند یا در برخی از موقعیت‌ها از منطق روایی و دراماتیکی خارجی شود، اما مدلولی است که دال مهم‌تری را روایت می‌کند و آن پیچیدگی کنش‌های غیراخلاقی و قتل و جنایت و خیانت است و البته پیامدهای ناگواری که یک رابطه غلط و یک عشق غیراخلاقی می‌تواند داشته باشد. لغزندگی در زندگی گاه تا پای مرگ پیش می‌رود بی‌آن که آدمی گمان کند سایه شوم یک گناه تا کجا می‌تواند دامن او را بگیرد.

نوید محمدزاده در نقش خسرو یکی از متفاوت ترین بازی‌های خود را ارائه کرده که شبیه هیچ کدام از نقش‌های قبلی‌اش نیست اگرچه عصیانگری و تهاجمی بودن رفتارش در اینجا هم دیده می‌شود. توانایی او در ایفای نقش خسرو به موقعیت‌های عاطفی ـ حسی متفاوتی است که گاه تا مرز جنون پیش می‌رود و گاه به مرز سقوط و فروپاشی نزدیک می‌شود. تمایز بین این موقعیت‌ها در عین حفظ راکورد حسی و انسجام شخصیتی، نقش دشواری از خسرو خلق می‌کند که نوید محمدزاده با قدرت تمام از پس تعارض‌های آن برمی‌آید. کافی است این نقش را در کنار بازی او در ابد و یک روز که همزمان بر پرده اکران است قرار دهیم تا تفاوت‌های ظریف این دو نقش و بازی را تشخیص دهیم. طناز طباطبایی اگرچه نقشی شبیه به هیس دختران فریاد نمی‌زنند دارد، اما از میمک صورت خود و سویه طغیانگرانه شخصیت حنا به خوبی در بازی استفاده کرده و در عین شباهت این دو نقش در حنا، قدرتمندتر ظاهر می‌شود.

خشم و هیاهو فیلم سرپایی است خوش ریتم و خوش ساخت بوده و در تصویربرداری و قاب‌بندی‌های بصری خود،جانب زیبایی شناختی را رعایت کرده و آنقدر درگیر التهاب ذاتی قصه و مضمون نشده که فرم را فراموش کند. این بار هومن سیدی از بازی‌های انتزاعی و ذهنی در روایت پرهیز کرده و یک درام رئالیستی اجتماعی را به تصویر کشیده است که قطعا با طیف بیشتری از مخاطبان سینما ارتباط برقرار می‌کند.