به مناسبت فرا رسیدن فصل بهار و ایام نوروز دکتر اسماعیل آذر یادداشتی اختصاصی برای باشگاه خبرنگاران جوان با عنوان «انسان، محور نوروز» نوشتند که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
انسان محور نوروز:
بوی گُل و بانگ مرغ برخاست هـنگام نشاط و روز صحراست
فـرّاش خـزان ورق بیـفـشـاند نقّـاش صـبا چـمـن بیـاراست
مـا را سر باغ و بوستان نیست هرجا که توئی تفرّج آنجاست
«سعدی»
نوروز جشن زمان است. آئینها و شادکامیهای نوروز در ضمیر تاریخی ایرانیان نقش بسته است. ایرانیان به روایت تاریخ شادترین ملت جهان بودهاند. دلیل این ادعا تعداد جشنهائی است که در تاریخها روایت شده و میتوانیم به آثارالباقیه ابوریحان هم رجوع کنیم. در حقیقت مردم ما از هر رویدادی جشنی به پا میکردند تا به شادمانی بنشینند. بعد از اسلام اکثر این جشنها با حکمت و معنویت و الهیت گره خورد و رونقی نیکوتر یافت. زیباترین وجه آن در بیتی از سعدی نمایان است:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
و یا سهراب سپهری که گفت:
«برگی از شاخه بالای سرم چیدم، گفتم:
چشم را باز کنید، آیتی بهتر از این می خواهید؟»
ایرانیها حتّی اندیشهوری خود را در تقویم هم بروز دادند. همین تقویم جلالی یکی از دستاوردهای آنهاست؛ حکایت این است که تقویم قمری با رویت هلال محاسبه میشد و زمان و اوقات قابل پیشبینی نبود تا اینکه در سال 458 هجری شمسی برابر با سال 1079 میلادی اول فروردین ماه با سال نو همراه بود. ملک شاه گروهی از ستارهشناسان را دعوت کرد تا تقویمی نو، بنیان نهند. ریاضیدانانی چون ابوالمظفر اسفزاری هروی، ابوالحسن لوکری، عمر خیام و عبدالرحمن خازنی گرد آمدند و براساس محاسبات نجومی، آغاز سال در نقطه اعتدال ربیعی قرار گرفت که برای همیشه ثابت ماند. به همین دلیل در سراسر جهان چنین جشنی با این سازوکار وجود ندارد. نام جلالی که با جلالالدین ملک شاه سلجوقی پیوند دارد در شعرهای بسیاری آمده است از جمله:
اول اردیبهشت ماه جلالی بلبل گوینده بر منابر قضبان...
و یا:
ز خطّت صد جمال دیگر افزود که عمرت باد صد سال جلالی
در آئینهای نوروز، همیشه انسان مطرح بوده و این یکی از ویژگیهای نوروز ایرانی است. یکی دو نمونه از رسوم را میآوریم برای استشهاد قبل از اینکه سال، تحویل شود بچهها روی خود را میپوشانند. یک ظرف خالی در دست میگیرند و با قاشق بعد از غروب آفتاب سراغ خانۀ همسایهها میروند. بر در میکوبند. صاحب خانه در را باز کرده، چیزی در کاسه آنها میگذارد و این رسم قبلاً در همۀ کوچهها و خیابانها اتفاق میافتاد. مهم پیام این رسم است. میخواهند بگویند ای همسایههایی که در ناز و نعمت، شب عید خود را میگذرانید ممکن است در کنار شما خانوادههایی محروم حضور داشته باشند. از آنها هم یاد کنید. این یک ارزش است. یا قدیم در استرگ کاشان، نیک مردی مِلکی را وقف کرده بود که از عایدی آن هر سال به همه برنج بدهند تا سفرۀ هیچ کس شب عید بی «پلو» نماند آیا این یک رسم انسانی نیست؟
شاعران ما همچنان که طبیعت را ستودهاند پیامهایی والا برای انسان به جا گذاشتهاند. چند نمونه میآوریم:
نخست از مولانا جلال الدین بلخی:
این درختاناند همچون خاکیان دستها بر کرده سوی آسمان
با زبان سبز و با دست دراز از ضمیر خاک میگویند راز
و یا:
درخت و برگ برآید ز خاک و این گوید که خواجه هرچه بکاری تو را همان روید
تو را اگر نفسی ماند جز که عشق مکار که چیست قیمت مردم؟ هرآنچه میجوید
و یا سعدی:
غنیمت شمر صحبت دوستان که گل چند روزی است در بوستان
و یا حافظ:
هوشیار شو که مرغِ چمن مست گشت، هان بیدار شو که خواب عدم در پی است، هی
و یا:
هر کو نکاشت مهر و ز خوبی گلی نچید در رهگذار باغ نگهبان لاله بود
و یا مولوی:
این بهار نو ز بعدِ برگ ریز هست بُرهان دلیل رستخیز
و با این دعا از سعدی سخن را به پایان میبریم:
هزار سال جلالی بقای عمر تو باد شهور آن همه اردیبهشت و فروردین
بر شما نوروز فرّخ باد
دکتر امیراسماعیل آذر
ارسال نظر