فرار شوم دختری که نمیخواست درس بخواند
دختر دانشآموز با فرار از خانه پای در دنیای شیطانی دو پسر خیابانی گذاشت.
به گزارش پارس به نقل از ایسنا، روزنامه «ایران» در ادامه نوشت: وقتی مینا با سرقت از خانهشان فرار کرد، پدر و مادرش با مراجعه به پلیس مشهد گمشدن وی را اعلام کردند و بررسیهای تخصصی پلیس نشان داد وی از طریق موبایل و شبکههای اجتماعی با پسری جوان آشنا شده و به احتمال زیاد نزد اوست.
رئیس پلیس مشهد گفت: دختر جوانی که از سوی پسری اغفال شده و به شمال کشور فرار کرده بود، پس از چند روز سرگردانی توسط پلیس دستگیر شد.
سرهنگ حجت نیکمرام افزود: متأسفانه سختگیریهای خانواده این دختر جوان در مورد درس خواندن و تعیین شرط شاگرد اول شدن باعث شد او تن به رابطهای خیابانی بدهد و پس از فرار از خانه در دام دو پسر جوان گرفتار شود.
وی اظهار کرد: دو متهم پرونده دستگیر شدند و تحقیقات در این باره ادامه دارد.
خسته بودم
مینا که احساس ندامت و پشیمانی میکند، در بیان علت فرار خود از خانه گفت: پدر و مادرم هر دو تحصیلکرده هستند. آنها درباره درس خواندن من سختگیریهای زیادی داشتند و اجازه نمیدادند یک لحظه در حال خودم باشم.
این اواخر هم مرا با دخترهای فامیل مقایسه میکردند و برایم خط و نشان میکشیدند که اگر شاگرد اول نشوم چنین و چنان خواهند کرد.
دختر دانشآموز افزود: من جلوی چشم آنها به داخل اتاق میرفتم و مثلاً درس میخواندم. اما کتابهایم را که میدیدم حالم به هم میخورد و خودم را سرگرم گوشی تلفن همراه میکردم تا اینکه در شبکههای اجتماعی با پسری جوان آشنا شدم و وقتی برایش درد دل کردم پیشنهاد داد از خانه فرار کنم و نزدش بروم.
وی ادامه داد: بدون آنکه به عواقب این کار فکر کنم، با برداشتن یک میلیون تومان پول از خانه فرار کردم و بعد من و آن پسر به شمال رفتیم. او در بین راه یکی از دوستانش را هم سوار خودرویش کرد. آنها مرا به خانهای در یکی از روستاهای شمال بردند و آنجا بود که فهمیدم فریب شیطان را خوردهام و همه وعدههای این پسر دروغ بود.
چند بار میخواستم از آنجا فرار کنم اما هیچجا را بلد نبودم. هر لحظه خودم را نفرین میکردم که چرا چنین اشتباهی کردم تا اینکه دل به دریا زدم و از خانه روستایی بیرون آمدم و سرگردان بودم که پلیس مرا بازداشت کرد.
دختر جوان با صدایی بغضآلود گفت: برای خودم متأسفم. نمیدانم چطور به چشمان پدر و مادرم نگاه کنم. آنها مرا خیلی دوست دارند و برایم زحمت میکشند، اما من خودم را قربانی کردم.
دو جوان شیطانصفت نیز در بازجوییها جرم خود را گردن گرفتند. حمید گفت: من به مینا اصرار نکردم از خانه فرار کند. او مدام از پدر و مادرش بد میگفت تا اینکه خواست نزد من بیاید. حتی گفتم که من شرایطش را ندارم و شنیدم با خودش پول میآورد، دوستم به نام محمد هم با ما آمد تا تنها نباشیم وقتی به شمال رفتیم در آنجا وسوسه به جانمان افتاد و پشیمان هستیم.
محمد نیز گفت: من بیگناهم فقط دوستم را همراهی کردم تا تنها نباشد، مینا بعد از چند روز پشیمان شد و بیتابی پدر و مادرش را کرد بعد ما را تنها گذاشت، او با پای خودش نزد ما آمد، بیگناهیم!
بر اساس این گزارش، تجسسها در این زمینه ادامه دارد.
ارسال نظر